NIMASAFFAR Telegram 1235
👆👆
خیلی وقت پیش‌ها، تقریبا اوایلی که تو این شهر مجبور به زندگی شدم، شنیدم که به این آدمایی که یه گوشه می‌شینن و از مردم پول می‌خوان، میگن گدا. در صورتی که من تو جایی که بزرگ شدم با بیچاره و بدبخت قضیه رو بس می‌کردن. اسم اصلی فرقه تو طومار فرقه بیچارگان بود و من بعد از این‌که تو این شهر گرگان مستقل شدم، ترجیح دادم برای هماهنگی بیشتر با دو تا گ و خاص شدن اسم فرقه خودم که با توجه به ازدواج نکردنم به ته خط رسیده بود، به فرقه گدایان تبدیل بشه.
تقریبا دو-سه سال بعد از این‌که اینجا هر روز یه گوشه‌یی که یه ور از یکی از درختای توی سایه بود می‌نشستم، از یکی از این زن‌هایی که تو قبرستون دنبال مردم می‌کردن تا بهشون غذایی، شیرینی‌یی یا هر چیزی که قابلیّت رفتن تو شکم داشت رو بدن، خوشم اومد. نه مثل مادرم که تا اونجایی که بعضی اوقات یادم میاد چشم‌های کوچیک شهلا داشت و نه خیلی اهل خجالت بود. بیشتر از اینش خوشم اومد که برای چیزی که می‌خواد همه تلاشش رو می‌کنه و با گذشت زمان فهمیدم که تقریبا تموم زن‌هایی که اینجا هستند، شبیه همین بودند ولی آخرش نمی‌دونم چرا نمی‌خواست به من بگه دلیل ننه‌جونش چی بود که نمی‌ذاشت با هم ازدواج کنیم و آخرش انقدر هی ننه‌م ننه‌م کرد که مجبور شدم منم بهش بگم نه. حتما.
یه گدا داره میاد که ظاهرا باهام کاری داره.
گرفتیش؟
آره، ده دقیقه داشت می‌گفت که من حالم از شما به‌هم می‌خوره وگرنه موی گندیده یه افغانی رو به تو زردکی نمی‌دم که بیای کارای من رو بکنی.
اینی که الان گفتم بهم میگه زردک، اسمش محمّدعلی بارسته است.
چند سالی هست که یه مؤسّسه درست کرده و از آدمایی که می‌دونن مردن‌شون قطعیه، پول می‌گیره تا اونا رو کفن‌ودفن کنه چون این آدم‌ها یا کسی رو ندارن یا همسرشون مرده و بچه‌هاشون ولشون کردن یا طرد شده و کسی گردنش نمیگیره یا شایدم یتیم بوده. بگذرین. اوایل فکر می‌کردم کار خوبیه تا این‌که با گذشت زمان خدمات پس از مرگ هم اضافه کرد. کار ما شستن قبر مردم بود و پولی به جیب می‌زدیم. حتی وقتی قبر کسی رو میشستیم که کسی رو نداشت، می‌رفتیم از بغلیاش به بهانه ثواب آخرت چیزی دشت می‌کردیم. با این خدمات جدیدش ما حسابی به سختی افتادیم چون همیشه نمی‌تونیم از آدمایی که مراسم دارن، غذا بگیریم چون ظاهرا قیمت‌ها اون بیرون قبرستون خیلی زیاد شده و دیگه دلشون نمیاد به ما چیزی بدن.
من دلم می‌خواست مثل آدم‌های بیرون این قبرستون و رفیقم صالح که انگار همه‌شون خوش‌شانسن، برام اتفاقای خوبی که خودم براشون کاری نکردم بیفته و با همین آب شستن صورت مرده روی قبر، روزگارم رو بگذرونم و با خودم طومار توی سرم رو خاک کنم با اینکه راضیم نمی‌کرد.
نمیشد بی‌خیال باشم برای همین اوّل به فکرم زد که یه بلایی سر این بارسته بیارم چون از بس بهم گفت زردک که اسمی که پدرم برام انتخاب کرده بود رو از یاد بردم. یه نقشه کشیدم که آخر وقت کاریش برم سراغش ولی بقیه گداها نذاشتن چون گفتن بهشون غذا میده و ما رو از نون خوردن نباید بندازی. بالاخره راضی‌شون کردم چون غذای موقتی بهتر از کار دائمی نیست. بهشون گفتم که من بهتون یاد میدم که با چوب، قبرها رو جوری خراب کنید که ما رو زیر پروبال خودش بگیره و به جای این‌که انقدر سنگ گرون بخره، به ما پول بده تا ما خودمون یه سنگی درست کنیم چون طرف کسی رو نداره که قضیه بیخ پیدا کنه. این وسط‌مسطا یکی رو پیدا کردیم که سنگ‌قبر‌درست‌کنی رو به شکلی که فقط ظاهرش خوب باشه بهمون یاد بده و ما که گدا بودیم، راحت‌تر می‌تونستیم آموزش ناقص رو به خوبی کامل یاد بگیریم. راستی چجوری شد که منی که یوتویی حرف می‌زدم، دارم فارسی روزمرگی حرف می‌زنم که تازه مخصوص گداهاس؟ تو می‌دونی؟ نه! تو که خودتم گدایی! داشتم می‌گفتم؛ ولی یکی از گداها که برای من صادقعلیه گفت که از اون هم میشه یه کار بهتر کرد. می‌ریم کارگرای افغانی که مفت داره ازشون بیگاری می‌کشه رو بعد این‌که با چوب زدیم فراری می‌دیم و خود ما جاشون رو میگیریم. بعد این‌که ۶ ماه بهشون ۴۲ حرکت بامبو رو یاد دادم و همگی جزو فرقه گدایان شدن، رفتیم که نقشه رو عملی کنیم. بعد از این‌که زدیم‌شون، رفتیم این چندتا رو به عنوان کسایی که در حال هدر دادن آب منطقه هستن، لو دادیم. اونا هم برای تقدیر از ما یک استخر کنارقبرستونی درست کردن. استخر شبیه قبر مرده‌ها چهار گوش نبود و بیشتر شبیه قوس گنبدی بود که بودا ساخته باشه. توی تابستون بود و ما تو استخر، هاکی روی آب با بامبو که در واقع چوب انار هستش رو بازی می‌کردیم. توپ انقدر گرم بود که وقتی به روی آب می‌خورد، بخار بلند میشد و بعضی از این گداها چون سواد ناقصی داشتن، فکر میکردن بعد تابستون به‌خاطر این بخارها قراره که بارون‌های زیادی بیاد.
👇👇



tgoop.com/nimasaffar/1235
Create:
Last Update:

👆👆
خیلی وقت پیش‌ها، تقریبا اوایلی که تو این شهر مجبور به زندگی شدم، شنیدم که به این آدمایی که یه گوشه می‌شینن و از مردم پول می‌خوان، میگن گدا. در صورتی که من تو جایی که بزرگ شدم با بیچاره و بدبخت قضیه رو بس می‌کردن. اسم اصلی فرقه تو طومار فرقه بیچارگان بود و من بعد از این‌که تو این شهر گرگان مستقل شدم، ترجیح دادم برای هماهنگی بیشتر با دو تا گ و خاص شدن اسم فرقه خودم که با توجه به ازدواج نکردنم به ته خط رسیده بود، به فرقه گدایان تبدیل بشه.
تقریبا دو-سه سال بعد از این‌که اینجا هر روز یه گوشه‌یی که یه ور از یکی از درختای توی سایه بود می‌نشستم، از یکی از این زن‌هایی که تو قبرستون دنبال مردم می‌کردن تا بهشون غذایی، شیرینی‌یی یا هر چیزی که قابلیّت رفتن تو شکم داشت رو بدن، خوشم اومد. نه مثل مادرم که تا اونجایی که بعضی اوقات یادم میاد چشم‌های کوچیک شهلا داشت و نه خیلی اهل خجالت بود. بیشتر از اینش خوشم اومد که برای چیزی که می‌خواد همه تلاشش رو می‌کنه و با گذشت زمان فهمیدم که تقریبا تموم زن‌هایی که اینجا هستند، شبیه همین بودند ولی آخرش نمی‌دونم چرا نمی‌خواست به من بگه دلیل ننه‌جونش چی بود که نمی‌ذاشت با هم ازدواج کنیم و آخرش انقدر هی ننه‌م ننه‌م کرد که مجبور شدم منم بهش بگم نه. حتما.
یه گدا داره میاد که ظاهرا باهام کاری داره.
گرفتیش؟
آره، ده دقیقه داشت می‌گفت که من حالم از شما به‌هم می‌خوره وگرنه موی گندیده یه افغانی رو به تو زردکی نمی‌دم که بیای کارای من رو بکنی.
اینی که الان گفتم بهم میگه زردک، اسمش محمّدعلی بارسته است.
چند سالی هست که یه مؤسّسه درست کرده و از آدمایی که می‌دونن مردن‌شون قطعیه، پول می‌گیره تا اونا رو کفن‌ودفن کنه چون این آدم‌ها یا کسی رو ندارن یا همسرشون مرده و بچه‌هاشون ولشون کردن یا طرد شده و کسی گردنش نمیگیره یا شایدم یتیم بوده. بگذرین. اوایل فکر می‌کردم کار خوبیه تا این‌که با گذشت زمان خدمات پس از مرگ هم اضافه کرد. کار ما شستن قبر مردم بود و پولی به جیب می‌زدیم. حتی وقتی قبر کسی رو میشستیم که کسی رو نداشت، می‌رفتیم از بغلیاش به بهانه ثواب آخرت چیزی دشت می‌کردیم. با این خدمات جدیدش ما حسابی به سختی افتادیم چون همیشه نمی‌تونیم از آدمایی که مراسم دارن، غذا بگیریم چون ظاهرا قیمت‌ها اون بیرون قبرستون خیلی زیاد شده و دیگه دلشون نمیاد به ما چیزی بدن.
من دلم می‌خواست مثل آدم‌های بیرون این قبرستون و رفیقم صالح که انگار همه‌شون خوش‌شانسن، برام اتفاقای خوبی که خودم براشون کاری نکردم بیفته و با همین آب شستن صورت مرده روی قبر، روزگارم رو بگذرونم و با خودم طومار توی سرم رو خاک کنم با اینکه راضیم نمی‌کرد.
نمیشد بی‌خیال باشم برای همین اوّل به فکرم زد که یه بلایی سر این بارسته بیارم چون از بس بهم گفت زردک که اسمی که پدرم برام انتخاب کرده بود رو از یاد بردم. یه نقشه کشیدم که آخر وقت کاریش برم سراغش ولی بقیه گداها نذاشتن چون گفتن بهشون غذا میده و ما رو از نون خوردن نباید بندازی. بالاخره راضی‌شون کردم چون غذای موقتی بهتر از کار دائمی نیست. بهشون گفتم که من بهتون یاد میدم که با چوب، قبرها رو جوری خراب کنید که ما رو زیر پروبال خودش بگیره و به جای این‌که انقدر سنگ گرون بخره، به ما پول بده تا ما خودمون یه سنگی درست کنیم چون طرف کسی رو نداره که قضیه بیخ پیدا کنه. این وسط‌مسطا یکی رو پیدا کردیم که سنگ‌قبر‌درست‌کنی رو به شکلی که فقط ظاهرش خوب باشه بهمون یاد بده و ما که گدا بودیم، راحت‌تر می‌تونستیم آموزش ناقص رو به خوبی کامل یاد بگیریم. راستی چجوری شد که منی که یوتویی حرف می‌زدم، دارم فارسی روزمرگی حرف می‌زنم که تازه مخصوص گداهاس؟ تو می‌دونی؟ نه! تو که خودتم گدایی! داشتم می‌گفتم؛ ولی یکی از گداها که برای من صادقعلیه گفت که از اون هم میشه یه کار بهتر کرد. می‌ریم کارگرای افغانی که مفت داره ازشون بیگاری می‌کشه رو بعد این‌که با چوب زدیم فراری می‌دیم و خود ما جاشون رو میگیریم. بعد این‌که ۶ ماه بهشون ۴۲ حرکت بامبو رو یاد دادم و همگی جزو فرقه گدایان شدن، رفتیم که نقشه رو عملی کنیم. بعد از این‌که زدیم‌شون، رفتیم این چندتا رو به عنوان کسایی که در حال هدر دادن آب منطقه هستن، لو دادیم. اونا هم برای تقدیر از ما یک استخر کنارقبرستونی درست کردن. استخر شبیه قبر مرده‌ها چهار گوش نبود و بیشتر شبیه قوس گنبدی بود که بودا ساخته باشه. توی تابستون بود و ما تو استخر، هاکی روی آب با بامبو که در واقع چوب انار هستش رو بازی می‌کردیم. توپ انقدر گرم بود که وقتی به روی آب می‌خورد، بخار بلند میشد و بعضی از این گداها چون سواد ناقصی داشتن، فکر میکردن بعد تابستون به‌خاطر این بخارها قراره که بارون‌های زیادی بیاد.
👇👇

BY تا اطلاع ثانوی


Share with your friend now:
tgoop.com/nimasaffar/1235

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

How to build a private or public channel on Telegram? On June 7, Perekopsky met with Brazilian President Jair Bolsonaro, an avid user of the platform. According to the firm's VP, the main subject of the meeting was "freedom of expression." To upload a logo, click the Menu icon and select “Manage Channel.” In a new window, hit the Camera icon. Your posting frequency depends on the topic of your channel. If you have a news channel, it’s OK to publish new content every day (or even every hour). For other industries, stick with 2-3 large posts a week. You can invite up to 200 people from your contacts to join your channel as the next step. Select the users you want to add and click “Invite.” You can skip this step altogether.
from us


Telegram تا اطلاع ثانوی
FROM American