tgoop.com/sahyh_albukhariy1/1552
Last Update:
كتاب جنائز
باب 38
اگر كودكی مسلمان شد و مرد, آیا بر او جنازه خوانده شود؟ و آیا كودک، به اسلام دعوت شود؟
672- «عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اَللهُ عَنْهُمَا قال: انْطَلَقَ عُمَرَ رَضِیَ اَللهُ عَنْهُ مَعَ النَّبِيِّ ﷺ فِي رَهْطٍ قِبَلَ ابْنِ صَيَّادٍ، حَتَّى وَجَدُوهُ يَلْعَبُ مَعَ الصِّبْيَانِ، عِنْدَ أُطُمِ بَنِي مَغَالَةَ، وَقَدْ قَارَبَ ابْنُ صَيَّادٍ الْحُلُمَ، فَلَمْ يَشْعُرْ حَتَّى ضَرَبَ النَّبِيُّ ﷺ بِيَدِهِ، ثُمَّ قَالَ لابْنِ صَيَّادٍ: «تَشْهَدُ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ»؟ فَنَظَرَ إِلَيْهِ ابْنُ صَيَّادٍ فَقَالَ: أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ الأُمِّيِّينَ. فَقَالَ ابْنُ صَيَّادٍ لِلنَّبِيِّ ﷺ : أَتَشْهَدُ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ؟ فَرَفَضَهُ، وَقَالَ: «آمَنْتُ بِاللَّهِ وَبِرُسُلِهِ». فَقَالَ لَهُ: «مَاذَا تَرَى»؟ قَالَ ابْنُ صَيَّادٍ: يَأْتِينِي صَادِقٌ وَكَاذِبٌ، فَقَالَ النَّبِيُّ ﷺ : «خُلِّطَ عَلَيْكَ الأَمْرُ». ثُمَّ قَالَ لَهُ النَّبِيُّ ﷺ : «إِنِّي قَدْ خَبَأْتُ لَكَ خَبِيئًا». فَقَالَ ابْنُ صَيَّادٍ: هُوَ الدُّخُّ، فَقَالَ: «اخْسَأْ فَلَنْ تَعْدُوَ قَدْرَكَ». فَقَالَ عمر رَضِیَ اَللهُ عَنْهُ : دَعْنِي يَا رَسُولَ اللَّهِ أَضْرِبْ عُنُقَهُ. فَقَالَ النَّبِيُّ ﷺ : «إِنْ يَكُنْهُ فَلَنْ تُسَلَّطَ عَلَيْهِ، وَإِنْ لَمْ يَكُنْهُ فَلا خَيْرَ لَكَ فِي قَتْلِهِ».
وَقَالَ عَبْدُ الله بْنِ عُمَرَ ب: انْطَلَقَ بَعْدَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ ﷺ ، وَأُبَيُّ بْنُ كَعْبٍ إِلَى النَّخْلِ الَّتِي فِيهَا ابْنُ صَيَّادٍ، وَهُوَ يَخْتِلُ أَنْ يَسْمَعَ مِنِ ابْنِ صَيَّادٍ شَيْئًا، قَبْلَ أَنْ يَرَاهُ ابْنُ صَيَّادٍ، فَرَآهُ النَّبِيُّ ﷺ وَهُوَ مُضْطَجِعٌ ـ يَعْنِي فِي قَطِيفَةٍ لَهُ فِيهَا رَمْزَةٌ أَوْ زَمْرَةٌ ـ فَرَأَتْ أمُّ ابْنِ صَيّادٍ رسول الله ﷺ ، وَهُوَ يَتَّقِي بِجُذُوعِ النَّخْلِ، فَقَالَتْ لابْنِ صَيَّادٍ: يَا صَافِ، وَهُوَ اسْمُ ابْنِ صَيَّادٍ، هَذَا محمد ﷺ ، فَثَارَ ابْنُ صَيَّادٍ، فَقَالَ النَّبِيُّ ﷺ : «لَوْ تَرَكَتْهُ بَيَّنَ»». (بخارى: 1354، 1355)
ترجمه: «عبد الله بن عمر رَضِیَ اَللهُ عَنْهُمَا میگوید: رسول الله ﷺ به اتفاق عمر رَضِیَ اَللهُ عَنْهُ و تنی چند از یارانش، به طرف ابن صیاد رفت. ابن صیاد كه در آن وقت، نزدیک به بلوغ بود، با جمعی از بچهها در قِلاع بنی مغاله، مشغول بازی بود. و متوجه آمدن رسول الله ﷺ نشد، تا اینكه آنحضرت ﷺ با زدن دست خود، او را متوجه خویش ساخت و فرمود: «آیا گواهی میدهی كه من، رسول خدا هستم». ابن صیاد نگاهی به پیامبر كرد و گفت: «آری، گواهی میدهم كه تو رسول اُمیها هستی». سپس، از رسول الله ﷺ پرسید: آیا تو گواهی میدهی كه من، (ابن صیاد) رسول خدا هستم؟ رسول الله ﷺ سخنش را رد كرد و فرمود: «من به الله و رسولش، ایمان دارم». سپس، آنحضرت ﷺ پرسید: «چه میبینی»؟ ابن صیاد گفت: افراد راستگو و دروغگو نزد من میآیند. رسول الله ﷺ فرمود: «این امر برای تو مشتبه شده است». سپس، فرمود: «من چیزی برایت پنهان كردهام، آیا میتوانی بگویی چیست»؟ ابن صیاد گفت: دُخ. (منظور سوره دخان بود). رسول الله ﷺ فرمود: «خدا تو را خواركند، تو از حد خود، نمیتوانی تجاوز كنی». عمر رَضِیَ اَللهُ عَنْهُ عرض كرد: ای رسول خدا! اجازه بده تا گردن او را بزنم. رسول الله ﷺ فرمود: «اگر او دجال باشد، از بین بردن او، كار تو نیست و اگر نباشد، كشتن او برای تو سودی ندارد».
همچنین، عبد الله بن عمر رَضِیَ اَللهُ عَنْهُمَا میگوید: روزی، رسول الله ﷺ و ابی بن كعب به طرف باغ نخلی رفتند كه ابن صیاد در آنجا بود. آنحضرت ﷺ میخواست بدون اینكه ابن صیاد متوجه شود، سخنانش را بشنود. ابن صیاد در چادری خود را پیچیده و دراز كشیده بود و چیزی را زمزمه میكرد. رسول الله ﷺ با اینكه خود را پشت درختی پنهان كرده بود، مادر ابن صیاد او را دید. به فرزندش گفت: ای صاف! این، محمد است. ابن صیاد فوراً بلند شد. رسول الله ﷺ فرمود: «اگر مادرش او را به حال خود میگذاشت، همه چیز، روشن میشد»».
کپی حدیث شریف بدون آیدی کانال حرامه❌❌❌
@sahyh_albukhariy1
BY کتاب صحیح البخاری
Share with your friend now:
tgoop.com/sahyh_albukhariy1/1552