tgoop.com/nimasaffar/1224
Last Update:
فیلم «گزارش» اولین فیلم بلند عباس کیارستمی است که در سال ۱۳۵۶ در جشنواره فیلم تهران اکران شد. فیلم به مدت بسیار کوتاهی در سینماهای تهران به نمایش در آمد و با اولین جرقههای انقلاب بایگانی شد. نسخههای فیلم در یکی از دفاتر منتسب به فرح پهلوی نگهداری میشدند، و در بحبوحهی شورشهای آن سال به آتش کشیده شدند و از بین رفتند. سالها تصور همه این بود که فیلم «گزارش» از دنیا رفته است. چند سال بعد نسخهی بدکیفیت و سانسورشدهای از فیلم روی نوارهای بتاماکس و ویاچاس دست به دست شد و این نسخه، تا چند ماه پیش، تنها نسخه موجود از فیلم بود، هرچند گاه و بیگاه شنیده میشد که نسخهی کامل فیلم جایی، در آرشیوی، وجود دارد. چند ماه پیش، سر و کلهی این نسخهی کامل سرانجام در شبکههای اجتماعی پیدا شد. (نسخهای که به دست من رسید را شخص ناشناسی که ظاهرا از علاقهی من به فیلم باخبر بود در تلگرام برای من فرستاد: ای دوست بینام و نشان، هر که هستی، و هر جا هستی، شاد و سلامت باشی!)
•••
دقیقا بیست سال پیش، صبح روز ۱۷ خرداد سال ۱۳۸۴، من و عباس کیارستمی کنار هم نشستیم و فیلم «گزارش» را تماشا کردیم. در حین تماشای فیلم درباره فیلم حرف زدیم و گفتگویمان را ضبط کردیم. نوار این گفتگو سالها در کشوی میز من ماند تا چند وقت پیش، بعد از انتشار فیلم مستند «ماندن» در همین کانال تلگرام، تصمیم گرفتم نوار گفتگو را روی فیلم سوار کنم و آن را همینجا به اشتراک بگذارم. برای کسانی که ترجیح میدهند متن گفتگو را، به جای تماشا کردن یا گوش کردن، مطالعه کنند، آن را در قالب کتاب نیز تهیه کردم. حالا این کتاب، همراه با فیلمنامهی فیلم و سه مقاله به قلم آرش خوشخو، صالح نجفی، و ژان-میشل فرودون، در کنار نسخه کامل فیلم و همان نسخه با باند صوتی گفتگو، اینجا منتشر میشوند. از همان آغاز مشخص بود که که کتاب را نمیتوان به شکل متعارف در نسخههای کاغذی منتشر کرد: بازیگر اصلی زن فیلم شهره آغداشلو است و من حاضر نبودم کتاب را بدون اشاره به اسم او، و بدون استفاده از عکسهای او در فیلم، منتشر کنم. انتشار کتاب به شکل دیجیتال این مزیت مضاعف را داشت که دیگر لازم نیست به جای «آبجو» بگوییم «نوشیدنی»، یا به جای «معاشقه» سه نقطه بگذاریم و وانمود کنیم جمعیت کشورمان همگی از راه لقاح بیلکه پا برکرهی خاکی گذاشتهاند. به نظرم رسید وقتش است بعد از این همه سال از کودکستان فارغالتحصیل شویم.
•••
تیراژ متوسط کتابهایی که امروز در کشور ما منتشر میشوند ۱۰۰۰ نسخه است. ایران، طبق آخرین آمار، بیش از ۹۴ میلیون نفر جمعیت دارد. این یعنی اگر تمام نسخههای چاپ شدهی یک کتاب خریداری و خوانده شوند، یک هزار و شصت و سه دههزارم درصد از مردم ایران کتاب میخرند. حتی اگر در اوج خوشبینی تخمین بزنیم که هر کتاب چاپ شده و خریداری شده توسط ده نفر (چرا ده نفر، اصلا بگوییم هزار نفر) خوانده میشود، باز به راحتی نتیجه میگیریم که، از دیدگاه آمار، صنعت نشر کتاب در ایران به قدری ریزنقش است که میتوان گفت اصلا وجود ندارد. در چنین شرایطی، اولین سوالی که به ذهن میرسد این است که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چرا وجود دارد؟ و مسئولین این نهاد چطور میتوانند صنعت نشری را که در طول نیم قرن گذشته تا این حد مهجور و ویران شده «نظارت» کنند؟ و چطور تصور میکنند میشود کتابها (و فیلمها و نمایشنامهها و باقی هنرها) را «ممیزی» کنند یا «مجوز» انتشارشان را صادر بکنند یا نکنند؟ بدیهیات را فراموش نکنیم. فراموش نکنیم که در یک کشور آزاد، مردم حق دارند با هم حرف بزنند و اصلا همین حرف زدن و تبادل نظر است که مجموعهی «افراد» را به یک «مردم» تبدیل میکند. گپ زدن در یک کافه، بحث سیاسی با راننده اسنپ، جر و بحث بعد از دیدن یک فیلم، در ذات خود چه تفاوتی با کتاب خواندن دارند که ناشران و نویسندگان باید نصف عمرشان را در راهروهای خاکگرفتهی وزارت ارشاد تلف کنند؟ کافی است!
BY تا اطلاع ثانوی
Share with your friend now:
tgoop.com/nimasaffar/1224