tgoop.com/rahyafte_com/68175
Last Update:
*قصه عجیب یک آزاده یزدی*
✍️ احمد یوسف زاده
بالا بلند بود و قوی هیکل و ورزشکار. دستانش زمخت و بزرگ و پینه بسته بود. اسرا اسمش را گذاشته بودند «سید کارگری»
دور از چشم عراقی ها برای اسرای موصل دو، کلاس کونگ فو میگذاشت.
سید حسین حسینی اسیر یزدی، از روزی که به اردوگاه ما آمده بود، یک تنه فضای غمناک اردوگاه را با دو ابزار مهم ورزش و خنده تکان داده بود. روزها میان شلوغی و ازدحام اسرا، صدای قهقههاش را از آن سر اردوگاه میشد شنید.
زمستان سال شصت و هشت، حوالی دیماه بود که یکباره نشاط و شوخی و ورزش و خندههای بلند سید حسین قطع شد و جوان چابک و بذله گوی یزدی، در لاک انزوا رفت و خوراکش شد غصه و غم.
صلیب سرخ نامهای به انضمام خبری هولناک برایش آورده بود. «... متاسفانه همسر شما در اثر نیش زنبور، به رحمت خدا رفت، خدا به شما صبر بدهد... »
خدا صبر داد، اما سید دیگر سید قبل نشد.
اسرا مجلس ختمی گرفتند و مرگ همسر و مادر چهار فرزند قد و نیمقدش را به او تسلیت گفتند.
ماههای بعد، صلیب سرخ برای اسرا نامه میآورد، اما او هر بار ناامید از دریافت خطی از همسرش، اتاق توزیع نامه ها را ترک می کرد و به گوشه انزوایش در آسایشگاه بر می گشت و سر به دیوار می گذاشت و آه می کشید.
هفت ماه گذشت، مرداد شصت و نه اسرا آزاد شدند، سید حسین بر دوش مردم شهر یزد به خانه اش رسید و ناگهان با دیدن چهره زنی آشنا، قلبش انگار ایستاد. خودش بود، زنش، مادر بچه هایش، گوشه ای ایستاده بود و داشت اشک شوق می ریخت!!!!!
######
مزدوران سازمان مجاهدین خلق در بغداد، با اضافه کردن آن خط شوم به نامهی خانواده سید حسین، روزگاری چنان غم انگیز برایش درست کرده بودند. منافقین برای اینکه با رسیدن نامه همسرش در ماههای بعد، دستشان رو نشود، هفت ماه منتهی به آزادی اسرا، جلو نامههای سید حسین را گرفتند!
👇👇👇
💗ما رو به دوستان خود معرفی کنید.
کانال و سایت رهیافتگان را دنبال کنید👇
🌐 @rahyafte_com
لینک تلگرام
https://www.tgoop.com/+pgT4TgbgqH43Y2I8
لینک ایتا
https://eitaa.com/joinchat-3085303808Ccb87cac80c
اینستای ما
https://www.instagram.com/rahyafteha
BY رهیافته-(تازه مسلمانان)

Share with your friend now:
tgoop.com/rahyafte_com/68175