tgoop.com/neveshte_royai/21020
Last Update:
دو سال پیش توی سیو مسیج تلگرامم اول پاییز نوشته بودم :
«امروز خیلی گریه کردم جوری که از صدای هقهق گریه هام قلبم برای خودم که باید این بار رو به دوش بکشم،سوخت و تحمل بیش از این رو دیگه ندارم»
اخرش اضافه کرده بودم:
«امروز و امشب رو هرگز فراموش نمیکنم و هیچوقت از روح و قلبم بیرون نمیره»
نمیدونم برای چی بود و چه اتفاقی افتاده بود
اما یادمه که اون شب خیلی گریه کرده بودم و جزو معدود شبهایی بود که تا صبح بیدار مونده بودم و وقتی خورشید کم کم طلوع کرد و تیکه های پراکنده ابر توی آسمون به رقص درومدن دیگه اشکی نداشتم.
اما این رو هم خوب به یاد دارم
که چایی دم کردم ،
صبحانه خوردم و بهترین لباسم رو پوشیدم
و تو محل کارم بهترین کنفرانس رو ارائه دادم.
همون چند لحظهی طلوع خورشید که نورش به ابرها میخورد
و به زمین سایه مینداخت
فهمیدم چندتا از این طلوع های قشنگ رو از دست داده بودم.
خودم رو زیادی
درگیر زندگی و ادمها و احساساتم کرده بودم.
شاید اگر اون اتفاق نمی افتاد
من هرگز این منظره قشنگ رو نمیدیدم
و از این همه زیبایی غرق لذت نمیشدم.
همون چند لحظه تصمیم گرفتم
اجازه بدم گریه کنم ، زیاد.
اما هرگز اجازه ندم این غم تو تن و روحم دونه بکاره و رشد کنه
و از من یک انسان مغموم
که دائما دستاشو دراز کرده
به هر آسمون و ریسمونی میخواد گره بزنه نیفته.
از اون صبح، هر غصه ای،آدمی،
اتفاقی که بود رو تا قبل از هر طلوع خورشیدی گذاشتم.
همون جا تو همون روز ، در همون تقویم.
#فرگل_مشتاقی
BY رویـایــی🤍
Share with your friend now:
tgoop.com/neveshte_royai/21020