NIMASAFFAR Telegram 1181
«فوّاره»

#نیما_صفار - حالا که دیگه #شان_بیکر با #آنورا دیشب #اسکار رو برده، میلمه چند خط درباره ناسازه‌ی اراده‌ی معطوف به قدرت بگم؛ با بهونه کردن #موشک_قرمز که تازگی دیدمش و #خون_به_پا_خواهد_شد #پل_توماس_آندرسن مثلن یا رمان #گتسبی_بزرگ #اسکات_فیتزجرالد (و نه خیلی فیلمش) و خیلی از درامای «صعود و سقوط» که آخرت‌شون دیگه #صد_سال_تنهایی بابام #مارکز بوده و هست تا ابد یا #کوچه_کابوس #گیرمو_دل_تورو و #عظمت_و_انحطاط_شهر_ماهاگونی #برشت و حرف آخرم رو اوّل می‌گم: همون نیرویی که به پیش و بالا می‌رونه شخصیّت رو طیّ کار، نیروییه که زمینش می‌زنه. چرا زودی گفتمش؟ چون خیلی حال با گزاره‌های سرشت‌نمون و حقیقت‌گون نمی‌کنم و ترجیحم بیشتر رفتن سراغ چیزاییه که سرلوحه‌پذیر نباشن. با خودت فکر کردی که چقدر چیزایی که به «تدبیر»، «عقل سلیم» و ... می‌شناسیم‌شون، می‌تونن به‌جاش «هیستری» و «قمارگونگی» و ... باشن؟ واسه منی که می‌دونم «عقلانیّت» و «تصمیمات عقلانی» چیزاییَن از جنس «قدرت مستقر» و کافیه #ترامپ بتونه حرفش رو به کرسی بنشونه که همه‌ی ملنگ‌بازیاش عین خردورزی شمرده بشه، عجیب نیست این و اگه شک داری، آخر #گپنوشت یه شمّه میام درباره‌ش. یکی از چیزایی که تو #RedRocket خیلی جذبم می‌کنه تمایزاییه که بین «اخلاق» و «قانون» پیش می‌کشه. شغل سابق نقش اوّل فیلم؟ #پورن_استار بوده. هر جا می‌ره دنبال کار، خیلی مؤدبانه عذرش رو می‌خان. دو بار تو کار خودش یه جایزه‌ی معادل #اسکار #پورنوگرافی رو برده. دیگه وارد رجولیت نمی‌شم چون ورود، کار اونه و این‌که چطور مردونگی و #ویرتو اینجا آخرت کالا می‌شه و اینا، چون تا خرتلاق پر شده همه جا از این خزعبلات فالوسی. چون تو کار خودش خبره بوده، محترمانه و کنجکاو ردش می‌کنن چون کارش «غیرقانونی» نبوده ولی بدیهیه که اخلاق عرفی، اونم تو جامعه سنتی #تگزاس تأییدش نمی‌کنه. حالا، شرمنده اسپویل می‌کنم، یه‌جایی سیخ مایکی به لونی که پشت فرمونه، که سریع تغییر مسیر بده، منجر به تصادف زنجیره‌ای می‌شه و با این‌که کسی نمی‌میره، مایکی می‌میره و زنده می‌شه که لو نره اونم تو ماشین بوده. دست‌به‌فرمون نبودن تو هیچ جامعه‌یی گناه یا بی‌اخلاقی محسوب نمی‌شه ولی تصادف تصادفه و مقصّرش بزهکار محسوب می‌شه. حالا چرا این مهم می‌شه؟ قبلش بیایم سر وجه مشترک این سه‌تا فیلم: طرف، حالا توی هر لِوِلی، حالا چاه نفت داشته باشه یا خرده‌فروش #ماری_جوانا باشه یا تله‌پاتیست سیرک، با ریسک و زیرکی خودش رو تا جایی بالا می‌کشه ولی «اشتباهات»‍ی به گ‍... یعنی به فناش می‌ده. اون اشتباهات از جنس لغزش زبانی جمله‌ی پیش نیست: همون میلیه که پیش می‌رونه‌ش! انگار از جایی، همون چیزی که بهش ثبات و روال می‌ده، از کنترل خارجش می‌کنه. و چطور؟ قبلن نوشتم درباره‌ش: منافع: ما به شکل بدیهی و خودبه‌خودی «منافع» نداریم. خیلی بخام باج بدم، می‌گم غرایز و امیال و امثالهم داریم. منافع «تعریف» برامون می‌شن؛ چیزایی نظیر عزت نفس، جایگاه اجتماعی و ... کی تعریف می‌کنه؟ هیشکی! تو یه برهم‌کنش اجتماعی شکل می‌گیرن و تعریف می‌شن؛ به‌عنوان مثال تو این فیلما، بالا کشیدن خود و سری تو سرا درآوردن. پس منافع مثل آب خوردن حل و برطرف نمی‌شن. متافیزیک خودشون رو دارن. در واقع مازادِ متافیزیک‌شونن! برای همین زیاده‌خاهی، هیجانات بی‌مورد، عقده‌گشایی و ... رو عاملی خارج از دایره‌ی عقلانیت موجب نمی‌شه. حالا البته که تا جایی اون سقوط پایانی ضرورت درامه ولی تو جهان حادواقعیّتی امروز که ترامپ و #زلنسکی جلو چشم همه‌مون آفتابه می‌گیرن به هم، دیگه خیلی سخته نبینیم چیزی که شکل عقلانی به قدرت مستقر می‌ده، قدرت مستقر بودنشه. برگردیم به اخلاق: مایکی سقوط می‌کنه، چون لیوندریا که کسب‌وکار خونوادگیش فروش موادّه و قطعن قانون‌پذیر نیست، نمی‌تونه نارو زدنش رو به لیل که مثل خودش یه زن مسنه، تحمّل کنه. تو این وانفساهای «در حین»‍ه که اخلاق تو وجه بروز عواطف دیده می‌شه نه اون بحثای «از بیرون» فضیلت‌گرا و نتیجه‌گرا و وظیفه‌گرا و ... دوست داشتم این #گپنوشت رو با این صحنه تموم کنم: مایکی و لکسی دارن به منظره‌ی روبرو که فقط چندتا کارخونه تو افق داره نگاه می‌کنن. دیالوگا:
-اون دود دوّمیه، از سمت چپ، جدیده؟
-همیشه بوده.
-همیشه؟
-لیل (مادر لکسی) اسمش رو گذاشته دود قدیمیه.
ولی ترجیح می‌دم با نگاه حسرت‌بار مایکی به خرغلت زدن سگ لکسی تو آفتاب تمومش کنم؛ با بی‌نهایتِ این آن!



tgoop.com/nimasaffar/1181
Create:
Last Update:

«فوّاره»

#نیما_صفار - حالا که دیگه #شان_بیکر با #آنورا دیشب #اسکار رو برده، میلمه چند خط درباره ناسازه‌ی اراده‌ی معطوف به قدرت بگم؛ با بهونه کردن #موشک_قرمز که تازگی دیدمش و #خون_به_پا_خواهد_شد #پل_توماس_آندرسن مثلن یا رمان #گتسبی_بزرگ #اسکات_فیتزجرالد (و نه خیلی فیلمش) و خیلی از درامای «صعود و سقوط» که آخرت‌شون دیگه #صد_سال_تنهایی بابام #مارکز بوده و هست تا ابد یا #کوچه_کابوس #گیرمو_دل_تورو و #عظمت_و_انحطاط_شهر_ماهاگونی #برشت و حرف آخرم رو اوّل می‌گم: همون نیرویی که به پیش و بالا می‌رونه شخصیّت رو طیّ کار، نیروییه که زمینش می‌زنه. چرا زودی گفتمش؟ چون خیلی حال با گزاره‌های سرشت‌نمون و حقیقت‌گون نمی‌کنم و ترجیحم بیشتر رفتن سراغ چیزاییه که سرلوحه‌پذیر نباشن. با خودت فکر کردی که چقدر چیزایی که به «تدبیر»، «عقل سلیم» و ... می‌شناسیم‌شون، می‌تونن به‌جاش «هیستری» و «قمارگونگی» و ... باشن؟ واسه منی که می‌دونم «عقلانیّت» و «تصمیمات عقلانی» چیزاییَن از جنس «قدرت مستقر» و کافیه #ترامپ بتونه حرفش رو به کرسی بنشونه که همه‌ی ملنگ‌بازیاش عین خردورزی شمرده بشه، عجیب نیست این و اگه شک داری، آخر #گپنوشت یه شمّه میام درباره‌ش. یکی از چیزایی که تو #RedRocket خیلی جذبم می‌کنه تمایزاییه که بین «اخلاق» و «قانون» پیش می‌کشه. شغل سابق نقش اوّل فیلم؟ #پورن_استار بوده. هر جا می‌ره دنبال کار، خیلی مؤدبانه عذرش رو می‌خان. دو بار تو کار خودش یه جایزه‌ی معادل #اسکار #پورنوگرافی رو برده. دیگه وارد رجولیت نمی‌شم چون ورود، کار اونه و این‌که چطور مردونگی و #ویرتو اینجا آخرت کالا می‌شه و اینا، چون تا خرتلاق پر شده همه جا از این خزعبلات فالوسی. چون تو کار خودش خبره بوده، محترمانه و کنجکاو ردش می‌کنن چون کارش «غیرقانونی» نبوده ولی بدیهیه که اخلاق عرفی، اونم تو جامعه سنتی #تگزاس تأییدش نمی‌کنه. حالا، شرمنده اسپویل می‌کنم، یه‌جایی سیخ مایکی به لونی که پشت فرمونه، که سریع تغییر مسیر بده، منجر به تصادف زنجیره‌ای می‌شه و با این‌که کسی نمی‌میره، مایکی می‌میره و زنده می‌شه که لو نره اونم تو ماشین بوده. دست‌به‌فرمون نبودن تو هیچ جامعه‌یی گناه یا بی‌اخلاقی محسوب نمی‌شه ولی تصادف تصادفه و مقصّرش بزهکار محسوب می‌شه. حالا چرا این مهم می‌شه؟ قبلش بیایم سر وجه مشترک این سه‌تا فیلم: طرف، حالا توی هر لِوِلی، حالا چاه نفت داشته باشه یا خرده‌فروش #ماری_جوانا باشه یا تله‌پاتیست سیرک، با ریسک و زیرکی خودش رو تا جایی بالا می‌کشه ولی «اشتباهات»‍ی به گ‍... یعنی به فناش می‌ده. اون اشتباهات از جنس لغزش زبانی جمله‌ی پیش نیست: همون میلیه که پیش می‌رونه‌ش! انگار از جایی، همون چیزی که بهش ثبات و روال می‌ده، از کنترل خارجش می‌کنه. و چطور؟ قبلن نوشتم درباره‌ش: منافع: ما به شکل بدیهی و خودبه‌خودی «منافع» نداریم. خیلی بخام باج بدم، می‌گم غرایز و امیال و امثالهم داریم. منافع «تعریف» برامون می‌شن؛ چیزایی نظیر عزت نفس، جایگاه اجتماعی و ... کی تعریف می‌کنه؟ هیشکی! تو یه برهم‌کنش اجتماعی شکل می‌گیرن و تعریف می‌شن؛ به‌عنوان مثال تو این فیلما، بالا کشیدن خود و سری تو سرا درآوردن. پس منافع مثل آب خوردن حل و برطرف نمی‌شن. متافیزیک خودشون رو دارن. در واقع مازادِ متافیزیک‌شونن! برای همین زیاده‌خاهی، هیجانات بی‌مورد، عقده‌گشایی و ... رو عاملی خارج از دایره‌ی عقلانیت موجب نمی‌شه. حالا البته که تا جایی اون سقوط پایانی ضرورت درامه ولی تو جهان حادواقعیّتی امروز که ترامپ و #زلنسکی جلو چشم همه‌مون آفتابه می‌گیرن به هم، دیگه خیلی سخته نبینیم چیزی که شکل عقلانی به قدرت مستقر می‌ده، قدرت مستقر بودنشه. برگردیم به اخلاق: مایکی سقوط می‌کنه، چون لیوندریا که کسب‌وکار خونوادگیش فروش موادّه و قطعن قانون‌پذیر نیست، نمی‌تونه نارو زدنش رو به لیل که مثل خودش یه زن مسنه، تحمّل کنه. تو این وانفساهای «در حین»‍ه که اخلاق تو وجه بروز عواطف دیده می‌شه نه اون بحثای «از بیرون» فضیلت‌گرا و نتیجه‌گرا و وظیفه‌گرا و ... دوست داشتم این #گپنوشت رو با این صحنه تموم کنم: مایکی و لکسی دارن به منظره‌ی روبرو که فقط چندتا کارخونه تو افق داره نگاه می‌کنن. دیالوگا:
-اون دود دوّمیه، از سمت چپ، جدیده؟
-همیشه بوده.
-همیشه؟
-لیل (مادر لکسی) اسمش رو گذاشته دود قدیمیه.
ولی ترجیح می‌دم با نگاه حسرت‌بار مایکی به خرغلت زدن سگ لکسی تو آفتاب تمومش کنم؛ با بی‌نهایتِ این آن!

BY تا اطلاع ثانوی


Share with your friend now:
tgoop.com/nimasaffar/1181

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

But a Telegram statement also said: "Any requests related to political censorship or limiting human rights such as the rights to free speech or assembly are not and will not be considered." fire bomb molotov November 18 Dylan Hollingsworth yau ma tei Matt Hussey, editorial director of NEAR Protocol (and former editor-in-chief of Decrypt) responded to the news of the Telegram group with “#meIRL.” SUCK Channel Telegram A Hong Kong protester with a petrol bomb. File photo: Dylan Hollingsworth/HKFP.
from us


Telegram تا اطلاع ثانوی
FROM American