Telegram Web
شما اگه بدونید با چه کسکشی‌ای به اینترنت وصلم الان و اومدم اینجا کسشر بنویسم، متوجه می‌شدید چقدر دوستتون دارم.
دهنم هم گاییده شده از بس هورنی‌ام. هورنی بودن کافیه. دیگه دست به شرمگاهم نمی‌زنم. از امروز می‌خوام درست زندگی کنم. دوپامین کسشر و لذت‌های لحظه‌ای کافیه. دیگه فقط می‌خوام کتاب بخونم، با انسان‌ها معاشرت کنم و داستان بنویسم. کیر توش البته کاش سکس داشتم وسط استرس جنگ. خودم رو باید کنترل کنم. چرا شبیه آهنگ «باید لاغر کنم، باورامو باور کنم» دارم حرف می‌زنم. سکس میاد و میره، انسان نباید خودش رو به هوا و هوس ببازه. خیلی دارم تلاش می‌کنم خودم رو قانع کنم که برگردم به زندگی عادی و غیرشهوانی. البته قبلش هم مثل حیوون زندگی می‌کردم، فلذا نمی‌دونم دارم چی می‌گم دوستان، ببخشید وقت‌تون رو گرفتم تو این وضعیت جنگ و بی‌اینترنتی.
سیستم بقام در امر ایجاد محرکه‌های تولید مثل در لحظات استرس‌زا از سیستم پدافندهای هوایی کشور قوی‌تر عمل می‌کنه. ببخشید البته. تا اینترنتم وصله بپردازیم به مسائل مهم جهان و منطقه. قطع شد البته.
انقدر دلیل برای دل‌گرفتگی دارم که نمی‌دونم برای کدوم مچاله بشم. افتادم کف اتاق و از درون یه چیزی داره روحم رو می‌خوره. راه فراری هم ازش نداره. فقط می‌تونم دراز بکشم و رنج خورده شدن روحم و درموندگی‌م رو حس کنم.
چیز خاصی تو زندگی نخواستم هیچوقت و به دلایل مختلفی خیلی ساده و بیخیال و رضایتمند زندگی کردم. ولی خب آدمیه، خارج از نیازهاش برای بقا، گاهی چیز دیگه‌ای هم می‌خواد. و من تا الان یه چیز دیدم که می‌خواستمش و خب شاید یه زمانی تو دستام داشتمش ولی مثل ذرات شن لای انگشت‌هام لیز خورد و ریخت و دیگه هیچوقت قرار نیست داشته باشمش. و با این همه مصیبتی که تو زندگی تجربه کردم، این خواستن و نداشتن ابدی و آگاهی به این یأس و استیصال، گاهی از پا درم میاره. به قول بزرگ هندوستان: خواستنْ مادر تمام رنج‌هاست.
دقیقاً. لایق تمام برچسب‌هایی هستم که نشانه‌ای از دلقک توشون هست.
In a Manner of Speaking
Nouvelle Vague
این آهنگ رو یک بوس از طرف من حساب کنید.
تو یه شهر غریب و شلوغ، تنها تو یه خونهٔ خالی، دراز کشیدم و به هیچی تعلق ندارم. به معنای واقعی کلمه حس می‌کنم مردم. محو شدم از همه‌جا. هیچ نقشی در هیچی ندارم. حتی تو ذهن کسی نیستم دیگه. شبیه به یه ایدهٔ انتزاعی‌ام که بلاخره شکل و فرم گرفته و حالا تو دنیای اجسام گم شده. هیچ چهرهٔ آشنایی نمی‌بینه؛ تمام ایده‌ها تو دنیای خیالات هستن. هیچ راهی پیدا نمی‌کنه برگرده به دنیای خیالات. ذهن‌هایی که دوستش داشتن هم فراموشش کردن. بار سنگین جسم و کالبد رو باید به دوش بکشه تا ابد. عجب ایدهٔ خسته‌کننده‌ای.
یه چیزی شبیه به افسردگی و ملال و کرختی دچارم شده ولی هیچ کدوم نیست. احساس نمی‌کنم افسرده‌ام ولی هیچ شور و ذوقی برای زندگی ندارم. نمی‌دونم چطوری توضیح بدم. دلم می‌خواد کل روز تو جام دراز بکشم ولی حالم بد نیست. خسته‌ام فقط انگار. اگه مشغول به کار نبودم، می‌پوسیدم. حتی نوشتن همینا هم انرژی و حوصله می‌خواست که آخرین سهمیه از حوصله‌م رو استفاده کردم.
گه می‌خورم. حالم بده.
نمی‌دونم این غم چی بود و از کجا اومد. قبلاً هم بود، می‌دیدمش وقتی رد می‌شدم از کوچه تو مسیر برگشت به خونه‌م. همیشه یه گوشه نشسته بود و سرش پایین بود. یه کت و شلوار کهنه و گشاد تنش بود و با نگاه اول فکر می‌کردی گدائه. اما گدا نبود. فقط همیشه اونجا می‌نشست. انگار منتظر کسی بود. یکی که سال‌ها پیش شاید عاشقش بوده و تو این کوچه دیدتش. نمی‌دونم. شاید منتظر بود تا دوباره کسی بهش نگاه کنه. من می‌دیدمش ولی خب گویا اونی نبودم که اون می‌خواست ببینتش. نمی‌دونم چی شد که یه روز تصمیم گرفت بهم نگاه کنه. با اون صورت و چشم‌های پیر و فرتوت. الان که فکرش رو می‌کنم، قبلاً هم سنگینی نگاهش رو حس می‌کردم اما فقط یه حس بود؛ مثل موقعی که حس می‌کنی از پشت سرت یه نفر بهت خیره شده، برمی‌گردی و می‌بینی کسی نیست. اما این دفعه مستقیم تو چشم‌هام خیره شد. ازم چی می‌خواست؟ من همونم که منتظرش نشسته بود؟ بعید می‌دونم. شاید خودم نباید هر بار که رد می‌شدم، بهش نگاه می‌کردم. اما مگه می‌شه بهش نگاه نکرد؟ چی تو این دنیا قشنگ‌تر از آدمیه که منتظر چیزی نشسته که فکر می‌کنه روح مرده‌ش با دیدن و لمس کردن دوبارهٔ اون چیز زنده می‌شه؟ شاید منم یکی از همون آدم‌های منتظرم که توی درهٔ زندگی با یه نخ باریک امید آویزون موندم هنوز و سقوط نکردم؛ شاید به خاطر همین به اون پیرمرد ناشناخته نگاه می‌کردم. از فردای روزی که بهم نگاه کرد، دیگه ندیدمش، ولی هنوز هر بار چشمم رو می‌بندم، چشم‌های خاکستری‌ش رو می‌بینم که در سکوت و تاریکی پشت پلک‌هام زل زده به تخم چشم‌هام.
نکبت
Black Box Recorder – Child Psychology
اینکه این آهنگ بعضاً من رو از افسردگی و افکار خودکشی نجات می‌ده زیادی کمدی نیست؟
نکبت
Wong Chia Chi's Theme - Alexandre Desplat (Lust, Caution)
اومدم این رو بفرستم، دیدم قبلاً فرستادم.
2025/07/04 03:52:48
Back to Top
HTML Embed Code: