Telegram Web
خبرهای جدی و شوخی!
نوشته ی: راشدانصاری

برخی خبرها واقعاً طنز هستند و آن هم از نوع تلخ اش. البته بیشترِ خبرها خنده دار و فکاهه هستند، از نوع شیرین اش.
و دیگر نیازی نیست طنزنویس دخالتی در متن داشته باشد. خدا خیرشان بدهد، مسئوالان خنده داری داریم(منظور طناز است!) طی سال های اخیر این مسئوالان عزیز با زحمات شبانه روزی خود، کاری کرده اند که بار سنگین طنزنویسی را از روی دوش ما برداشته اند.
ببینید دبیر سندیکای صنعت برق به خبرگزاری ایلنا چه گفته است:
اکنون باید بپذیریم این فاجعه به زودی قابل ترمیم نیست، زخم سطحی نیست که با یک چسب ترمیم  شود به جراحی عمیق نیاز داریم و آثار جراحی هم بزودی از بین نمی‌رود، باید قبول کنیم امسال تابستان سختی داریم و مردم باید خود را برای این شرایط آماده و تمهیدات لازم را بیندیشند من توصیه می‌کنم برای این شرایط، بادبزن و آفتابه تهیه کنند.

توضیح:
حالا بادبزن درست، اما آفتابه را کجای دل مان بگذاریم؟! نمی دانیم چه ارتباطی به برق دارد؟! شاید منظورشان این باشد که علاوه بر برق آب هم به سرنوشت برق دچار خواهد شد! که البته در جنوب مدت هاست که شده است!

*

و این یکی:
امام جمعه یکی از شهرها هم فرموده است:«کمبود آب و برق کار دشمنان است...»
وی افزوده است:«دشمنان به دنبال آن هستند تا با کمبود برق و آب مردم را مقابل دولت قرار دهند...»

- خداوند این عزیزان را حفظ کند که مدام در پی شادی ملت و ایجاد شور و نشاط در جامعه هستند!

https://whatsapp.com/channel/0029Vb5rEKm4dTnPb9pePD1b
سمندِ سفید مشکوک!
نوشته ی: راشدانصاری

طبق معمول داشتم از تقاطعی با موتورسیکلت فکسنی ام دور می زدم که در یک لحظه متوجه شدم ماشین سمندِ سفیدی مثل تیر آمد طرفم. بلاتشبیه عینهو پهباد!
پس همان وسط خیابان ترمز زدم تا اگر خیلی عجله دارد، رد شود و برود. اما در کمال تعجب  دیدم که خودروی سمند هم بلافاصله زد روی ترمز.
با کمی دلهره، زیر چشمی از گوشه چشم راستم نگاهی به پشت سرم انداختم  و در همان حال، یواش یواش حرکت کردم. اما باز هم احساس کردم که سمند مورد نظر هم همراه با من به حرکت درآمد. کمی گاز دادم و تندتر رفتم ، سمندِ سفید هم گاز داد و....

به ناچار زدم کنار ببینم راننده سمند چه کسی است و چه کارم دارد که اینجوری مثل سایه تعقیبم می کند. اما شما خیال می کنید چی دیدم؟...
هیچی!... در کمال ناباوری متوجه شدم که نه از ماشین سمند خبری هست و نه کسی در حال تعقیب من هست. متوجه شدم که همه چی زیر سر موهای سرِ خودم هست. این گیسوان شاعرانه بلند و سرگردان در هوا بوده که به دلیل فشار زیاد باد، از سمت چپِ پشت سرم با چرخشی یهویی به دلیل پیچیدن سریع فرمان سر تقاطع، ریخته سمت راست گردنم و بنده ی از همه جا بی خبر هم فکر می کردم ماشین سمند سفیدرنگی در تعقیب من است. حالا چرا سمند؟.... عرض می کنم. دلیل خاصی ندارد البته؛ چون ماشین خودم سمند است و خیلی دوستش دارم، به همین دلیل همه ی خودرو‌ها را سمند می بینم
وگرنه می‌توانست یک ماشین شاسی بلند آنچنانی باشد که یک عمر است آن را هم دارم. البته آرزویش را!
هرچند که باز هم خدا را شکر؛ چون خیلی ها ممکن است همین آرزویش را هم نداشته باشند. حتی در آرزوی موتورسیکلت من باشند. ندزدندش خوبه!

https://whatsapp.com/channel/0029Vb5rEKm4dTnPb9pePD1b
تجلیل و رونمایی از کتاب و بی وفایی صندلی!
نوشته ی: راشدانصاری

یکی از مدیران کل استان هرمزگان، نام نمی برم اما مرتبط با فرهنگ و هنر و کتاب و قلم، تماس گرفت و گفت:«چراباید در فلان استان و فلان شهرستان از شما تجلیل و از کتاب های شما رونمایی بشه؟ مگه ما اینجا و توی استان خودمون مُردیم که ....»
عرض کردم:« دور از جان شما. خدا نکنه. سایه تون همواره بر سر اهالی فرهنگ و کتاب و...مستدام باشه». بعد هم به شوخی بعرض مبارکشون رسوندم که:« متأسفانه در ایران وقتی گروه های سیاسی مشغول دشنام دادن به یکدیگر بودن و جناح های چپ و راست و محافظه کار و اصلاح طلب سرگرم بحث های سطحی سیاسی بودن، یونسکو اومد و مولانای ما رو سندش به نام ترکیه زد و نظامی رو به نام قفقاز و...و... خب، شما هم وقتی حواستون به دور‌ و بر خودتون نیست و ما رو تحویل نمی گیرین، قطعاً استان های همجوار و شهرستان ها دست به کار می شن و از چون منی تجلیل می کنن و...»
آقای مدیرکل ضمن تأیید عرایض بنده گفت:«حتما وقتی برگشتی بیا سری به ما بزن چون برای شما برنامه ها داریم و چنین و چنان خواهیم کرد...»
از شهرستان....که برگشتم، با عجله به سمت اداره کل.... رفتم تا جناب مدیرکل را زیارت کنم. جلوی اداره کل که رسیدم، به نگهبان عرض کردم:« آقای رییس تشریف دارن؟» گفت:« کدوم شون؟ مدیرکل قبلی دیروز فینیش..»!

https://whatsapp.com/channel/0029Vb5rEKm4dTnPb9pePD1b
آب قطع و برق قطع و...
سروده ی: راشدانصاری

چشم خود را بازتر کن، این حوالی را ببین
دسته گل های زیاد و ماست‌مالی را ببین

آب قطع و برق قطع و، عده ای در خواب ناز
بینِ مسئولانِ کشور، بی خیالی را ببین

برق وقتی می رود ، یخچال ها دِق می کنند
جای آن ها کوزه و تنگ سفالی را ببین

هر طرف رو می کنی، دارند غارت می کنند
در لباس شیر، دزدان شغالی را ببین

از توافق نامه دارد می رسد بوی زرشک!!
رونق کار و رفاه احتمالی را ببین!

پیش از آنی که به دستور عیالت عازمی
جانب بازار شهر، اوضاع مالی را ببین

نرگدایی نیست در اقصای کشور همچو من
پیشم آی و با دل  پر جیب خالی را ببین

رمز وصف العیش نصف العیش اگر خواهی عیان
زُل بزن با حال خوش، گل‌های قالی را ببین

بخت وصلت نیست با سرچشمه ی آب حیات
رفع کن اشکال ، سیمِ اتصالی را ببین

ریقِ رحمت نوشداروی دلِ سهراب هاست
معرفت مرحوم! دل های زغالی را ببین

چرتکه بی چرتکه چون عصر کامپیوتر است
از عقب افتادگی بگذر تعالی را ببین

مثل من رانندگی گر یاد نگرفتی چه غم
با هواپیما برو در غرب رالی را ببین

گر که استعداد شعرت نیست، در رویای خویش
سوی خالو آی و طبع شعر عالی را ببین

چون پلو گیرت نیاید زود کن شال و کلاه
جانب گیلان روان شو کشت شالی را ببین!

باغ و ویلای شمالت را اگر کردی رها
سوی هرمزگان بیا و خشکسالی را ببین

https://whatsapp.com/channel/0029Vb5rEKm4dTnPb9pePD1b
کتاب به جای بُز!
نوشته ی: راشد انصاری

خدمت یکی از مسئولان بلند پایه استان۱ رسیدم تا در صورت امکان در خرید و توزیع کتاب جدیدم یاری ام دهد.
این بزرگوار که قصد کمک به این جانب را داشت، بلافاصله با فرماندار محترم یکی از جزایر تماس گرفت و گفت:« شما سال گذشته چه تعدادی بُز خریداری کردید و بین کارکنان و زیر مجموعه تان توزیع کردید؟» فرماندار محترم از پشت خط گفت:«۴۰۰ رأس قربان!»
مسئول بلند پایه یاد شده، با صدایی غَرا به فرماندار محترم دستور داد: « امسال تعداد ۴۰۰ جلد کتاب فلانی(یعنی بنده!) را بخرید و به جای بُز بین کارکنان فرمانداری، بخشداری و....توزیع کنید...»
البته ایشان منظور بدی نداشتند، اما من فکر کردم شاید کتاب ها را می خواهند به بزهایی که سال قبل به جزیره فرستاده اند ، بدهند تا بر اثر خشکسالی های اخیر به جای علوفه نوش جان کنند!
پی نوشت:
۱- مگر مسئول کوتاه پایه هم داریم!؟

https://whatsapp.com/channel/0029Vb5rEKm4dTnPb9pePD1b
در راستای بالارفتن نرخ آلبالو، گیلاس و...
نوشته ی: راشدانصاری


داخل مغازه ی میوه فروشی بودم که یک مشتری آمد و گفت:« آلِبالو داری؟» دقیقاً لام را با کسره تلفظ کرد. گفتم یحتمل لهجه ی طرف به این صورت است....
بعد که قیمت پرسید و پاسخ میوه فروش را شنید مجدداً گفت:« واقعاً که لقب آلِبالو (آلِ بالو) برازنده ش است!» گفتم:« عذر می خوام، قضیه ی آلِ بالو چیه؟» گفت:« آلبالو تازگی ها با این نرخی که داره، و چند برابر شده؛ دیگه من و شما رو تحویل نمی گیره! خدایی اش نگاه کن چطور مثل شیوخ و پادشاهان میلیاردر عرب: آلِ ثانی، آلِ مکتوم ، آل سعود، آل نهیان و....قیافه گرفته، باد به غبغب انداخته و به مشتری ها پُز می ده!»
از جواب این مشتری قانع شدم و در دل گفتم:« خیر سرم ، من هم که شیخم و از قضا شیخ راشد آلِ شیخ حسن بن سعد.... ۱و البته (بنا به روایتی) آل ِ عمادالدین، اما چرا به قدر آل ِ بالو هم ارج و قرب ندارم؟!»
پی‌نوشت:
۱- سَعد بن عُبادة بن دُلَیم بن حارثه خَزرَجی و...

https://whatsapp.com/channel/0029Vb5rEKm4dTnPb9pePD1b
تقدیم به همایش سردار ملی ایران صولت الدوله قشقایی
سروده ی: راشدانصاری

صولت الدوله که سرو چمن انسانی است
قهرمانی است که ملیّت او ایرانی است

رهبر نهضت مشروطه به اقطار جنوب۱
بود و این نکته عیان است کجا پنهانی است

بود سردار عشایر لقبش لیک به دهر
رهبر جامعه با معرفت ایمانی است

کرد ثابت به جوانان وطن در همه عمر
مرد میدان شرف هر عملش میدانی است

مردی از غیرت ایل و سفر و بِرنو و اسب
راد مردی که پر از هیمنه ی طوفانی است

نام او بود منقّش به سجل اسماعیل
که به راه وطن و ملت خودقربانی است

پدرش حضرت داراب ازاو ساخته بود
پهلوانی که اساطیر عجم را ثانی است

دوره پنجم و هشتم که به مجلس ره یافت
خدماتی به وطن از طرفش ارزانی است

چار فرزند پسر داشت دو دختر از خویش
همگی را به وطن تربیت قرآنی است

ناصر و خسرو و منصور و حسینش بودند‌‌
چار وارسته که هریک اثری را بانی است

دخترانش که به حق گوهرِ بی همتای اند
هر یکی تاج سر جامعه ی نسوانی است

یافت فرمان ز اساطیر که نابود کند
خائنی را که در اندیشه ی نافرمانی است

خیل اشغالگران را ز ولایات جنوب
راند آنگونه که شایسته ی خصم جانی است

انگلیس است یکی دشمن سرکوب شده
که دراشغال جنوبش هدفی شیطانی است

هست آباد ابد خطه ی ایران وطنش
خانه ی دشمن او در شُرف ویرانی است

صولتش حربه ی نابودی بدکاران بود
که ترحم به بداندیش ز بی وجدانی است

آه و افسوس که از توطئه ی داخلیان
صولت الدوله ی قشقایی ما زندانی است

عاقبت نیز به زندان شده سردار ، شهید
ای بسا توطئه ها کز اثر نادانی است

کشت در محبس بیداد پزشک احمدی اش
که به تاریخ بشر زائده ای حیوانی است

بود هنگام شهادت به نماز استاده
مرگ مردان خدا قاعده ای یزدانی است

در متین دفتر حق نام بلندش باقیست
قاتل  اوست که بدنام و به معنا فانی است

شهرِ ری مدفن آن صولت دین است و وطن
سوگمندانه مرا این سخن پایانی است

پی نوشت:
۱- البته که منظور رهبر مذهبی جنبش مشروطه در جنوب نیست....
RashedAnsari-Chaghdash_1.mp4
26 MB
کلیپ بداهه ای برای همایش صولت الدوله قشقایی
رونمایی از کتاب «یادداشت های نیمه شب» در شهرستان میناب


راشدانصاری، شاعر، روزنامه نگار و طنزپرداز استان در این مراسم گفت:«یکی از شیرین ترین لحظات زندگی من، شنیدن خبر چاپ کتاب و دیدن و خواندن کتابی جدید است.» وی افزود:«آقای میرابی به نوعی همکار بنده در روزنامه ی ندای هرمزگان است و ایشان را از نزدیک می شناسم. مهدی جوانی است باسواد و اهل مطالعه. این را هم بگویم که منظور من از سواد تحصیلات نیست، هر چند ایشان تحصیلات آکادمیک هم دارند.» انصاری گفت:« این جانب به شخصه قبول ندارم که ژورنالیسم و به اصطلاح کسی که ستون نویس روزنامه است آثارش سطحی و تاریخ مصرف دار است و ماندگار نیست.
وی در ادامه به تعدادی از نویسندگان بزرگ ایران و جهان اشاره کرد که از کار با روزنامه شروع کرده و هر کدام از چهره های مطرح و تأثیرگذار در ادبیات جهان شده اند. انصاری گفت:«گابریل گارسیا مارکز، ارنست همینگوی، مارک تواین ، جیووانی گوارسکی ، ماریو بارگاس یوسا، جورج اورول، اُ.هنری، دهخدا، جلال آل احمد، نسیم شمال و...و...» کسانی بودند که در وهله ی نخست روزنامه نگار بودند.»
راشدانصاری، در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به کتاب یادداشت های نیمه شب، اثر: مهدی میرابی گفت:« هر چند این کتاب را ندیده بودم تا این که همین جا داخل سالن و با عجله خواندم، اما معتقدم آدم های امروزی فرصتی برای مطالعه ی آثار بلند، مثل رمان، داستان بلند، قصیده و شعرهای بلند را ندارند و از این جهت آقای میرابی با تیزهوشی و تیزبینی خوبی متوجه این قضیه شده اند» وی گفت:« امروزه در جهان شعرهایی شبیه به هایکو، و سن ریو، و در کشور خودمان شعر لیکو در شرق و جنوب شرق، هسا شعر در شمال، ایکوکو در هرمزگان، فرانو در آستارا، سه گانی و سه لَختی، رباعی و همین جملات قصار و کاریکلماتور، طرفداران زیادی دارد.»
این طنزپرداز گفت:«البته تک و توکی از خوانندگان بی کار! هم مثل خود من هنوز پیدا می شوند، که به عنوان مثال: کتاب ژاک قضا و قدری، عقاید تریسترام شندی و دکامرون را در یک یا مثلاً دو شبانه روز بخوانند.»
انصاری در ادامه با اشاره به بنیان گذار کاریکلماتور در ایران یعنی پرویز شاپور همسر فروغ فرخزاد، گفت:« احمدشاملو کسی بود که برای نوشته های مرحوم شاپور نام کاریکلماتور را انتخاب کرد، و این نوع کوتاه نویسی اگر چه بسیار شبیه جملات قصار است، اما وجه طنز آن بیشتر و چشمگیرتر است.»
این روزنامه نگار پس از قرائت تعدادی از جملات قصار از کتاب یادداشت های نیمه شب اثر مهدی میرابی در خصوص نقاط قوت این گونه گزین گویه ها سخنانی ایراد کرد و در ادامه تعدادی از گزین گویه های ویلیام شکسپیر و تعدادی از سن ریوهای ژاپنی نیز قرائت کرد.
‏عکس از khaloo Rashed
VID-20250528-WA0004.mp4
12.5 MB
کلیپ تصویری شعر طنز از: راشدانصاری
راشدانصاری
به ظاهر سرخوش و عالی ست خالو
بَری از مشکل مالی ست خالو

ولی برعکسِ عکسِ پُر مَلاتش
حسابش خالیِ خالی ست خالو 🍒

مصطفی رضوی رهگذر
سیمکانِ جهرم
پُر از درده ولی می خنده خالو
سخندانِ سعادتمنده خالو

به این مصراعِ شعرم دارم ایمان
سخندانی که دانشمنده خالو

افسانه روئین اَهِلی
۱۴۰۴/۳/۱۳
نشسته پشت میز و انتظاره
نگاهش بردر و دل بی قراره

نمی دانم که خالو راشد ما
چه طنزی گفته در فکر فراره

مرتضی ملایی از بندر گناوه
همیشه شاعر اوضاعش خراب است
شما در ذهنتان یک جنس ناب است

ببین خالو شده لاغر چرا که
تمام قوت او یک جرعه آب است!

احمد حاجبی - بندرعباس
نگو خالو سخن هایش دروغ است
گواهم که سرش خیلی شلوغ است

علاوه بر ادب ، طنز و سوادش
گواهی می دهد اِند ِ نبوغ است

عبدالله مجرد (عبادی اَهِلی)
شعر : خالو جان



دیگر نگاهت مثل سابق نیست ، خالو جان
لبریز اشک و آه و هق هق نیست، خالو جان

مانند هرشب چشم خیس شعر های تو
در انتظار مرد عاشق نیست،  خالو جان

گلدان خشک روبروی شمعدانی هم
دیگر پر از یاس و شقایق نیست خالو، جان

حتی زبان چشمهای شرجی ات دیگر
نسبت به این دیوانه صادق نیست، خالو جان

دارم به ساز زندگی با جبر می رقصم
اما دلم با آن موافق نیست خالو جان


#حامد_قاسمی - دشت لاله
ورای شرح و تفصیل است خالو
کمی کوچکتر از فیل است خالو

مکن باور حسودی گر بگوید:
همیشه مست و پاتیل است خالو

دکتر احمد حاجبی
همیشه ظاهرش زیبا و شیک است
در افکارش فقط پندار نیک است

نباشد بی گمان خرپول ، زیرا
درون جیب او خودکار بیک است!

احمد حاجبی
2025/06/29 22:57:08
Back to Top
HTML Embed Code: