tgoop.com/rehrovan/43289
Last Update:
🍂🥀🍁
#داستان آموزنده💠
✍🏻قصه قصاص عادلانه ..
🔳🌸بانویی ماجرای خود را اینگونه تعریف می کند ؛سی سال قبل جوانی مغرور و فعال حقوق زنان بودم و از آزادی زنان حرف میزدم و با همسرم در دفتر یکی از مجله های اجتماعی کار می کردیم
🔳🌸ما همراه مادرشوهرم زندگی می کردیم ، در مکانی با همه اوصافی که من از او خواسته بودم ..
🔳🌸اما مادر شوهرم بدترین روزهای زندگی اش را با من گذراند ، او زنی صبور بود و من با بدترین شیوه با او برخورد می کردم ،من با حرفهایی که دوستانم درگوشم می خواندن با او رفتار می کردم ،
🔳🌸 آنها مرا نصیحت کرده بودند که از همان ابتدا با خشم و عصبانیت با او حرف بزنم .
🔳🌸به همین خاطر اتاق جداگانه ای برای او در نظر گرفتم و از او خواستم که مزاحم من نشود و در اتاق خود بماند .
🔳🌸مانند مهمانی ناخوانده با او برخورد می کردم ، لباسهایش را در لباسشویی دیگری می انداختم تا جایی که برایش ممکن بود از اتاقش خارج نمیشد ،
🔳🌸فقط یکبار در ماه اتاق او را تمیز می کردم ، او بیمار شده بود ومن غذای مناسب بیماری او را نمی پختم ، برایم مهم نبود چه غذایی برای او خوب است ،
🔳🌸 اما او مانند کوهی استوار همیشه با تبسم با من روبرو می شد و برایم دعای هدایت می کرد ، فقط برای برگرداندن سینی غذا و وضو از اتاق خارج میشد ودر اتاقش نماز می گذارد و قرآن می خواند ..
🔳🌸هرگاه برایش غذا می بردم داخل اتاق نمیشدم از پشت در محکم در را می کوبیدم تا غذایش را از من بگیرد ..
🔳🌸شوهرم بسیار مشغول بود و از این موضوع اطلاعی نداشت بخاطر همین متوجه چیزی نمی شد و مادر شوهرم نیز چیزی ازمن به او شکایت نمی کرد !
🔳🌸بلکه هر بار احوال مادرش را می پرسید ،مادرش دستانش را به طرف آسمان بلند می کرد و می گفت : الحمدلله خوبم ..
🔳🌸ومن هیچ وقت با خود فکر نمی کردم که چرا دارم با او چنین می کنم و او چرا از من شکایت نمی کند.بلکه احساس پیروزی می کردم که بر او پیروز شده ام !
🔳🌸تا اینکه بیماری او شدت گرفت، او مرگ را در نزدیکی خود دید، او مرا فرا خواندو من با بی میلی کنارش نشستم،
🔳🌸او به من گفت :برای تو دعا نمی کنم که خداوند انتقام مرا از تو بگیرد و نمی خواهم پسرم از احوال تو چیزی بداند فقط برایت دعا می کنم که خدا هدایت و اصلاحت کند ..
🔳🌸دعای هدایت برایت می کنم تا به درون خودت مراجعه کنی و از تو میخواهم این مدت کوتاه را که زنده هستم اخلاقت را عوض کنی تا بتوانم تو را ببخشم
🔳🌸اما او چشمانش را بست و خیلی زود جان سپرد و روزی باقی نماند که من با او خوبی کنم ..!!
🔳🌸اما او اشکهایم را ندید که تازه بخود آمده بودم ، او ندید که با بستن چشمانش چقدر او را بوسیدم وشرمگین گشتم و شوهرم گمان میکرد که من مانند چشمانم ازمادرش مراقبت کرده ام ...
🔳🌸بعد از سالها شوهرم فوت کرد پسر من نیز بزرگ شد،و ازدواج کرد،او نتوانست در خانه ای جدا زندگی کند بنابراین زندگی با من راترجیح داد ، چون پدرش فوت کرده بود نخواست من تنها باشم ،
🔳🌸به همسرش در مورد من بسیار توصیه نمود و همسرش بامن همانند تعامل من با مادرشوهرم را برقرار کرد با مادر شوهرم هرچه کرده بودم او نیز چنین کرد ...
🔳🌸اما شکایتی ندارم زیرا این قصاصی عادلانه از جانب پروردگارم است ، فقط از خدا می خواهم در قیامت نیز مرا مجازات نکند و مرا ببخشد ...
📌هنوز این سؤال در سینه ام سنگینی می کند آیا مادر شوهرم مرا قبل از مرگش بخشيده بود ⁉
BY 🌹رهروان دین🌹
Share with your friend now:
tgoop.com/rehrovan/43289