pard 1730 - Telegram Web

Forwarded from Pard

شش - توفیق یک سر طناب غواصی به دور کمر می‌بندد یک سر دیگرش به بلم. کارد مخصوص صید صدف را به دندان می گیرد و به رد نخ، به آب می‌زند.
{توفیق دقیق محاسبه کرده یک غواص چند ثانیه تا کف دریا می‌رود. چند ثانیه بالا می‌آید و چقدر از سه دقیقه و سی ثانیه‌ی تمرین شده صرف زیر آب بودن است. توفیق از قبل می‌داند اینجا عمق ده متری خلیج فارس است.}

هفت - توفیق رد نخ را گرفته، شنا کنان به پایین می‌رود و... حالا می‌بیند، نخ به چفت و بست صندوق آهنی زنگار بسته گیرکرده. صندوق خیلی سنگین است. زور توفیق نمی رسد صندوق را بلند کند خاصه که دوروبر صندوق شقایق های سمی هم هست. دلقک ماهی ناقلا لابلای شقایق‌های زیبا اما خطرناک قایم شده و توفیق را می‌پاید. نفس توفیق به شماره می‌افتد. دست وپا زنان به سطح آب می‌آید.

هشت - غاک‌ها (مرغ های دریایی) دوروبر بلم توفیق درپرواز . جعبه ی طمعه های توفیق را چپاول کرده اند حتی به خرماهای توفیق دستبرد زده اند. توفیق نفس تازه می‌کند. دوباره به کف دریا می‌رود.

نه - توفیق این بار با کارد چند ضربه به چفت وبست خزه بسته صندوق می‌زند. درصندوق بالاخره و درست در لحظه‌ای که دیگر توفیق نفس ماندن زیرآب را ندارد باز می‌شود. توفیق همان طور که دارد دست وپا می‌زند به سطح آب می‌رسد می‌بیند که ازصندوق انواع اسباب بازی‌های (طبعاً) قدیمی بیرون می‌زند.

ده - توفیق لبه‌ی بلم را چسبیده و نفس تازه می‌کند. فرز و چالاک به ته دریا برمی‌گردد.

یازده - توفیق به محل صندوق و شقایق‌های دریایی می‌رسد. موجودات دریایی اثری از محتویات صندوق باقی نگذاشته اند. هرکدام یک اسباب بازی را به دندان گرفته می‌برد. صندوق خالی است.
توفیق اصواتی شبیه به خنده می‌شنود. چشم می‌چرخاند. دلقک ماهی رنگا رنگ، لابلای شقایق‌ها ازخنده ریسه رفته‌اند. توفیق به شوخی کارد نشان می‌دهد و آن‌ها را تهدید می‌کند و دست و پا زنان بالا می‌رود.

دوازده - سر و بعد نیم تنه‌ی توفیق از آب بیرون می‌آید، لبه بلم را می‌چسبد. نفس تازه می‌کند. به روبرو زل می‌زند وتبسم می‌کند: چه عیب داره، به قول بابا بزرگم رزق وروزی امروز ما یه خاطره‌ن یه داستان.
@pard_studio

373 viewsPard, 17:10