tgoop.com/mokatebat2/2193
Last Update:
خطاب به ایران
ای سروِ سرسبزِ کهنسالِ من ایران
ای آشیانِ پهلوانان و دلیران
ای دیده در هر صفحهی تاریخ چشمت
عصیانِ صدها فتنه و بیدادِ طوفان
در مرزهای مبهم اسطورههایَت
آویختی با لشکر منحوس دیوان
با پهلوانان و یلان سرفرازَت
رفتی به جنگ اَهرِمَنخویان توران
یا آرش و تیر و کمانش پاسبانی
میکرد از تو یا سِنان پورِ دستان
تاریخ با نام تو پیافکند خود را
ای نام تو سردفترِ تاریخِ کیهان
چون کوروشی را پروریدی تا ببخشد
در فتح بابِل ارزشی دیگر به انسان
منشور او بر داد او باشد گواهی
او دم زد از آزادی انسان و ادیان
قومی که دندان طمع بر پیکرت تیز
کردند اکنون آن زمان بودند اسیران
آزادی خود را ز ما دارند و نان را
خوردند و بشکستند این دونان نمکدان
سُمضربههای اسب اسکندر تنت را
کوبید و کوبیدندشان اولادِ اشکان
آمد کراسوس و سورِن بر جان او زد
آتش به فرّ ایزدی در جنگ حَرّان
انگیختند گر رومیان از دامنت گرد
آتش زدند بر جانشان گردان ساسان
زد والرین در پیش سمّ اسبِ شاپور
زانو و نقشش مانده از آن روزگاران
کردند بر تو تازی و تاتار زان پس
جور و نکردی خم تو سر در پیش آنان
بومسلم از مرز خراسان سر برافراخت
بابک ز آذربادگان آمد به میدان
از سیستان یعقوبِ صفّاری به پاخاست
سامانیان از زادگاه خور، خراسان
فردوسی توسی زبان پارسی را
در توس کردی زنده، در تبریز قطران
کردند بر قوم مغول بس عرصه را تنگ
سلطان جلالالدین و خیلِ سربداران
آشفت شمشیرِ قزلباشان زمانی
در دیده خوابِ امپراتوران عثمان
یا پرتغالیها ز تیر اللهوردی
بگریختند از آبخوستِ قشم و لاوان
پیشاور و لاهور و دهلی و دکن را
نادر گرفت و کرد بیرون قومِ افغان
شد تکه تکه گر تنت در عصر قاجار
طوری که میسوزد جگر از گفتن آن
اما نشد هرگز تهی دامان پاکت
از بِخرَدان و از رَدان ای ملک ایران
در جنگ های روس و ایران داد مردی
دادند مردان از صمیم و از بُنِ جان
کردند جان خود به قربان تو هرچند
از جام پیروزی نشد شیرین دهانشان
در فکّه و سومار و اندیمشک و دزفول
در فاو و در اهواز و آبادان و مهران
از قصر شیرین و هویزه تا مریوان
از بانه و سردشت و پاوه تا به بُستان
در هر وجب از بهر پاس تو شهیدی
در خاک و خون افتاد و شد بهر تو قربان
ای چشمهی صافی نمی گردد گِلآلود
آب تو از پرتاپ سنگِ خصم نادان
ققنوس از آتش نمی ترسد که زاده است
روزی در آتش این همایونمرغِ خوشخوان
ای مام میهن غم مبادت گر دو روزی
باغت شده پر از صدای شوم زاغان
زین کرکسان آهنین در آسمانت
گرچه شده دود و غبار و خاک رقصان
هیچَت مبادا غم که اهریمن ندارد
تاب ِسپاهی را که دارد فرّ یزدان
آباد بادا هرکه آبادت بخواهد
ویران هر آن کو خواهدت از کینه ویران
احمد رضا نادری
https://www.tgoop.com/Naglemaani
BY مکاتبات رسمی و غیر رسمی

Share with your friend now:
tgoop.com/mokatebat2/2193