🔴 آیا تابهحال با تکنیک “نگینگ” مواجه شدهاید؟
نگینگ یکی از تاکتیکهای روانی رایج در فرهنگ مردسالاری است که هدفش تضعیف عزت نفس زنان و وارد کردن آنها به بازی تأییدطلبی است. شاید این تکنیک به ظاهر به شوخی باشد، اما پیامدهای آن بسیار جدی است.
🚨 چطور نگینگ شما را تحت تأثیر قرار میدهد؟
نگینگ با تحقیرهای ظریف و جملات دوپهلو به شما احساس ناامنی میدهد. مثل وقتی که مردی میگوید: “لبخندت قشنگه، حتی با دندونای نامرتب!” و شما به دنبال تأیید میگردید. این چرخهای از وابستگی به تأیید بیرونی و تضعیف عزت نفس شماست.
💡 آیا راهی برای مقابله با نگینگ وجود دارد؟
بله، اولین قدم آگاهی از این تکنیک است. اگر با این رفتار روبرو شدید، به احساسات خود اعتماد کنید و مرزهای شخصی خود را تعیین کنید. جملاتی مثل “این حرف بیاحترامی بود، من دوست ندارم اینجوری باهام حرف بزنی” میتواند به شما کمک کند تا از این تکنیکها دوری کنید.
چطور عزت نفستان را تقویت کنید؟
تمرینهای روزانه برای تقویت عزت نفس، مانند یادداشت کردن دستاوردها و تکرار جملات تأکیدی، میتواند به شما کمک کند تا به تأیید بیرونی نیاز نداشته باشید. وقتی خودتان را تأیید کنید، کمتر در دام این نوع دستکاریها گرفتار خواهید شد.
❓ سوال: اگر با نگینگ یا هر نوع تکنیک مشابهی مواجه شدید، چه واکنشی داشتید؟
این پست از صفحهای موافق فمنیسم منتقل شده است. مورد تأیید صددرصد نیست. اما شایستهٔ تأمل است.
در جلسهٔ لایو بعدی گروه «رابطه» إن شاء الله در این مورد بطور مفصل بحث و گفتگوی جمعی خواهد شد.
شرکت در گروه «رابطه» برای تمامی اعضای کلاسهای باشگاه مهمانکُش رایگان است.
اطلاعات بیشتر را از »ادمیـن طوبـیٰ« طلب کنید.
@PanevisDotCom
🔴 آیا تابهحال با تکنیک “نگینگ” مواجه شدهاید؟
نگینگ یکی از تاکتیکهای روانی رایج در فرهنگ مردسالاری است که هدفش تضعیف عزت نفس زنان و وارد کردن آنها به بازی تأییدطلبی است. شاید این تکنیک به ظاهر به شوخی باشد، اما پیامدهای آن بسیار جدی است.
🚨 چطور نگینگ شما را تحت تأثیر قرار میدهد؟
نگینگ با تحقیرهای ظریف و جملات دوپهلو به شما احساس ناامنی میدهد. مثل وقتی که مردی میگوید: “لبخندت قشنگه، حتی با دندونای نامرتب!” و شما به دنبال تأیید میگردید. این چرخهای از وابستگی به تأیید بیرونی و تضعیف عزت نفس شماست.
💡 آیا راهی برای مقابله با نگینگ وجود دارد؟
بله، اولین قدم آگاهی از این تکنیک است. اگر با این رفتار روبرو شدید، به احساسات خود اعتماد کنید و مرزهای شخصی خود را تعیین کنید. جملاتی مثل “این حرف بیاحترامی بود، من دوست ندارم اینجوری باهام حرف بزنی” میتواند به شما کمک کند تا از این تکنیکها دوری کنید.
چطور عزت نفستان را تقویت کنید؟
تمرینهای روزانه برای تقویت عزت نفس، مانند یادداشت کردن دستاوردها و تکرار جملات تأکیدی، میتواند به شما کمک کند تا به تأیید بیرونی نیاز نداشته باشید. وقتی خودتان را تأیید کنید، کمتر در دام این نوع دستکاریها گرفتار خواهید شد.
این پست از صفحهای موافق فمنیسم منتقل شده است. مورد تأیید صددرصد نیست. اما شایستهٔ تأمل است.
در جلسهٔ لایو بعدی گروه «رابطه» إن شاء الله در این مورد بطور مفصل بحث و گفتگوی جمعی خواهد شد.
شرکت در گروه «رابطه» برای تمامی اعضای کلاسهای باشگاه مهمانکُش رایگان است.
اطلاعات بیشتر را از »ادمیـن طوبـیٰ« طلب کنید.
@PanevisDotCom
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فردا
هین و هین ای راهرو بیگاه شد
آفتاب عمر سوی چاه شد
هین مگو فردا، که فرداها گذشت
تا به کلی نگذرد ایام کشت
عمر من شد فدیهٔ فردای من
وای از این فردای ناپیدای من!
مثنوی معنوی
آواز: رضا عبداللهی
هین و هین ای راهرو بیگاه شد
آفتاب عمر سوی چاه شد
هین مگو فردا، که فرداها گذشت
تا به کلی نگذرد ایام کشت
عمر من شد فدیهٔ فردای من
وای از این فردای ناپیدای من!
مثنوی معنوی
آواز: رضا عبداللهی
«تا کور شود هرآنکه نتواند دید»
دلدار ز هر چه ریختی نپسندید
در پای غمش جز اشک چون مروارید
ای دیده! به گریه کوش تا کور شوی
«تا کور شود هرآنکه نتواند دید»
مولانا بهاءالدین کاشی
(خلاصة الاشعار فی الرباعیات، گردآوردهٔ ابوالمجد محمد بن مسعود بن مظفر تبریزی، نشر هرمس، تصحیح سید محمد عمادی حائری، ص۴٠)
«تا کور شود هرآنکه نتواند دید» را که مثل سائر گشته و در برخی متون چون (التوسلالیالترسل/۲۷۱)، (فرائد السلوک/۶۷) و (طوطینامه ثغری/۱۶۲)، به صورت تکمصرع نقل شده است، اولین بار در شعر عبید زاکانی دیدم:
▫️تا یار برفت صبر از من برمید
وز هر مژهام هزار خونابه چکید
گویی بتوانم که ببینم بازش
«تا کور شود هرآنکه نتواند دید»
(کلیات عبیدزاکانی، به اهتمام محمدجعفرمحجوب/۱۴۲)
همین مصرع در یک رباعی دیگر در امثالوحکم دهخدا (جلد یک/۵۳۶) دیده میشود:
▫️گوشم چو حدیث درد چشم تو شنید
دل خون شد و قطرهقطره از دیده چکید
روشن بادا چشم تو ای بینایی
«تا کور شود هرآنکه نتواند دید»
همینطور در یک رباعی منسوب به بوسعیدابوالخیر که سعید نفیسی جمعآوری کرده است:
▫️گوشم چو حدیث درد چشم تو شنید
فیالحال دلم خون شد و از دیده چکید
چشم تو نکو شود به من چون نگری
«تا کور شود هرآنکه نتواند دید»
کسی که اولین بار این مصرع را ساخته نمیشناسم ولی گویا حال خوشی داشته که چنین گفته.
و راقم این سطور فرماید:
ای کاش شود که حال خوب تو خرید
یا شمهای از قصّه و وصف تو شنید
ای آن که به حاسدان خود میگویی
«تا کور شود هرآنکه نتواند دید»
@atefeh_tayyeh
دلدار ز هر چه ریختی نپسندید
در پای غمش جز اشک چون مروارید
ای دیده! به گریه کوش تا کور شوی
«تا کور شود هرآنکه نتواند دید»
مولانا بهاءالدین کاشی
(خلاصة الاشعار فی الرباعیات، گردآوردهٔ ابوالمجد محمد بن مسعود بن مظفر تبریزی، نشر هرمس، تصحیح سید محمد عمادی حائری، ص۴٠)
«تا کور شود هرآنکه نتواند دید» را که مثل سائر گشته و در برخی متون چون (التوسلالیالترسل/۲۷۱)، (فرائد السلوک/۶۷) و (طوطینامه ثغری/۱۶۲)، به صورت تکمصرع نقل شده است، اولین بار در شعر عبید زاکانی دیدم:
▫️تا یار برفت صبر از من برمید
وز هر مژهام هزار خونابه چکید
گویی بتوانم که ببینم بازش
«تا کور شود هرآنکه نتواند دید»
(کلیات عبیدزاکانی، به اهتمام محمدجعفرمحجوب/۱۴۲)
همین مصرع در یک رباعی دیگر در امثالوحکم دهخدا (جلد یک/۵۳۶) دیده میشود:
▫️گوشم چو حدیث درد چشم تو شنید
دل خون شد و قطرهقطره از دیده چکید
روشن بادا چشم تو ای بینایی
«تا کور شود هرآنکه نتواند دید»
همینطور در یک رباعی منسوب به بوسعیدابوالخیر که سعید نفیسی جمعآوری کرده است:
▫️گوشم چو حدیث درد چشم تو شنید
فیالحال دلم خون شد و از دیده چکید
چشم تو نکو شود به من چون نگری
«تا کور شود هرآنکه نتواند دید»
کسی که اولین بار این مصرع را ساخته نمیشناسم ولی گویا حال خوشی داشته که چنین گفته.
و راقم این سطور فرماید:
ای کاش شود که حال خوب تو خرید
یا شمهای از قصّه و وصف تو شنید
ای آن که به حاسدان خود میگویی
«تا کور شود هرآنکه نتواند دید»
@atefeh_tayyeh
سایت پانویس
«تا کور شود هرآنکه نتواند دید» دلدار ز هر چه ریختی نپسندید در پای غمش جز اشک چون مروارید ای دیده! به گریه کوش تا کور شوی «تا کور شود هرآنکه نتواند دید» مولانا بهاءالدین کاشی (خلاصة الاشعار فی الرباعیات، گردآوردهٔ ابوالمجد محمد بن مسعود بن مظفر تبریزی، نشر…
اما «گریه»
مرتبط با این بیت، که لابد شما هم به معنی دیگری تابحال شنیده بودیدش، در «مثنوی معنوی» و در «فیه ما فیه» و در کلیت کلام مولوی این موضوع بارها تکرار می شود که: چشمی که برای حق نگرید، کور باشد بهتر است.
مفهوم «گریه کردن» را در جلسات بطور مفصل توضیح داده ایم که چیست. پهلو می زند با مفهوم «اعتراف» که از ریشهٔ عرف است به معنی «شناخت».
انسان اگر با درون خود خلوت کند و منصف باشد، شناخت برایش حاصل می شود و این شناخت گاهی دردناک است و لذا واکنش احساسیای به شکل گریه در پی دارد. این است که مولوی می گوید:
اشک را کز بهر او بارند خلق
گوهر است و اشک پندارند خلق
...
ای برادر طفل طفل چشم توست
کام خود موقوف زاری دان درست
تا نگرید کودک حلوافروش
ابر رحمت درنمی آید به جوش
لذا کار درست اینست که:
در درون خود بیافزا درد را
تا ببینی سرخ و سبز و زرد را
چشمتان پر آب!
@Panevisdotcom
اما «گریه»
مرتبط با این بیت، که لابد شما هم به معنی دیگری تابحال شنیده بودیدش، در «مثنوی معنوی» و در «فیه ما فیه» و در کلیت کلام مولوی این موضوع بارها تکرار می شود که: چشمی که برای حق نگرید، کور باشد بهتر است.
مفهوم «گریه کردن» را در جلسات بطور مفصل توضیح داده ایم که چیست. پهلو می زند با مفهوم «اعتراف» که از ریشهٔ عرف است به معنی «شناخت».
انسان اگر با درون خود خلوت کند و منصف باشد، شناخت برایش حاصل می شود و این شناخت گاهی دردناک است و لذا واکنش احساسیای به شکل گریه در پی دارد. این است که مولوی می گوید:
اشک را کز بهر او بارند خلق
گوهر است و اشک پندارند خلق
...
ای برادر طفل طفل چشم توست
کام خود موقوف زاری دان درست
تا نگرید کودک حلوافروش
ابر رحمت درنمی آید به جوش
لذا کار درست اینست که:
در درون خود بیافزا درد را
تا ببینی سرخ و سبز و زرد را
چشمتان پر آب!
@Panevisdotcom
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شب قدر به زبان ساده👆🏼
-
برای شب قدر
در شب قدر، برتر از انجام عبادات، کار علمی است. «علم» به معنای آگاهی، و نه science امروزی. و استارت آگاهی را سوال از خویشتن میزند.
با خودت خلوت کن و این پنج سوال را از خودت بپرس و یکپارچه با تمام وجود قلب و ذهنت به خودت پاسخ بده:
۱. آیا اهل توقف و تأمل بر حرکت زندگیام بودهام و هستم؟
۲. من کی هستم، از کجا آمدهام و به کجا میروم؟
۳. دارم با عمر و زندگیام چه میکنم؟
۴. آیا سبک، شیوه و اصولی واضح برای زندگیام دارم؟
۵. آیا یاد مرگ در سبک زندگیام جایی داشته است؟
@Panevisdotcom
شب قدر به زبان ساده👆🏼
-
برای شب قدر
در شب قدر، برتر از انجام عبادات، کار علمی است. «علم» به معنای آگاهی، و نه science امروزی. و استارت آگاهی را سوال از خویشتن میزند.
با خودت خلوت کن و این پنج سوال را از خودت بپرس و یکپارچه با تمام وجود قلب و ذهنت به خودت پاسخ بده:
۱. آیا اهل توقف و تأمل بر حرکت زندگیام بودهام و هستم؟
۲. من کی هستم، از کجا آمدهام و به کجا میروم؟
۳. دارم با عمر و زندگیام چه میکنم؟
۴. آیا سبک، شیوه و اصولی واضح برای زندگیام دارم؟
۵. آیا یاد مرگ در سبک زندگیام جایی داشته است؟
@Panevisdotcom
زندگی و دیگر هیچ!
در توضیحات این عکس آمده: «عکسی زیبا از کاروان کوچنشینان قشقایی در برابر آرامگاههای شاهان هخامنشی در نقش رستم. دههٔ ۵۰ خورشیدی».
عجب عکسی! این عکس مرا به کودکی برد. پدربزرگ فامیل را سوار مینیبوس و وانت میکرد و برای گردش به اطراف شیراز میبرد. جلوی تخت جمشید چادر میزدیم و چند روز میماندیم. آن موقع هیچ دم و دستگاه ورودی و نرده و حفاظی نداشت. هنوز عکسهای زنهای فامیل با لباسهای محلی قشقایی و شاید شیرازی با زمینهٔ تخت جمشید و آن وانت شورلت آبی(که وشتش بزرگ شدیم) و مینیبوس قرمز پدربزرگ، در آلبومهایمان هست.
باری. این عکس خیلی معنیدار است. مقبرهٔ شاهان هخامنشی در زمینه، و زندگی جاریِ ایل قشقایی یا هر ایلی که هست در جلو. با همهٔ وسایل و الاغها و دیگها و گوسفند و بز و سگ و زن و مرد. خیلی معنی دارد، اینطور نیست؟
این عکس به روشنی دارد داد میزند که اعتبار رفتنیست. زندگی ماندنیست. شاه و بنده از جنس اعتبار است. زندگی و طبیعت از جنس واقعیت. کجایند شاهان و آن همه هارت و پورتشان؟ اما زندگی همچنان هست. لطیف و در عین حال، قدرتمند. و جاری.
کدام سخن قرآنی را برایتان تداعی میکند؟ «کل من علیها فان، و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام». هر چیزی از جنس زندگی نباشد، فانی و رفتنیست. و زندگیست که ماندنیست.
پس نباش! بسپر به زندگی.
@PanevisDotCom
زندگی و دیگر هیچ!
در توضیحات این عکس آمده: «عکسی زیبا از کاروان کوچنشینان قشقایی در برابر آرامگاههای شاهان هخامنشی در نقش رستم. دههٔ ۵۰ خورشیدی».
عجب عکسی! این عکس مرا به کودکی برد. پدربزرگ فامیل را سوار مینیبوس و وانت میکرد و برای گردش به اطراف شیراز میبرد. جلوی تخت جمشید چادر میزدیم و چند روز میماندیم. آن موقع هیچ دم و دستگاه ورودی و نرده و حفاظی نداشت. هنوز عکسهای زنهای فامیل با لباسهای محلی قشقایی و شاید شیرازی با زمینهٔ تخت جمشید و آن وانت شورلت آبی(که وشتش بزرگ شدیم) و مینیبوس قرمز پدربزرگ، در آلبومهایمان هست.
باری. این عکس خیلی معنیدار است. مقبرهٔ شاهان هخامنشی در زمینه، و زندگی جاریِ ایل قشقایی یا هر ایلی که هست در جلو. با همهٔ وسایل و الاغها و دیگها و گوسفند و بز و سگ و زن و مرد. خیلی معنی دارد، اینطور نیست؟
این عکس به روشنی دارد داد میزند که اعتبار رفتنیست. زندگی ماندنیست. شاه و بنده از جنس اعتبار است. زندگی و طبیعت از جنس واقعیت. کجایند شاهان و آن همه هارت و پورتشان؟ اما زندگی همچنان هست. لطیف و در عین حال، قدرتمند. و جاری.
کدام سخن قرآنی را برایتان تداعی میکند؟ «کل من علیها فان، و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام». هر چیزی از جنس زندگی نباشد، فانی و رفتنیست. و زندگیست که ماندنیست.
پس نباش! بسپر به زندگی.
@PanevisDotCom
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
احتراز
این توصیهٔ سلوکی ساده اما عمیق و نافذ از حافظ را دست کم نگیریم. درصد زیادی از حالبدی ما به واسطهٔ ورودیهاست. اینکه از طریق گوش و چشم و فهم چه چیزهایی دریافت میکنیم، با چه چیزهایی همدمی و مصاحبت داریم.
@PanevisDotCom
احتراز
این توصیهٔ سلوکی ساده اما عمیق و نافذ از حافظ را دست کم نگیریم. درصد زیادی از حالبدی ما به واسطهٔ ورودیهاست. اینکه از طریق گوش و چشم و فهم چه چیزهایی دریافت میکنیم، با چه چیزهایی همدمی و مصاحبت داریم.
@PanevisDotCom