Telegram Web
📌بازگشت فرشته اسرافیل
روزنامه اطلاعات با لوگو و یونیفرم جدید
🔸دوشنبه نوزدهم تیر ۱۴۰۲
🔸همراه با ضمیمه جامعه
🔸...و مطالبی درباره ۹۸سال انتشار #اطلاعات

🗞 @ettelaatonline
🔸 ettelaatonline.com
چاپ مطلبی (طنز) از راشدانصاری در ضمیمه ادبی روزنامه اطلاعات
بدشانسی


مادر می گفت،
شیرش که خشک شد
شیر خشک گران شد!

خشکسالی ِ عجیبی بود
شب، پدر دعای باران خواند
صبح، سیل خانه خراب مان کرد

و حالا که تو روز به روز شیرین تر می شوی
من قندم بالا رفته است...

راشدانصاری
#خالوراشد

@rashedansari
باجناق نامه
سروده ی: راشدانصاری

بنده هستم چاق و، لاغر باجناق
من مسلمان زاده، کافر باجناق

من شدم مانندِ کوهی استوار
شد سبک تر تر تر از پَر، باجناق!

می نشینم رو به رویش مثل مرد
می زند از پشت خنجر باجناق

برعلیه من تبانی کرده است
با یهودی های خیبر باجناق!

تا که می آید به خواب من پَری...
باز هم اللهُ اکبر! باجناق

در کلاس شیطنت، او اول است
درس ِ خود را هست از بَر، باجناق

خواب دیدم صاحب خودرو شدم
خودروام را کرده پنچر باجناق!

هر کجا پا می گذارم دزدکی
می رسد فوراً سرِ خر ! باجناق

هر زمان داور شدم در زندگی
می شود شیر سماور، باجناق

واقعاً هم نزد هم دامادها
بدتر است از فحش مادر باجناق

باطنش بی رحم مانند عقاب
ظاهرش همچون کبوتر، باجناق

هست در چشمم به چشم خواهری
تازگی مثل برادر ، باجناق!

بنده پابند زن و اهل و عیال
در قم و چالوس و بندر باجناق


***

پیش مادرزن چرا مانند شیخ
می روی بالای منبر، باجناق؟

تو برای وصلت این جا آمدی
یا برای کار دیگر، باجناق!
#خالوراشد

@rashedansari
ﺳﯿﺎﺳﯽ، ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ، ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻭ ﻋﺎﺭﻓﺎﻧﻪ!
سروده ی : راشدانصاری


ﺍﺯ ﻣﺮﺣﻤــﺖ ﺟﻨﺎﺏ ﻋﺎﻟـــﯽ
ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﻭ ﺩﻭ ﺟﯿﺐ ﺧﺎﻟﯽ

ﺍﺯ ﭘﻞ ﮐﻪ ﺧﺮﺕ ﮔﺬﺷﺖ ، ﺣﺘﯽ
ﭼﺮﺧﯽ ﻧﺰﺩﯼ ﺩﺭﯾــﻦ ﺣﻮﺍﻟﯽ

ﺍﺯ ﻣﻮﻫﺒﺖ ﺍﺟــﺎﺭﻩ ﻣﺴﮑﻦ
ﺍﻧـﺪﺍﻡ ﻫﻤﻪ ﺷﺪﻩ ﺧـﻼ‌ﻟـﯽ !

ﯾﮏ ﻋﺪﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻧﺎﻥ
ﻫﺮ ﺟﺎ ﺑﮑﻨﻨﺪ “ﻣﺎﯾﻪ ﺧﺎﻟﯽ! ”

ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺧﺰﺭ ﺑﻪ ﻣﺎ ﭼﻪ ﻣﺮﺑﻮﻁ
ﺷﺎﻋﺮ ﺗﻮ ﭼﻘﺪﺭ ﺧﻮﺵ ﺧﯿﺎﻟﯽ!

ﻧﻔﺘﯽ ﺳﺮ ﺳﻔﺮﻩ ﻫﺎ ﻧﯿﺎﻣﺪ
ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﻃﺮﯾﻖ ﻣﺎﺳﺖ ﻣﺎﻟﯽ!؟

ﮔﺮ ﮐﻞ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺎ ﮐﻨﺪ ﭘﺸﺖ
ﺧﻮﺵ ﺑﺎﺵ! ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ ﻋﺎﻟﯽ

ﭘﻮﺗﯿﻦ ِ ﮔﻠﻢ ، ﺳﺮﺕ ﺳﻼ‌ﻣﺖ
ﺑﺎ ﺗﻮ ﻧﺮﺳﺪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻣﻼ‌ﻟﯽ!

ﺍﺯ ﺑﯿﺖ ﻧﻬﻢ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺑﮕﺬﺍﺭ
ﻗﺪﺭﯼ ﺑﮑﻨﯿﻢ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺣﺎﻟﯽ!

ﻣﻦ ﺳﻮﺧﺖ ﻫﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ
ﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ! ﺗﻮ ﻻ‌ﺍﻗﻞ ﺯﻏﺎﻟﯽ ،

ﺩﺭ ﻣﻨﻘﻞ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﻡ ﺑﺮﯾﺰﺍﻥ
ﺗﺎ ﻧﺸﺌﻪ ﺷﻮﻡ ﺩﺭﯾﻦ ﻟﯿﺎﻟﯽ!

ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﻨﻢ ﺩﺭ ﺍﻭﺝ ﺭﻭﯾﺎ
ﺁﺳﻮﺩﻩ ! ﺑﺪﻭﻥ ﻗﯿﻞ ﻭ ﻗﺎﻟﯽ

ﺳﯿﺮﺍﺏ ﺷﻮﻡ ﺯﺟﺎﻡ ﻋﺮﻓﺎﻥ
ﺳﺮﺧﻮﺷﺘﺮ ﺍﺯ “ﺍﺣﻤﺪ ﻏﺰﺍﻟﯽ”(۱)

ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ “ﺷﯿﺦ ﺍﺷﺮﺍﻕ” (۲)
ﭘﺎﺳﺦ ﺑﺪﻫﻢ ﺑﻪ ﺑﯽ ﺳﻮﺍﻟﯽ

ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻖ ﮐﺸﮏ ﻭ ﮐﺸﮏ ﺳﺎﺑﯽ
ﺗﺤﻘﯿﻖ ﮐﻨﻢ ﯾﮑﯽ ، ﺩﻭﺳﺎﻟﯽ!

“ﻋﺮﯾﺎﻥ ” ﮐﻪ ﺷﺪﻡ ﺷﺒﯿﻪ “ﻃﺎﻫﺮ”
ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺰﻧﻢ ﺑﻪ ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻟﯽ

ﺩﺭﺳﺎﯾﻪ ﯼ ﺑﯿﺪ ﻭ ﺷﺮﺷﺮ ﺁﺏ
ﺩﺍﻣﺎﻧﯽ ﻭ ﺩﺍﻣﯽ ﻭ ﻏﺰﺍﻟﯽ…!

ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ِ ﻣﺠﺮﺩ ﺟﻨﻮﺑـﯽ
ﺳﯿﻢ ﺍﺵ ﺑﻨﻤﻮﺩﻩ ﺍﺗﺼﺎﻟﯽ!

ﺳﺮﺳﺒﺰ ﺷﻮﺩ ﺟﻨﻮﺏ ، ﺍﯼ ﮐﺎﺵ
ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺳﺪ ﺯﻧﯽ ﺷﻤﺎﻟـﯽ!

…..
ﺑﺎﻧﻮ ﺑﻪ ﺟﻨﻮﺏ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺁﻣﺪ؟
ﯾﺎ ﺑﻨﺪﻩ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﺍﻧﺘﻘﺎﻟﯽ؟!
ﭘﯽ ﻧﻮﺷﺖ:
۱-ﻋﺎﺭﻑ ﻭ ﺻﺎﺣﺐ ﮐﺘﺎﺏ “ﺳﻮﺍﻧﺢ ﺍﻟﻌﺸﺎﻕ”
۲- بی زحمت این یکی دیگر ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺑﮕﺮﺩﯾﺪ ﻭ ﭘﯿﺪﺍﯾﺶ ﮐﻨﯿﺪ ﻣﮕﺮ ﻣﺎ ﺑﯽ ﮐﺎﺭﯾﻢ!
#خالوراشد

@rashedansari
https://chat.whatsapp.com/JNhA2F6MWwy1nNe2fH3HMA
تک بیت ماه!
سروده ی: راشدانصاری

«هفت شهر عشق را عطار گشت»
عاقبت آمد سر جایش نشست!

#خالوراشد

@rashedansari
🌴🤚دیده بان۱ سلام 🤚🌴
تقدیم به جناب شیخ۲ راشدانصاری (خالوراشد)
🌴🌴🌴

افتخار کشور ایران زمین
یادگار مُشت های آهنین

برهمه اجدادتان صدها درود
باید آن مردانِ نیکو را ستود

خالو راشد هست اهلِ دیده بان
از نژاد شیر مردان ژیان

نام راشد شهرتش انصاری است
از اصالت چشمه ی او جاری است

هر کجا مجلس بُود در شاّن وی
می رود بر صدر مجلس نیک پی

شاعری شیرین زبان اندرز گوی
هرکجا عطر خوشش آکنده بوی

من مُرید راشدِ انصاری ام
از کریشکی بخش بیرم لاری ام

باقری هستم ز ، قوم پاسالار
چند خطی را نوشتم یادگار
پی نوشت:
۱- اشاره به روستای دیده بان، زادگاه راشدانصاری
۲- شیخ هم منظور شیوخ انصار است، نه شیخ عمامه دار...
🌴🌴
بداهه...
غلامحسین باقری پاسلار- کریشکی
روز خبرنگار،
خودم به خودم تبریک می گویم!
Forwarded from خالوراشد
از خبرنگار به ملت
سروده ی: راشدانصاری

من عاشق و مست و بی قرارِ خودتان
با عشق شدم خبرنگارِ خودتان

تا آخرِ عمر از شما بنویسم....
یک دست فقط به افتخار خودتان

#خالوراشد
@rashedansari

https://chat.whatsapp.com/JNhA2F6MWwy1nNe2fH3HMA
شوخي مختصري با دوست هنرمندم راشد انصاري(خالو راشد):

همچو خالو نديده ام طناز
اهل ذوق و هنرور و دانا

چشم بد دور باد از جانش
حافظ و يار او بُوَد مولا

شاعري شوخ و شهپري نامي
از تبار غزل،، قبيله شوق

صاحب صد قلم هنرمندي
وارث صد هزار واژه و ذوق

گر چه اشعار طنز خالو جان
بهترين از تمام خوبان است

ليك پهناي وسعت خالو
يك بدنساز مثل چوپان (۱) است

خاك ما با تمام پهنايش
وامدار جناب انصاريست

خوش به حال تمام اين استان
كه هنرمند قابلش لاريست

چهره ماندگار ايران است
صحبت از اين مكان و آنجا نيست

رو به هر سو كند به هر شهري
صاحب شور و عشق تنها نيست

از خدا خواستم كه راشد جان
هر شب جمعه سربلند شود

سايه اش مستدام چون بختش
كمرش چون فنر بلند شود

سروده ی: عبدالنبی ژاله
پی نوشت:
۱- هادی چوپان, قهرمان بدن ساز حرفه ای و قهرمان مستر المپیا.

https://chat.whatsapp.com/JNhA2F6MWwy1nNe2fH3HMA
بداهه ای در پاسخ به شوخیِ مختصرِ دوست شاعرم حضرت عبدالنبی ژاله:
سروده ی: راشدانصاری

ای که عبدالنبیِ ژاله تویی
عینِ گلبرگ های لاله تویی

شکرِ جان آفرین که «خالو» را
یار همراه و هم پیاله تویی

در مجلات عالم لاهوت
صاحب شعر و سرمقاله تویی

شقّ و رقّ و همیشه پابرجا
نه که چون دشمنان مچاله تویی

تا کنی عیب این و آن پنهان
از یمین و یسار ، ماله تویی!

آن که دل سوزتر به من باشد
از بنی عمّ و ابنِ خاله تویی

فقه را هم نخوانده استادی
گرچه ملای بی رساله تویی

شهرِ آباد شعر را با نام
آن که دارد بسی قباله تویی

نکته آموز و نکته سنج و خلیق
معرفتمندِ با اصاله تویی

فکر و اندیشه را و حکمت را
فیلسوفِ هزارساله تویی

ماه را گر کَلَف بُوَد خالو
گِرد آن تا همیشه هاله تویی
*
ای تو طاووس چتر گستر عشق
سایه ات ماندگار بر سر عشق
#خالوراشد

@rashedansari

https://chat.whatsapp.com/JNhA2F6MWwy1nNe2fH3HMA
در راستای گرد و خاک در جنوب...
سروده ی: راشدانصاری(خالوراشد)

ما درسِ نخوانده نیز از بر شده ایم
از این همه قیل و قال تان کر شده ایم

با این همه گرد و خاک ای اهل جنوب
در واقعِ امر، خاک بر سر شده ایم!
#خالوراشد
@rashedansari
https://chat.whatsapp.com/JNhA2F6MWwy1nNe2fH3HMA
طنزهای تابستانه!


* در بندرعباس هیچ گزارشگرِ فوتبالی نمی تواند بگوید:« واقعاً باید به این تماشاگران خوبِ بندرعباسی آفرین گفت، چرا که در گرما و سرما همواره یار و یاور تیم محبوب شان هستن...»
- چرا؟
برای این که ما در این جا اصلأ چیزی به نام سرما نداریم. پس بهتر آن است که گزارشگر عزیز بگوید:« در گرما و گرما، یار و یاور....»


* مردم هرمزگان انسان های شریف و حرف گوش کنی هستند، به جز در یک مورد که عمراً اگر حرف احدی را به پشیزی حساب کنند! و آن یک مورد نیز این است که مثلاً در بندرعباس هیچ کس نمی تواند به یک بندری بگوید «عرق نکن». چون می کند و از کسی هم واهمه ای ندارد!

* و در پایان عرض شود که در بندر حتی یک نفر هم پیدا نمی شود که سرد و گرم دنیا را چشیده باشد. بلکه در این جا از سرد و گرم روزگار ، فقط گرمش را می شود چشید!

(خالو راشد)
#خالوراشد
@rashedansari

https://chat.whatsapp.com/JNhA2F6MWwy1nNe2fH3HMA
در بیان ضرورت همزبانی و همراهی با نسل جوان و هدایت ملایم آنان به راه راست

حافظ و حجاب!
راشدانصاری(خالوراشد)

طی سال های اخیر در بندرعباس، تعداد زیادی بازارچه و مراکز تجاری مثل قارچ سر از زمین در آورده اند(حتی به قیمت تخریب سینما و مکان های فرهنگی دیگری!)، و هر لحظه نیز بر تعدادشان افزوده می شود. این گونه مراکز در پاره ای مواقع محل و مکان مناسبی است برای تجمع جوانان اهل دل!
حالا که صحبت از دل شد، چه می شد اگر بر سر درِ ورودی هر یک از این مجتمع های تجاری، این بیت از حافظ را با خط خوانا نوشته می شد:
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
و باز هم چون صحبت از حافظ شد، اجازه می خواهم مطلب دیگری را به عرض تان برسانم. می بخشید، آخه حرف حرف میاره!
یکی از برادران می گفت که عصر یک روز جمعه، مقابل درِ ورودی یکی از همین مراکز تجاری فوق الذکر، سیخ ایستاده بودم (البته ایشان نگفت آنجا چه می کرده؟) که ناگهان تعدادی از این خواهران به اصطلاح شُل حجاب و وِل حجاب را دیدم و در آن واحد، غیرتی شدم.
این برادر می گفت که من، از باب نصیحت و تذکرلسانی هم که شده، نکاتی مختصر را به این خانم ها یادآور شدم،بلکه مؤثر افتد، که یکهو یکی از آن دخترخانم های مورد نظر عصبانی شد و چیزهایی را به بنده گفت که خجالت می کشم اینجا بازگویم. اما بنده هم کم نیاوردم و دنبال شان راه افتادم و گفتم: خواهرم، ببین حتی حافظ لسان الغیب هم گفته:
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست تر دارند
جوانان سعادتمند، پند پیر دانا را
شعر را که سرافرازانه و البته باز به امید اثرگذاری عمیق تر و آنی خواندم، دیدم همان دخترخانم یاد شده، به عوض اثرپذیری فوری، با لبخندی معنادار گفت:
ــ برو بابا دلت خوشه!.... حافظ رند، خودش یه جایی دیگه گفته:
حجاب راه تویی حافظ ، از میان برخیز
خوشا کسی که در این راه بی حجاب رود!
این حرف را زدند و سوار خودروی شدند و رفتند. هرچه دنبال شان دویدم که توضیح دهم در تعبیر و تفسیر شعر حافظ دچار کج فهمی و سوءبرداشت شده اند، فایده ای نکرد. گازیدند و رفتند. من ماندم و خواجه حافظ شیراز که همیشۀ خدا چندپهلو حرف می زد!
#خالوراشد
@rashedansari
Z07- 28473.pdf
508.2 KB
‏چاپ مطلبی طنزآمیز از راشدانصاری در روزنامه اطلاعات، سه شنبه امروز. ضمیمه ی طنز
مثنوی
سروده ی: راشدانصاری

از زبان مردم شش بخش تشنه کام:
بیرم، خیرگو، صحرای باغ، چاهورز، علامرودشت، (فداغ و خلیلی)

عشق را در کوچه های غمزده پیدا کنید
همتی تا رود را هم‌صحبت دریا کنید

رودها جاری ولی در خشکسالی مانده ایم
در خیال تشنگی در بی خیالی مانده ایم

کاش آبی در میان رودها جاری نبود
ازخودی ها انتظاری غیر همکاری نبود

آب را بردند از سرچشمه های روستا
یک خرابه مانده اکنون در قبای روستا

نه فقط از یاد ابر و باد و باران رفته ایم
بلکه، در این روزها، از یاد یاران رفته ایم

بی ستون گردن نمی گیرد چنین بیداد را
کو کسی که بشنود دلتنگیِ فرهاد را!؟

روستای ما نمادی گرچه از آبادی است
از عطش سرشار اکنون جلوه ی ناشادی است

بغض می گیرد گلویم را لبانم تشنه است
خسته از این زندگی روح و روانم تشنه است

گرچه عمری خنده را تقدیم مردم می کنم
واژه ها را در میان غصه ها گم می کنم

از تمامِ خاک «بیرم» خاطرات ناب رفت
ای دریغ از چشم مردم اشک رفت و خواب رفت

روستای زادگاهم « دیده بان» ِ مهربان
در نگاه من ندارد فرق با باغ جنان

من ولی شرمنده ی دلخسته ی او گشته ام
تا که حالش بِه شود دنبال دارو گشته ام

از غمِ این لحظه ها روح و روانم سوخته
از غمِ این قصه مغز استخوانم سوخته

رنج بی پایان مردم در غم و رنج «فداغ»
داغ جانکاهی بیفزوده ست آنک روی داغ

غصه ی «چَهورز»(چاهورز) و بخش باصفای «خیرگو»
مانده همچون بغض بی پایان غم ها در گلو

از «علامردشت» و غم هایش چه گویم هموطن
جان به لب شد وز جفاها زخم ها دارد به تن.....

قلب ما شش قسمت از شش بخش غم ها گشته است
قطره قطره رنج هامان قّد دریا گشته است

ناخدایی نیست آیا تا کند ما را رها؟
ناخدایی رنج دیده ناخدایی باخدا

از دهستان «خلیلی» هر چه نالیدم کم است
یا خلیل الله دل در آتش رنج و غم است

شد گلستان بر تو آتش قسمت ما هم شود
گر ز مسئولین عنایت ها شود، غم کم شود

کاش مسئولین نگاه لطف بر ماها کنند
شوره زاران را از اقدامات دریاها کنند

ما محیط زیست می خواهیم عاری از بلا
تا به کی دل هایمان از خوف در هول و وَلا؟

هر که مسئول است و دلسوز است و کارش کارِ خیر
لطف کن یارب نگردد در جهان محتاج غیر

#خالوراشد

@rashedansari

https://chat.whatsapp.com/JNhA2F6MWwy1nNe2fH3HMA
بداهه ی سالگردیه!

بادمجانیه ای ناقابل به مناسبت سالگرد روزنامه تقدیم به خالوراشد و دست اندرکاران «ندای هرمزگان » و مخاطبان صفحه ی طنز «بادم جان»خوشمزه ترین غذای خواندنی ِ استان هرمزگان.

شود با کشکِ تر خوشمزه و با سیر بادمجان
که دارد شهرتی این گونه عالم گیر بادمجان

به بندر هست طناّزی و باشد شهرتش خالو
که دادش دست حق از بوته ی تقدیر بادمجان

اگر او سردبیر و ته دبیر و غیره والغیر می‌باشد
برایش می‌کشد از رو چرا شمشیر بادمجان ؟!

به بازی گر نشیند با من از بس دِندلو (خرده شیشه) دارد
من از رو می کشم، او می کشد از زیر، بادمجان

برایش سوت و کف را می زنم هنگام طنّازی
ولیکن از برایش می کشد آژیر بادمجان

عبا دارد سیاه و سبز اما کلّه ای دارد
به حکمی می‌کند این بنده را تکفیر ، بادمجان ...

دو رو ده رنگ یعنی او وگر هم مصلحت باشد
به آنی می‌نماید رنگ او تغییر بادمجان

هواپیمای ماهان است و در دیگی که من دارم
همیشه می‌رسد با ناز و با تاخیر بادمجان

« شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل »
ندارد ذره ای در این فضا تأثیر بادمجان

سحر می آمد و می دادمان گاهی امیدی را
به ماها لااقل آن دولت تدبیر بادمجان....


با احترام: حمید نیک نفس- کرمان- تابستان ۱۴۰۲
طنز روز

جامعه ی عصبانی و کم طاقت
نوشته ی: راشدانصاری

یکی از افراد فامیل که دور از جان شما مقداری هم نق نقو تشریف دارد، گفت:«شما هم فکر کنم مثل بنده به این نتیجه رسیده اید که در سال های اخیر، مردم بسیار کم حوصله، تندخو، پرخاشگر، و زودرنج شده اند. صدالبته عوامل متعددی می تواند در این کار دخیل باشد از جمله مشکلات اقتصادی و...و.....»
این فامیل عزیز ما که افتاده بود روی غلطک ادامه داد:
«باور کنید این روزها نه فرزندان با والدین مهربان اند، و نه والدین مثل سابق برای فرزندان وقت می گذارند. در بازار، نه کسبه حوصله ی پاسخ دادن به مشتری را دارند، و نه مشتری آن مشتری سابق است.... در ادارات دولتی اگر جرأت دارید به کارمندی دون پایه بگویید بالای چشم شما ابروست، حساب تان با کرام الکاتبین است.»
حرفش را قطع کردم و گفتم:« یک لیوان آب بنوش بعد ادامه بده...»
بی اعتنا به پیشنهاد من و در حالی که از چاک دهانش کف می ریخت ، گفت:
« مثلاً سال ها پیش یادم است اگر در خیابانی، ماشینی از پشت محکم به خودروی جلویی اش می زد ، در حالی که مقصر هم خودش بود! راننده ی جلویی از ماشین اش پیاده می شد و با دو تا جوک گفتن و شوخی و مسخره و در برخی مواقع با رد و بدل کردن شماره تلفن و آدرس (به ویژه اگر طرف از جنس مخالف بود!) با خوبی و خوشی غائله ختم به خیر می شد.
اما زبانم لال اگر این روزها اتفاق مشابه ای رخ دهد، می بینید طرف قبل از هر چیز با قفل فرمان یا چماق! و در پاره ای مواقع شمشیر به دست پیاده می شود و دوست دارد سر از بدنت جدا کند.
در پمپ بنزین، صف نانوایی، مقابل عابربانک که نگو! ملت همگی و به قولی کلهم اجمعین خون جلوی چشمان شان را گرفته است...»
و مسلسل وار ادامه داد:« و یا خودمانیم، ببین تلویزیون هم دیگر آن تلویزیون سابق نیست. خیلی عصبانی و دعوایی شده! همه ی اخبارش شده جنگ و قتل و غارت و کشتار و تجاوز و....»
به این جا که رسید، عرض کردم:« آفاجان! آش شور هست اما نه به این شوری که شما می فرمایید! چرا که اگر نگوییم صد در صد، نیمی از آن چه بر ما می رود متأثر از رفتار خود ماست برادر جان.»
فامیل مان کمی رفت توی فکر و پس از چند ثانیه گفت:« درست می گویی. الحق که وقتی فکرش را می کنم می بینم خود من هم چنانکه باید و شاید برا دیگران حساب باز نمی کنم. ممنون که من را به خود آوردی...»

#خالوراشد
@rashedansari
2025/07/08 15:25:40
Back to Top
HTML Embed Code: