tgoop.com/rehrovan/43863
Last Update:
🍃🌸🍃
#نابینایی_که_هدف_را_زد
« قسمت دوم»
اشک آرامی برگونه اش افتاد.
احساس کردم که در حق همسرم کوتاهی کرده ام می بایست که من به او توجه میکردم و مهمانی هایم را به خصوص در ماه نهم کم میکردم.
به سرعت او را به بیمارستان رساندم وارد اتاق زایمان شد با درد و رنج دست و پنجه نرم میکرد. با بی صبری منتظر زایمان او بودم. زایمانش سخت بود بسیار انتظار کشیدم تا خسته شدم به خانه رفتم و شماره تلفن خود را پیش آنها گذاشتم تا به من مژده دهند.
بعد از یک ساعت با من تماس گرفتند و خبر به دنیا آمدن پسرم "سالم" را به من دادند. فورا به بیمارستان رفتم. اتاقش را پرسیدم. از من خواستند به دکتری که پزشک زایمان همسرم بود مراجعه کنم. بر سرشان فریاد زدم دکتر کیه؟ مهم اینه که من سالم را ببینم.
به اتاق دکتر رفتم. دکتر درباره مصایب و راضی بودن به قدر الهی بامن صحبت کرد. بعد گفت فرزند تو عیب بزرگی در چشمش هست. امکان دارد که نابینا باشد.
سرم را پایین انداختم و اشک ریختم، آن گدای نابینایی را که در بازار هولش داده بودم و بر زمین انداختمش و مردم را بر او خندانیدم به یاد آوردم.
سبحان الله همانگونه که وام میگیری باید پس بدهی. مدتی لال شدم و نمیدانستم چه بگویم سپس همسرم و فرزندم را به یاد آوردم. از دکتر بخاطر لطفش تشکر کردم و رفتم تا همسرم را ببینم.
همسرم ناراحت نبود....
#ادامه_دارد ...ان شاءالله
BY 🌹رهروان دین🌹
Share with your friend now:
tgoop.com/rehrovan/43863