tgoop.com/nimasaffar/1081
Last Update:
«نداشتنِ هیجانِ مطلقگویی»
#ترشینوشت_۳۵
#نیما_صفار - یه مطلبی از #حمید_دباشی یه ماهیه دستبهدست میچرخه با عنوان دراز «از نازیسم هایدگری گرفته تا صهیونیسم هابرماسی، همواره رنج «دیگری» اهمیت ناچیزی داشته» که چون از جاهایی غیرمنتظرم رسید بهم و چون گوز رو ربط به شقیقه میده بگه موضعگیریِ فاجعهی #هابرماس در مورد #نسلکشی #غزه ریشه تو تفکر غربیان مرتد داره، دیدم تا دیر نشده این چندتا چیز رو بنویسم:
۱- #کوندرا هم تو یه مطلبی که گیر به #بارت میده، نهچندون مرتبط، تو وضعیّت یه نویسندهی اومده از پشت پردهی آهنین گله میکنه که غربیا مسائل دیگرون رو برای قالب زدن تو مسائل و دغدغههای خودشون کار میزنن. ولی نکتهش اینه که چیزی که میلان گرفته و انگشتش رو گذاشته روش، معکوس ادّعای امثال دباشیه، در واقع دقییییقن برعکس. میگم حالا!
۲- قبلش: خیلی قبل: کلّ ربطی که میشه بین فلسفه #هایدگر با #نازیسم برقرار کرد، اینه که از تو اون فلسفه خیلی نمیشه «مبارزه با وضع موجود» درآورد و اگه جا نازیا، اسلامگراها، کمونیستا، یا نئولیبرالا هم قدرت گرفته بودن، همین مقدار از همراهی از مارتین قابلحدس بود. آخه باز #نیچه رو میخاستی بچسبونی به #هیتلر یه رد و ربطی شاید، ولی چه مرگمونه میخایم حمایت متقابل از دادهها بکشیم بیرون؟
۳- بعدش: میدونی چی درباره گپنوشتام بگن، مثل خر تیتاپخورده ذوق میکنم؟ بگن: «این نوشتهها هیجانِ مطلقگویی ندارن!» قبلشم گفته بودم کانفورمیستم و این معنیش وسطگیری یا اعتدال و ... نیست! وقتی هر دو طرف منازعه دارن چرت میگن و از طرفی دلیلی نمیبینی حمایت متقابل بیرون بکشی از آنتروپی دیتاها، طبیعیه که نه تنها تو هیچ وضعیّتِ «از پیش»ی مستقر نمیشی، که بعدشم نمیشه خیلی چیزی سوارت کرد. حالا چرا مهمه این اینجا؟ چون یکی از کسایی که، و از مهمتریناشون، که مطمئنم کرد به این گارد و تقویتش کرد، خود #هابرماس بود اونجا که جلوی فیلسوف اشرافیمنش #آدورنو در میاد که بیایم جای کوبندگی و زورچپون کردن حرف، یه نموره انصاف و نگاه پیرامونی داشته باشیم!
خب احمقم که بیام ردّ موضع یورگن ۹۴ ساله رو تو آراء فلسفیش بزنم؟ مگه من اهل ذات و جوهر و ماهیت و این چیزام؟
۴- ولی برام جالبه بدونم دوستانِ دستراستی که هر حمایت از مظلوم رو با چماق «نسبیگرایی فرهنگی» میکوبن، درباره این موضع چی میگن! عصبیت اونا برام قابل درکه. چون نزاع اصلی بین کار و سرمایه رو زدن زیرش، باید یه چیزایی برای باد کردن رگ گردن جایگزین کنن دیگه!
۵- پاراگراف بالا مربوط میشه به همون «دقییییقن»! یه بار که یکی از اسلامگراها تو فرانسه کلّی آدم رو با اتوبوس زیر گرفته بود، دوستام میگفتن دوستای فرانسویشون فاز «باید اینا رو درک کرد» و «باید فهمید چرا اینطور میکنن!» و خلاصه مثل #مسیح رو صلیب نه حتا که طلب بخشش میکرد برا جلاداش، که شدیدتر، از این منظر که «شایدم حق داشته باشن!» پیش میرفتن تو حرف که یادمه #الهه_سروشنیا شاکی میگفت «بابا یهخورده عصبانی باشین #تا_اطلاع_ثانوی بعد این فازای همدلی رو بگیرین!» حمید دلبندم، بله، ولی دقییییقن عکس اونی که تو میگی! ما باید کلّی زور بزنیم به اندیشمند غربی حالی کنیم «بابا، این دموکراسی و حقوق بشر و آزادی بیان و حقوق شهروندی و ... که تو داری، چیزای خوبی هستن! اینقدر زور نزن که در نهایت همه رو گرفتار یه شرایط ببینی!» این درسته که از این منظر تبصره بزنیم و انقلت بیاریم رو حرف و فکر اون جاهایی که حرف و فکر جریان داره نه اونجوری دینخویانه و پی «آنچه خود داشت»!
BY تا اطلاع ثانوی
Share with your friend now:
tgoop.com/nimasaffar/1081