tgoop.com/quranicfragments/355
Last Update:
قرآن چه میگوید؟
دوم: پسین جانورزانه است.
ماههاست دارم داستان همراهی موسی با آن «راهی- عبد»[۱و۲] در آیات ۶۵ تا ۸۲ سورهی کهف را با داستان کهن کشاورز چینی میسنجم. برگردان داستان دوم را در یک بخش جدا فرستادم تا اگر خواستید، پیش از این یادداشت بخوانید و همگام شویم.
سه هممانندی بزرگ میان این دو داستان میبینم که میکوشم برایتان بگویمشان:
- سرچشمه در آینده: هر دوی این داستانها به من میآموزند که گزارههای افزودهی پسین، میتوانند سرنوشت گزارههای پیشین را دگرگون کنند. گویی معنا یا آرِش، درون گزارهها و رخدادها نیست بلکه از آینده به گذشته سرریز میشود. آینده، چهرهی رخدادهای گذشته را دگرگون میکند. آینده است که بنیادین است. بن و ریشه و سرچشمه در آینده است. اگر آنچه از آینده میرسد به اندازهی بسنده زیبا باشد، میتواند گذشته را نیز زیبا کند و اگر وارون، وارون.
- گشودگی بیپایان و ناپایدار: آغوش گزارهها و رخدادها همیشه و هر آن، رو به آینده باز است. رخدادها گشودهاند که بهکلی معنا و آرِش دیگری بیابند. این گشودگی بیپایان است. در داستان کشاورز، «شایدِ» پایانی، این بیپایانی و ناپایداری را به رخ میکشد.[۳]
- گفت و بازگفت: معنا درون رخداد نیست. در گفت نیست، همواره در بازگفت است. بازگفت نیز اگر خود، گفت شد، معنا باز به بازگفتِ بازگفتِ گفتشده میگریزد. معنا از آینده به گذشته روان میشود. از اکنون به گذشته و از آینده به اکنون. اگر نتوانیم از چشم آینده به اکنون بنگریم، نه آیندهمان بلکه اکنونمان پوچ میشود. ما نه برای آینده، که برای اکنونمان به پسینها نیازمندیم. پس باید دلیر باشیم و افسار بازگفت را -که درون هیچ گفتی نیست- به دست بگیریم و به گذشته و اکنون، معنا ببخشیم. مرد/دخت معنابخش باغ بازگفت خویش است. این در داستان دو باغدار در همین سورهی کهف نیز دیده میشود. یکی از باغداران پایان بازگفتش را بسته میپندارد و دیگری از پایان باز آن سخن میگوید، که به دست جهاندار است.
و یک ناهممانندی بزرگ:
- داستان خاوری کشاورز، پیشاپیش نمیپندارد که زمانه مهربان است. ما تا پایان داستان پی نمیبریم که زمانه با کشاورز است یا بر کشاورز است. از این رو بار بازگفت بر دوش مرد/ دخت میماند. این ما هستیم که میتوانیم خوشبین یا بدبین باشیم. اگر بپذیریم که ادیان باختری، ریشه در ادیان خاوری دارند و الگوها و داد-ایستانهایشان[۴] را از آنها وام گرفتهاند میتوانیم بگوییم این همان ساختاری است که بستر را برای انسانگرایی ادیان باختری فرا هم آورده است. مرد/ دخت نمونه در داستان کشاورز، کسی است که افسار بازگفت را در مشت بفشارد و نگذارد اسب چموش زمانه زمینش بزند. اما داستان آن راهی باختری، پیشاپیش میپندارد که جهان مهربان است و بار را از دوش مرد/ دخت بر میدارد. مرد/ دخت نمونه در داستان باختری کسی است که افسار اسب جهندهی زمانه را رها کند تا اسب هر کجا که میخواهد او را زمین بزند و همانجا بیگمان بهترین جا برای زمین خوردن است! داستان باختری -اگر این خوانش را بپذیریم- بستر را برای دست شستن از بازنگری و معناآفرینی و گندیدگی آرمانشهرگرایانه فرا هم میکند. جهان بیسوی خاوری، مرد/ دخت بیدار میخواهد؛ اما جهان مهربان باختری در گوش بخت افسانه میخواند و آن را خفته دوست دارد.
آنچه میماند چیست؟ سرچشمهی معنا در پسینهاست. پسین سرنوشت پیشین را در دست دارد. این رویکردی پر امید است برای مرد/ دخت «آرامیافته- مؤمن»[۵] که همیشه و همواره به یاری اکنون و آنچه «پسین- الآخرة» است میتواند آنچه را که «پیشین، پایین، نزدیک، نخست- الدنيا، الأولیٰ» است دگرگون سازد. به قول مولانا: مرد آخر بین مبارک بندهای است. مرد/ دخت زیرک میداند که چشمبرهمزدنی بهرهگیری از اکنون بس است تا چهرهی همهی آنچه را تا امروز از سر گذرانده، دگرگون سازد و باز بیافریند؛ پس میان هر پیشین و پسین، دومی را بر میگزیند. و میان پسین و پسینتر، دومی را. آرامیافتگان دلگرماند به توان بازگفت، بازآفرینی گذشته و جانورزانه بودن آنچه پسین است که فرمود:«پسین است همواره جانورزتر.- و إنَّ الآخِرَةَ لَهِيَ الحَيَوان (۲۹:۶۹)».
#قرآن #قرائت_پذیری #سوره_کهف #ریشه #ء_خ_ر #د_ن_و #قصه_ها
[۱] دربارهی برگردان عبد به راهی پیشتر اینجا نوشتهام.
[۲] دربارهی این نیز پیشتر نوشتهام که چرا برابر دانستن آن «عبد» با خضر، به خوانش قرآن آسیب میزند.
[۳] یادآور «لَعلَّ» در این آیه نیست «در کار کند مهرت زینپس سخنی شاید- لَعَلَّ اللهُ يُحدِثُ بَعدَ ذلك أمرا (۶۵:۱)»؟
[۴] دربارهاش ننوشتهام که واژهی داستان، بهینهشدهی داد-ایستان است. داستان، ایستار ماست دربارهی اینکه چه چیز دادورزانه است.
[۵] دربارهی برگردان مؤمن به آرامیافته پیشتر اینجا نوشتهام.
BY یادداشتهای قرآنی
Share with your friend now:
tgoop.com/quranicfragments/355