tgoop.com/nimasaffar/1149
Last Update:
«شبیه دایرهیی که شکل رفتن بود، شد
درباره فاصلهی بین ادراک و گفتگو»
#ترشینوشت_۵۸
#نیما_صفار - با این داعیه پیش میام که الزامن «ادراک» و «گفتگو» رو رویهمافتاده و حتا الزامن در امتداد هم نمیبینم. چرا این تأکید؟ چون همونطور که تو #ترشینوشت_۵۷ اشاره کردم، چندون تمثیل «درون» جذبم نمیکنه و بدیهیه معنیش این نیست که جفتپا لی برم تو تمثیل «بیرون». پس وقتی تأکید دارم به «باهمانگی» و اینکه مفاهیم جایی «موجود» نیستن که بریم از تو غرفه سوپرمارکت ورشون داریم، لاجرم «خود» رو وقتی مشاهدهپذیر میبینیم که «دیگری» شده باشه و حلقه مفقوده دورانمون رو احتضار و نزع «جونور اجتماعی» میدونم. پس «گفتگو» فرآیندی نظیر «ادراک» داره تو این نگاه و به همین خاطر مهم میشه گفتن از جنبههای تفارقشون. اینجا بد نیست دوتا اشاره کنم: یکی اینکه: این «م» ضمیر متصل خر کیه این وسط که دارم میگمش؟ حدسم اینه که یه چیزیه بین اون #نیما_صفار که تو بیشتر از هزارتا #گپنوشت تولید شده و این انگشت میونی که تقه میزنه رو کیبورد و بهمراتب بیشتر از هر دوتاش تویی که نمیشه انگشته رو نشونه گرفت سمتت ولی اونقدرم ژلهیی و لرزان نیستی نشه یکیبهدو کرد باهات! دوّمیش یادم رفت و این فرصت خوبیه برای کشیدن پای سوّمی وسط: وقتی داریم از «گفتگو» میگیم، داریم از چند نفر میگیم؟ ضمایر خیلی گایندهطور دارن ما رو خفه میکنن اینجا. آخه «تو» و «او» و «من» که کمکی نمیکنن برای این گفتن! باز درد «ما» تا حدودی خوردنیه اونطور که «من» میگمش: «ماهای موقت»! خیلی احمقانه قائل به اینم که هرگز گفتگوی دو نفره نداریم و بیوقفه یه مازاد «سوّم شخص» تو هر دویی تولید میشه و بهترین تمثیل رو درباره گفتگوهای سه به بالا، تو و تو و تو و تو و تو و تو میدونم #تا_اطلاع_ثانوی و اگه بخام دقیقتر باشم باید بگم این «تو» اصابت به هر جا میکنه جز نفر روبرو مثل جوکی که #تارانتینو تو #دسپرادو میگفت. حالا با این توضیحات، با اینهمه سطح، اینقدر که ترجیح میدم «سطحها» بگمش نه «سطوح»، چرا گیرم رو فاصلهی بین #گفتگو و #ادراک؟ تا یه جاییش رو که #نیچه روشن کرده برامون: «معنی از برابر کردن دو چیز نابرابر ساخته میشود» اینقدر شدید که از اینورش کافیه دوتا لغت مترادف رو کنار هم بذاری و درّهیی بینشون بیابی! یکی دیگه اینکه ادراک الزامن چیزی کلامی نیست. اصلن کلامی نیست! استمرار تأخیره. کدوم نسبت به کدوم؟ کلام به ادراک یا ادراک به کلام؟ نمیدونم. ولی شاید چون نیستی نیست، به محض گفتن هر چیز، هر قدر بگی، باز چیزی بیرونِ گفتن میمونه. من میگم «کار» گفتن و فکر کردن، که بیشتر طوری گفتنه، دائم تولید مازاد میکنه و به همین خاطر #آشیل قرنهاست که به لاکپشت نمیرسه و فرهنگا و زبونا و کشورایی که تولید فکر میکنن باز نیاز بیشتری دارن به فکر و تولیدش نه #ابرار با سکوتای توچشمشون. دوّمیش که بگم و مرخص بشم، بچّهم رو گازه، مال ارتباط چشمی و جهت نگاهه! ایندفعه حواست باشه به اون آن که رو برمیگردونی از طرفین گفتگو، گفتیم که طرف و طرف و طرف و طرف و ...، و طرف دیگه رو نگاه میکنی. انگار داری رجوع به اون ناگفتنی، به اون خلاء بینهایتِ بلعنده میکنی. اگه حواست به خودت نیست، دیگرون رو ببین، اونا که چشم میگردونن، اونا که سر میچرخونن، اونا که به چپ یا راست، به بالا یا پایین نگاه میکنن، اونا که عقب میکشن یا جلو میان و ... بازم هست. خودت میدونی دیگه!
BY تا اطلاع ثانوی
Share with your friend now:
tgoop.com/nimasaffar/1149