tgoop.com/nimasaffar/1090
Last Update:
همین قید «خیلی» بیاد، مثل اون وویس کمیک مادره که «خیلی خیلی» میگفت، شکّم میاد توش تو فارسی! شعر #شاملو با فقدانی که احضار میکنه چیزی سوای کنایه وسط میاره با «بیرون زمان ایستادن» و «ایستادن» و «ایستادن با دشنهی تلخ» با ضرباهنگی که یقین و اقناع لازم رو میده بهسرعت بهت تا دشنه فرو بره تو گردهت. خب فقط من نیستم که میگم شاملوی محشر وادارت میکنه به «ادامه» و چون این «ادامه» بدیهی نیست و استمراری فصلبندیشدهست، خود «زیستن»ش میشه خود مبارزه! روشنه؟ ولی اون دری که خلاصی ندارم ازش و هی ابدیّت احضار میکنه برام، همون ابدیّتی که #ویتگنشتاین نه تو امتداد و طول حیات که تو لحظهها و عرضش متوجّهش میشه، «در باز بود٫ امّا٫ بسیار دور بود» رؤیاییه و اجازه بده وازش نکنم بیشتر. بذاریم برای خودمون داشته باشیمش مثل #استاکر #تارکوفسکی که هرگز حاضر نشدم نقدش رو بنویسم مثل داستانای #مارکز! انگار برای ادامه حیات ناچاریم به جماعت پیش خودمون نگهشون داریم!
جاش رجوع میکنم به حافظهم از حافظهی #علی_مسعودهزارجریبی از شعر #ماشالله_آجودانی:
غروب
نشسته به سجاده مادر پیرم
و من که دلگیرم
غریبههای تنم را گواهی میگیرم
سلام بر در و دیوار!
#سوگنوشت
#گپنوشت
#دیلیجات
BY تا اطلاع ثانوی
Share with your friend now:
tgoop.com/nimasaffar/1090