tgoop.com/qajariranhistory/2284
Last Update:
یکصدمین سالگرد شهادت میرزاده عشقی
امروز دوازدهم تیرماه ، صدمین سال شهادت عشقی است ، شاعر جوانی که ایده و آرمانی جز ایران پرستی و آزادیخواهی و عدالت اجتماعی نداشت ، درست است که شاعری جوان که سی و یک سال بیشتر در این جهان زیست نکرد و در زمانه ای پر آشوب زندگی می کرد و با گرفتاریها و مشکلات فراوان شخصی و اجتماعی دست به گریبان بود ممکن است در نظریات و افکار سیاسی و اجتماعی خود دچار تندروی ها و اشتباهاتی گردد و به ویژه با توجه به طبع شاعری، در مواردی احساسات به او غلبه نماید ، مدعی نیستیم که عشقی نمونه یک متفکر و یا فیلسوف و سیاستمدار پخته بود اما عشقی با همه خامی ها و ناپختگی هایش ، نمونه و سرآمد یک عاشق ایران و دلباخته آزادی و عدالت بود، اشعار و آثار عشقی یک منظومه فکری از ایران پرستی و آزادیخواهی و عدالت طلبی است ، عشقی در آثار بی مانندش هم چون نمایشنامه رستاخیز شهریاران ایران ، آرمان خود به احیای عظمت ایران را به تصویر می کشد ، در نمایشنامه کفن سیاه به مساله مهم زنان می پردازد و عمق دلبستگی و علاقه اش به آزادی زن و حقوق زن را نشان می دهد . در جمهوری نامه و سایر آثاری که منجر به ترور ناجوانمردانه اش به وسیله گماشتگان رضاخان سردارسپه گردید ، نفرتش از دیکتاتوری و عشق خود به آزادی را برای ما به یادگار گذاشته است ، عشقی صدای رسای ایران پرستی و آزادیخواهی بوده و هست ، در آن جا که از عشق وطن می گوید :
خاکم به سر ز غصه بسر ، خاک اگر کنم
خاک وطن که رفت چه خاکی بسر کنم
من آن نیم که به مرگ طبیعی شوم هلاک
وین کاسه خون به بستر راحت هدر کنم
معشوق عشقی ای وطن ، ای عشق پاک
ای آن که ذکر عشق تو شام و سحر کنم
همان قدر که ایران را دوست دارد از ایران دوستی قرائت استبدادی ندارد برای همین مجذوب رضاخان نمی گردد بلکه در برابرش میایستد و به معشوق خود یعنی آزادی ابراز ارادت کرده و می گوید :
ای دل از حال من و بلبل چه میپرسی برو
ما دو تن شوریده را کاری به جز فریاد نیست
به به از این مجلس ملی و آزادی فکر
من چه بنویسم قلم در دست کس آزاد نیست
رای من اینست کاندید از برای انتخاب
اندرین دوره مناسبتر کس از شداد نیست
حرف های تازه را فرعون هم ناگفته بود
بلکه از چنگیز هم تاریخ را در یاد نیست
ای خدا این مهد استبداد را ویران نما
گرچه در سرتاسرش یک گوشه ای آباد نیست
آرمان عشقی ، احیای عظمت ایران و آزادی و دموکراسی و عدالت اجتماعی برای مردم ایران بود او برای از دست رفتن عظمت ایران غمگین بود ، چنانچه جایی در ستایش عظمت باستانی می سراید:
واندر آن پرده ، بسی نقش و صور میدیدم
بارگه های پر از زر و زیور میدیدم
یک به یک پادشهان را به مقر می دیدیدم
همه بر تخت و همه، تاج به سر میدیدم
همه با صولت و با شوکت وفر میدیدم
صف به صف لشکر با فتح و ظفر میدیدم
وز سعادت همه سو، ثبت اثر میدیدم
در همان حال از تیره بختی امروز ایرانیان شکوه و گلایه کرده و می گوید:
این خرابه قبرستان نه ایران ماست
این خرابه ایران نیست ، ایران کجاست
اما عشقی به آینده ایران امیدوار بود و امیدواری خود به آینده ایران را از جانب اشوزرتشت در پیامی که گویا به جوانان امروز ایران هم هست ، این چنین فریاد می زند :
در همین گهواره خفته ، نطفه آیندگان
نطفه این مردگانی را که بینی زندگان
از همین گهواره ، تا چند دگر فرزند چند
سربرآرد سر بسر ، ایران از ایشان سربلند
بعد از این اقبال ایران را ، دگر افسوس نیست
لکه ای در سرنوشت کشور سیروس نیست
من ابر اهریمن ایرانیان غالب شدم
حافظ ایران بود یزدان و من غایب شدم
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
https://www.tgoop.com/bahmanighajar
BY ممالک محروسه ایران
Share with your friend now:
tgoop.com/qajariranhistory/2284