tgoop.com/nimasaffar/1159
Last Update:
«علف»
#ترشینوشت_۶۲
#نیما_صفار
#ژاک_لاکان: «حذف روشمند سخنان کماهمیّت -حرف مفت گفتار روزمرّه- و تأکید بر مسائل مهم»
چیزایی که #لاکان داره توصیه به حذفشون میکنه برای روانکاوی «صحیح» دقیقن همون چیزاییه که رمان (و زندگی) (و سینما) (و متن) (ووو) ازشون شکل میگیره و گسترش پیدا میکنه و «هست» و این منو متعجّب نمیکنه. تو #ترشینوشت قبلی زدم تو خال ملتقای #لوکاچ و #بالزاک و #استاندال درباره «حذف حواشی و حشویّات» برای پرداختن به مسائل «اصلی» و «مهم» که بیتعارف ۹۹درصد مردم از جامعهشناس و منتقد سینما بگیر تا باغبون و فوقتخصّص عفونی، باهاش مخالف نیستن هرچند «نه دیگه اینقدر»؛ اینقدر که #لوکاچ و #لاکان و ... اصرار دارن مثل بحث «چیستیِ شعر» که از آوانگاردش بگیر تا علمای کلاسیکش سرش توافق دارن؛ سر این که یه «چیستییی» «ذاتی» چیزی هست ولی سر اینکه اون چیه، تو سروکلّهی هم میزنن. یعنی انگار «باور به چیستی» متقدّمه بر مصادیق و تعاریفش و بارها مخالفتم رو نوشتم دربارهش و طرح سوأل برام بیشتر از دو دهه «پرسش از چیستی، چرا؟»ست و یهجورایی مهمترین باگ #اسلاوی_ژیژک که مشهورش کرده ژاک رو هم همینه: «حذف دیتاهای مخل و گسترش امپراطوری تعابیر» ولی چرا با خیلی حرفای #ژیژک حال میکنیم (خودم یکیش)؟ چون علیه اون «عقلانیّت وضع موجود» که مطلق شده تو جهان امروز مینویسه و طبعن رو چیزایی مانور میده که «عقل-قدرت» داره بیوقفه پنهانش میکنه ازمون و پس ممنونش میشیم. وقتی مثلن #آدورنو میاد و سرمایهداری رو بردهداری مدرن میبینه، میدونم اون تئودور بچّهمایهدار نیم ساعتم تو عمرش بردگی به معنی دقیق کلمه نکرده که بفهمه وضع کارگر دهه شصت میلادی فرانسه، هیچ ربطی بهش نداره ولی چون تندوتیزتر از یکی مثل #هابرماس شمشیر رو از رو علیه وضع موجود میبنده، برای جماعت جذابتره مثل حکایت اپوزیسیونمون. پس چی شد؟ یک- حذف دادههای مخل برای رسیدن به یه نتیجهی مشخص. دو- این نتیجه تقابل حدّاکثری داشته باشه با اون چیزی که بد و نادرست میدونیم. برای ۹۹درصدمون اینطوری یه نوشته مهم میشه و بی هیچ تواضعی میگم که خودم (دستکم اون خود تو این #گپنوشت) و اونایی که یاد میگیرم ازشون جزو یهدرصدیم. یه مثال: #ژاک_لاکان: «میل نقطهی مرکزی یا هسته اصلی کلّ اقتصادی است که در درمان با آن سروکار داریم. اگر آنرا به حساب نیاوریم، ضرورتا مجبوریم آنچه را با اصطلاح «واقعیّت» نمادپردازی میشود به عنوان تنها راهنمای خود برگزینیم؛ واقعیّت موجود در بستر اجتماعی.» میتونستم گیومه رو با «میل ... سروکار داریم» وردارم و ببندم ولی مثلن اگه گذر این عبارت به کارگاهای داستان چهارشنبههای #سارا_سعیدی بیفته، یحتمل «اگر» و بعد و قبلشه که مهم میشه. چرا؟ فیلم #The_Heist_of_the_Century رو دیدی؟ اسپویل نمیکنم ولی جالبیش اینه که ماجراش واقعی بوده، مغز متفکّر ماجرا #ماری_جوانا مصرف میکرده و خودشم معتقد بوده که ایدههای ناب اونوقت به ذهنش میرسه. با ایدهی اصلی فیلمم موافقم «کدوم کار بدتریه؟ بانک زدن (تأسیس بانک) یا بانک زدن (سرقت بانک)؟» میبینی چیه ماجرا؟ چرا «اگر و مگر» مهم میشه؟ وقتی بهقول #یورگن_هابرماس «عقل هدفمند»ه که کار میکنه، حالا این هدف سرقت بانک باشه یا روانکاوی، میشه درک کرد زدن حواشی و حشویات و تمرکز و زوم روی یه چیز مشخص رو ولی خداییش چنددرصد از شعرا و داستانای ما این جنبهی «آموزشی» رو دارن (که روش درست کلاهبرداری اینه، روش موفق مخزنی اونه)؟ فقط فرقش اینه که با خلاف، شاید چون بهروال نیست حال میشه کرد ولی با اتوریتهی «جلسه با زمان متغیّر» لاکانی، که خلاصهش اینه که اگه بیمار زیاد چرت گفت مرخصش کن، نه. شایدم چون مورد زدن بانک چیزیه قابل راستیآزمایی، عینیّت و شفافیّت و شیئیّتی رو تسرّی میده به ما که از کلاف مفاهیم کمی بکاهه ولی کلانروایت روان و درمان دقیقن عکسشه. بازگشت #لاکان به #فروید انگار بیشتر از این جنبهست که دوباره به ناخودآگاه در قیاس با ایگو اهمیت میده؛ به لغزشای کلامی و ... شاید چون ژاک بیشتر درآمد از کار پژوهشی داشته نه از جیب بیمارانی که عزّتنفسشون مهم بوده براشون. بازم دم خروس اقتصاد پیداست ولی نه به اون بیرونزدگی که خودش اصرار داره.
BY تا اطلاع ثانوی
Share with your friend now:
tgoop.com/nimasaffar/1159