ای پرده خوانِ دولت بی دودمان ما
ای با تو دوست،دشمنِ ناموس و جان ما
هر جا که روزنی ست در آن سر کشیده ای
ای کاردار با همه ی این و آن ما
تنها نه تو،که هر که بر این تخت تکیه زد
دائم به فکر سود خود است و زیان ما
گفتی به فکر نسل جوانی،ولی نبود
جز حبس و بند قسمت نسل جوان ما
از بس که نعره بر سرِ احقاق حق زدیم
رویید مو به لطف شما بر زبان ما
چاقوی ظلم بیشتر از این نمی بُرد
باور نداری این تو و این استخوان ما...
«ما را به چوب و رخت شبانی فریفتند»
کفتار بود زیر لباسِ شبان ما
#آزادی
#وطن
#مصطفی_علوی
@moalavi
ای با تو دوست،دشمنِ ناموس و جان ما
هر جا که روزنی ست در آن سر کشیده ای
ای کاردار با همه ی این و آن ما
تنها نه تو،که هر که بر این تخت تکیه زد
دائم به فکر سود خود است و زیان ما
گفتی به فکر نسل جوانی،ولی نبود
جز حبس و بند قسمت نسل جوان ما
از بس که نعره بر سرِ احقاق حق زدیم
رویید مو به لطف شما بر زبان ما
چاقوی ظلم بیشتر از این نمی بُرد
باور نداری این تو و این استخوان ما...
«ما را به چوب و رخت شبانی فریفتند»
کفتار بود زیر لباسِ شبان ما
#آزادی
#وطن
#مصطفی_علوی
@moalavi
ساحر کتاب و دفترش را دوست می دارد
عاقد اتاقِ محضرش را دوست می دارد
هر کس به نان دانیِ خود چسبیده،یک هندو
عمامه ی روی سرش را دوست می دارد
بر پایه ی جهل و خرافات است،با این حال
فرد مسلمان باورش را دوست می دارد
معبد برای کاهنان در حکم دکّان بود
ملای مسجد،منبرش را دوست می دارد
یک عمر در گوشش مزخرف خواند،اما باز
پامنبری،اِغواگرش را دوست می دارد
ادیان سوار دوش انسانهای نادانند
راکب بلانسبت خرش را دوست می دارد
دینم چه ربطی با کسی دارد نمی دانم
حتی خدا هم کافرش را دوست می دارد
#جهل_خرافات
#مصطفی_علوی
@moalavi
عاقد اتاقِ محضرش را دوست می دارد
هر کس به نان دانیِ خود چسبیده،یک هندو
عمامه ی روی سرش را دوست می دارد
بر پایه ی جهل و خرافات است،با این حال
فرد مسلمان باورش را دوست می دارد
معبد برای کاهنان در حکم دکّان بود
ملای مسجد،منبرش را دوست می دارد
یک عمر در گوشش مزخرف خواند،اما باز
پامنبری،اِغواگرش را دوست می دارد
ادیان سوار دوش انسانهای نادانند
راکب بلانسبت خرش را دوست می دارد
دینم چه ربطی با کسی دارد نمی دانم
حتی خدا هم کافرش را دوست می دارد
#جهل_خرافات
#مصطفی_علوی
@moalavi
Forwarded from مصطفی علوی
به تِسع و عشر رسیدیم،تف به گور یزید
زبان به فحش کشیدیم،بی حضور یزید
همیشه قصه همین بوده است و خواهد بود
دو روز شورِ حسینی و بعد شورِ یزید
اگرچه دعویِ عشق حسین را داریم
همیشه نان طلبیدیم از تنور یزید
شب است و فرصت خوبی برای شب پره هاست
که دسته دسته بکوچند سمت نور یزید
کجا به نفعِ ستمدیده می دهد فتوا
کسیکه یکسره لُمبانده پای سور یزید...
یزید حاضر و حیّ است،مرد می خواهد
که قد علم بکند باز،در حضور یزید
#مصطفی_علوی
@moalavi
زبان به فحش کشیدیم،بی حضور یزید
همیشه قصه همین بوده است و خواهد بود
دو روز شورِ حسینی و بعد شورِ یزید
اگرچه دعویِ عشق حسین را داریم
همیشه نان طلبیدیم از تنور یزید
شب است و فرصت خوبی برای شب پره هاست
که دسته دسته بکوچند سمت نور یزید
کجا به نفعِ ستمدیده می دهد فتوا
کسیکه یکسره لُمبانده پای سور یزید...
یزید حاضر و حیّ است،مرد می خواهد
که قد علم بکند باز،در حضور یزید
#مصطفی_علوی
@moalavi
تمام شهر پر از قصه ی لواط شماست
و این بیانگر میزان انحطاط شماست
بهشت و هرچه در آن است،مفتِ چنگت باد
اگر مسیر چنین است و این صراط شماست
نگاه مردم دنیا به تشتِ رسواییست
که سرنگون شده از بام و در حیاط شماست
رسیده دوره ی شیطان به انتها امروز
که هرچه فعل حرام است در بساط شماست
هزارها بده بِستان میان خود دارید
عجب معامله ای پشت ارتباط شماست
چه خلوتیست که لبریز از خودارضایی ست؟
چه حرکتیست که بُن مایه ی نشاط شماست؟
مرا به امر به معروفتان نیازی نیست
که منکرات شمایید و اختلاط شماست
برای ما دم از اخلاق میزنی یا شیخ؟
نگاه کن،همه جا صحبت از لواط شماست
#قوم_لوط
#باجناق
#مصطفی_علوی
@moalavi
و این بیانگر میزان انحطاط شماست
بهشت و هرچه در آن است،مفتِ چنگت باد
اگر مسیر چنین است و این صراط شماست
نگاه مردم دنیا به تشتِ رسواییست
که سرنگون شده از بام و در حیاط شماست
رسیده دوره ی شیطان به انتها امروز
که هرچه فعل حرام است در بساط شماست
هزارها بده بِستان میان خود دارید
عجب معامله ای پشت ارتباط شماست
چه خلوتیست که لبریز از خودارضایی ست؟
چه حرکتیست که بُن مایه ی نشاط شماست؟
مرا به امر به معروفتان نیازی نیست
که منکرات شمایید و اختلاط شماست
برای ما دم از اخلاق میزنی یا شیخ؟
نگاه کن،همه جا صحبت از لواط شماست
#قوم_لوط
#باجناق
#مصطفی_علوی
@moalavi
خانه ام با دست یک پیرِ مُفنگی شد خراب
شهر با تصمیم مُشتی سیخ و سنگی،شد خراب
دیگران در کهکشانها سِیر می کردند و ما
خاکمان با اعتقاداتی کلنگی شد خراب
کار دستِ نابلد افتاد و جمعی بی سواد
سرزمین با آن همه خوبی،قشنگی شد خراب
بندها از پای اشرار مسلّح باز شد
امنیت با دست مُشتی لاتِ بَنگی شد خراب
ظاهرا در اصل دین ایراد چندانی نبود
چون که شد کانون تزویر و دورنگی،شد خراب
صحبت از عدل علی می کرد قاضی قبلِ حکم
باورم اما به ضربِ تیر جنگی شد خراب
بس که در این زندگی بالا و پایین داشتم
حالم از این شیوه ی الّاکلنگی شد خراب
سالها آجر بر آجر چیدم اما ناگهان
خانه ام با دست یک پیرِ مُفنگی شد خراب
#وطن
#مصطفی_علوی
@moalavi
شهر با تصمیم مُشتی سیخ و سنگی،شد خراب
دیگران در کهکشانها سِیر می کردند و ما
خاکمان با اعتقاداتی کلنگی شد خراب
کار دستِ نابلد افتاد و جمعی بی سواد
سرزمین با آن همه خوبی،قشنگی شد خراب
بندها از پای اشرار مسلّح باز شد
امنیت با دست مُشتی لاتِ بَنگی شد خراب
ظاهرا در اصل دین ایراد چندانی نبود
چون که شد کانون تزویر و دورنگی،شد خراب
صحبت از عدل علی می کرد قاضی قبلِ حکم
باورم اما به ضربِ تیر جنگی شد خراب
بس که در این زندگی بالا و پایین داشتم
حالم از این شیوه ی الّاکلنگی شد خراب
سالها آجر بر آجر چیدم اما ناگهان
خانه ام با دست یک پیرِ مُفنگی شد خراب
#وطن
#مصطفی_علوی
@moalavi
بجای درد و ماتم،خنده را تکثیر کن بد نیست
برای فقر مردم چاره ای تدبیر کن،بد نیست
بشر دارد به سمت کهکشانها میرود ای شیخ
کمی از جاهلیت دور شو،تغییر کن بد نیست
جوانان در خیابان حق خود را از تو می خواهند
در این کودک کشی ها اندکی تأخیر کن،بد نیست
بجای رد شدن از روی مردم در خیابانها
هوای نفسِ قدرت خواهِ خود را زیر کن،بد نیست
گمان کن ما فلسطینیم در چنگال اسرائیل
کمی هم درد ما را در خبر تفسیر کن،بد نیست
سگانت پاچه می گیرند در میدان آبادی
جناب کدخدا،سگهات را زنجیر کن،بد نیست
#وطن
#شاعر
#عباسعلی_ذوالفقاری
https://www.tgoop.com/moalavi
برای فقر مردم چاره ای تدبیر کن،بد نیست
بشر دارد به سمت کهکشانها میرود ای شیخ
کمی از جاهلیت دور شو،تغییر کن بد نیست
جوانان در خیابان حق خود را از تو می خواهند
در این کودک کشی ها اندکی تأخیر کن،بد نیست
بجای رد شدن از روی مردم در خیابانها
هوای نفسِ قدرت خواهِ خود را زیر کن،بد نیست
گمان کن ما فلسطینیم در چنگال اسرائیل
کمی هم درد ما را در خبر تفسیر کن،بد نیست
سگانت پاچه می گیرند در میدان آبادی
جناب کدخدا،سگهات را زنجیر کن،بد نیست
#وطن
#شاعر
#عباسعلی_ذوالفقاری
https://www.tgoop.com/moalavi
Telegram
مصطفی علوی
تماس با من
Telegram.me/mostafaalavi
کانال اشعار مصطفی علوی
Telegram.me/mostafaalavi
کانال اشعار مصطفی علوی
وا کن پر و بال را،دمِ پرواز است
پژواک صدای حق طنین انداز است
ای شیخ اگر طالبِ حورالعینی
درهای بهشت در فلسطین باز است
#مصطفی_علوی
@moalavi
پژواک صدای حق طنین انداز است
ای شیخ اگر طالبِ حورالعینی
درهای بهشت در فلسطین باز است
#مصطفی_علوی
@moalavi
خدایا سوختی با سوز بهمن ماه،باغی را
برای کرم شب تابی شکستی چلچراغی را
در این میدان که باید گوی سبقت از رقیبان بُرد
کَرَم کردی،به ما انداختی اسبِ چُلاغی را
فلک چرخید و قاف از هیبت سیمرغ خالی شد
نشاندی جای ققنوس اساطیری،کلاغی را
کدامین بیشه را دیدی که از شیرانِ در بندش
بخواهی گوش بسپارند فرمان الاغی را
خدایا این چه تدبیر است در کار جهانداری؟
رساندی تا مقام شاهبازی،جوجه زاغی را
در این تاریخِ سرتاسر عزا،شادی نمیبینم
که داغی تازه پوشانده ست روی کهنه داغی را
نشستی جای حق،ای کاش برمیخاستی یارب
که حق روشن کند در خانه ی مردم اجاقی را
#قلعه_حیوانات
#مصطفی_علوی
@moalavi
برای کرم شب تابی شکستی چلچراغی را
در این میدان که باید گوی سبقت از رقیبان بُرد
کَرَم کردی،به ما انداختی اسبِ چُلاغی را
فلک چرخید و قاف از هیبت سیمرغ خالی شد
نشاندی جای ققنوس اساطیری،کلاغی را
کدامین بیشه را دیدی که از شیرانِ در بندش
بخواهی گوش بسپارند فرمان الاغی را
خدایا این چه تدبیر است در کار جهانداری؟
رساندی تا مقام شاهبازی،جوجه زاغی را
در این تاریخِ سرتاسر عزا،شادی نمیبینم
که داغی تازه پوشانده ست روی کهنه داغی را
نشستی جای حق،ای کاش برمیخاستی یارب
که حق روشن کند در خانه ی مردم اجاقی را
#قلعه_حیوانات
#مصطفی_علوی
@moalavi
تب تندِ ستم در جان ایران،می کشد پایین
سیاهی را سحر،با چنگ و دندان می کشد پایین
شما که سخت چسبیدی به قدرت،باخبر هستی؟
که ظالم را خدا از تخت آسان می کشد پایین
یکی هر روز سهم دیگران را می کشد بالا
یکی هر شب برای لقمه ای نان می کشد پایین
تمام شیخهای مملکت را خلع منبر کن
به سرعت قیمت تریاک کرمان،می کشد پایین
جناب کدخدا را یکنفر ساکت کند،دارد
خدا را از میان عرش سبحان می کشد پایین
زمان انتخابات است،این ده روز را دریاب
که نرخِ میش بعد از عید قربان می کشد پایین
مبادا پشت سرهنگی به بوقَت دست بگذاری
که می گیرد تو را از پشت فرمان می کشد پایین
تداعی می شود در ذهن من الاکلنگیدن
همین که ارز بالا رفت،تومان می کشد پایین
نمی دانم دقیقا کِی،ولی یکروز این مردم
سرانِ ظلم را از برج هاشان می کشد پایین
#آزادی_اندیشه
#آزادی_بیان
#مصطفی_علوی
@moalavi
سیاهی را سحر،با چنگ و دندان می کشد پایین
شما که سخت چسبیدی به قدرت،باخبر هستی؟
که ظالم را خدا از تخت آسان می کشد پایین
یکی هر روز سهم دیگران را می کشد بالا
یکی هر شب برای لقمه ای نان می کشد پایین
تمام شیخهای مملکت را خلع منبر کن
به سرعت قیمت تریاک کرمان،می کشد پایین
جناب کدخدا را یکنفر ساکت کند،دارد
خدا را از میان عرش سبحان می کشد پایین
زمان انتخابات است،این ده روز را دریاب
که نرخِ میش بعد از عید قربان می کشد پایین
مبادا پشت سرهنگی به بوقَت دست بگذاری
که می گیرد تو را از پشت فرمان می کشد پایین
تداعی می شود در ذهن من الاکلنگیدن
همین که ارز بالا رفت،تومان می کشد پایین
نمی دانم دقیقا کِی،ولی یکروز این مردم
سرانِ ظلم را از برج هاشان می کشد پایین
#آزادی_اندیشه
#آزادی_بیان
#مصطفی_علوی
@moalavi
به هر سو می رویم از هر طرف دیوار می ریزد
تو گویی از زمین و آسمان آوار می ریزد
پدر می رفت تا شب دستِ پر از کار برگردد
چه می دانست در عمق زمین دیوار می ریزد
نمی گریند بر ما چشمهای کور مسئولان
فقط در سوگ لبنان اشکشان بسیار می ریزد
به دریا می زنی آتش می اندازند در کشتی
سر از بازار در می آوری،بازار می ریزد
چنان از مرگ یک انسان به ابرو خم نمی آرند
که گویی بر زمین خاکستر سیگار می ریزد
خدا با مردمان پا برهنه دشمنی دارد
که دائم در مسیر پا پتی ها خار می ریزد
اساس مملکت بر خشتِ کج بود از همان اول
و این دیوار کج،یکروز بالاجبار می ریزد
#مصطفی_علوی
@moalavi
تو گویی از زمین و آسمان آوار می ریزد
پدر می رفت تا شب دستِ پر از کار برگردد
چه می دانست در عمق زمین دیوار می ریزد
نمی گریند بر ما چشمهای کور مسئولان
فقط در سوگ لبنان اشکشان بسیار می ریزد
به دریا می زنی آتش می اندازند در کشتی
سر از بازار در می آوری،بازار می ریزد
چنان از مرگ یک انسان به ابرو خم نمی آرند
که گویی بر زمین خاکستر سیگار می ریزد
خدا با مردمان پا برهنه دشمنی دارد
که دائم در مسیر پا پتی ها خار می ریزد
اساس مملکت بر خشتِ کج بود از همان اول
و این دیوار کج،یکروز بالاجبار می ریزد
#مصطفی_علوی
@moalavi
جهان را غرقِ شادی،خالی از شر آرزو دارم
برای مردمم فردای بهتر آرزو دارم
خرد را در نهاد آدمی بیدار می خواهم
گلویِ ظلم را در دستِ خنجر آرزو دارم
بشر را فارغ از زندان ادیان،کاملا آزاد
به دور از مذهب و آیین و باور آرزو دارم
بجای انفجار و سینه ی بی روح قبرستان
برای کودکان،آغوش مادر آرزو دارم
اگرچه دیدنِ مرگ ستمگر واقعا خوب است
من اما مرگ او را جور دیگر آرزو دارم
شهادت نقطه ی عطفی ست،من این نقطه را هر شب
برای کل مسئولان کشور آرزو دارم
وطن،ای سرزمین مردمِ دربندِ دل مرده
برای مردمت فردای بهتر آرزو دارم
#مصطفی_علوی
@moalavi
برای مردمم فردای بهتر آرزو دارم
خرد را در نهاد آدمی بیدار می خواهم
گلویِ ظلم را در دستِ خنجر آرزو دارم
بشر را فارغ از زندان ادیان،کاملا آزاد
به دور از مذهب و آیین و باور آرزو دارم
بجای انفجار و سینه ی بی روح قبرستان
برای کودکان،آغوش مادر آرزو دارم
اگرچه دیدنِ مرگ ستمگر واقعا خوب است
من اما مرگ او را جور دیگر آرزو دارم
شهادت نقطه ی عطفی ست،من این نقطه را هر شب
برای کل مسئولان کشور آرزو دارم
وطن،ای سرزمین مردمِ دربندِ دل مرده
برای مردمت فردای بهتر آرزو دارم
#مصطفی_علوی
@moalavi
فرصتی باقی نماند ای ظلم،آنِ رفتن است
رو به پایان است این ظلمت،زمان رفتن است
با وجود اینکه معلوم است اوضاع جهان
در درونت هر خیالی جز گمان رفتن است
ظالمان را یک به یک از تخت پایین می کشند
چشمها را باز کن اینها نشان رفتن است
در مسیر سیل مردم خانه ات را ساختی
کفش هایت را به پا کن تا توان رفتن است
شب به پایان می رسد،هر آمدن را رفتنی ست
در سحرگاهان مؤذن نوحه خوان رفتن است
آخرین تاریک و روشن های دنیا را ببین
گوش کن تکبیرها را،این اذان رفتن است
قصه لالایی و خواباندنِ یک طفل نیست
آنچه می خوانم برایت داستان رفتن است
#مصطفی_علوی
@moalavi
رو به پایان است این ظلمت،زمان رفتن است
با وجود اینکه معلوم است اوضاع جهان
در درونت هر خیالی جز گمان رفتن است
ظالمان را یک به یک از تخت پایین می کشند
چشمها را باز کن اینها نشان رفتن است
در مسیر سیل مردم خانه ات را ساختی
کفش هایت را به پا کن تا توان رفتن است
شب به پایان می رسد،هر آمدن را رفتنی ست
در سحرگاهان مؤذن نوحه خوان رفتن است
آخرین تاریک و روشن های دنیا را ببین
گوش کن تکبیرها را،این اذان رفتن است
قصه لالایی و خواباندنِ یک طفل نیست
آنچه می خوانم برایت داستان رفتن است
#مصطفی_علوی
@moalavi
برای روشنیِ خانه شعله ور بودن
درون معرکه در معرض خطر بودن
میان هجمه ی اندوه و درد خندیدن
برای سینه ی فرزند خود سپر بودن
همیشه با لب خندان به خانه برگشتن
برای تلخی این زندگی شکر بودن
به تند باد حوادث زدن بخاطر نان
به پینه های کف دست مفتخر بودن
به جرم دست فروشی،به جرم کسب حلال
درون کوچه و پس کوچه دربدر بودن
در اوج خستگی از درد و رنج دم نزدن
در اوج خستگی محض،بال و پر بودن...
هزار بیت نوشتند و شعر درماند از
بیان ذره ای از واژه ی «پدر بودن»
#پدر
#مصطفی_علوی
@moalavi
درون معرکه در معرض خطر بودن
میان هجمه ی اندوه و درد خندیدن
برای سینه ی فرزند خود سپر بودن
همیشه با لب خندان به خانه برگشتن
برای تلخی این زندگی شکر بودن
به تند باد حوادث زدن بخاطر نان
به پینه های کف دست مفتخر بودن
به جرم دست فروشی،به جرم کسب حلال
درون کوچه و پس کوچه دربدر بودن
در اوج خستگی از درد و رنج دم نزدن
در اوج خستگی محض،بال و پر بودن...
هزار بیت نوشتند و شعر درماند از
بیان ذره ای از واژه ی «پدر بودن»
#پدر
#مصطفی_علوی
@moalavi
برسان باده،غم آورده فشار ای ساقی
نیست از این همه غم راه فرار ای ساقی
صبح تا شب پیِ یک لقمه ی نانیم همه
دخلمان آمده از این همه کار ای ساقی
باز با اینهمه از صبح دویدن تا شب
دخلمان صفر شد و خرج هزار ای ساقی
بس که بر خاطرمان رنگ خزان پاشیدند
رفت از اندیشه ی ما نقش بهار ای ساقی
وعده دادند قرار است که اوضاع وطن
بهتر از قبل شود،نیست قرار ای ساقی
هر که آمد سخنی تازه و طرحی نو داشت
حرفهایی که همه بود شعار ای ساقی
خاممان کرد به صد وعده،چه می دانستیم
نیست در دولت ما هیچ بخار ای ساقی
امر کردند که باید همه یکدست شوند
روزگار همه شد چون شب تار ای ساقی
تُرک تازی هنرش بود و خرابی اثرش
هر که بر اسبِ ستم بود سوار ای ساقی
#مصطفی_علوی
@moalavi
نیست از این همه غم راه فرار ای ساقی
صبح تا شب پیِ یک لقمه ی نانیم همه
دخلمان آمده از این همه کار ای ساقی
باز با اینهمه از صبح دویدن تا شب
دخلمان صفر شد و خرج هزار ای ساقی
بس که بر خاطرمان رنگ خزان پاشیدند
رفت از اندیشه ی ما نقش بهار ای ساقی
وعده دادند قرار است که اوضاع وطن
بهتر از قبل شود،نیست قرار ای ساقی
هر که آمد سخنی تازه و طرحی نو داشت
حرفهایی که همه بود شعار ای ساقی
خاممان کرد به صد وعده،چه می دانستیم
نیست در دولت ما هیچ بخار ای ساقی
امر کردند که باید همه یکدست شوند
روزگار همه شد چون شب تار ای ساقی
تُرک تازی هنرش بود و خرابی اثرش
هر که بر اسبِ ستم بود سوار ای ساقی
#مصطفی_علوی
@moalavi
خسته از حجم غمی که در خبر خوابیده است
میزنی بیرون،ولی غم پشت در خوابیده است
همزمان با ما که در بیچارگی سر می بریم
کدخدا بر بالشی از جنس پر خوابیده است
او که ما را دائما در صحنه میخواهد،خودش
جای امنی،کاملا دور از خطر خوابیده است
ای شماهایی که دائم نانتان در روغن است
نان ما عمریست در خون جگر خوابیده است
ما به الطاف شما اصلا نداریم احتیاج
پشت هر خیری که میخواهید،شر خوابیده است
مردم بیچاره ای هستیم،خیلی ساده ایم
بت شکن در سایه ی بت،با تبر خوابیده است
شیرِ میدانیم و از ما برنمی خیزد بخار
مثل آن شیری که نقشش بر سپر خوابیده است
حاجی از ما رأی می گیرد که مشکل حل کند
بعد میبینی که در مجلس دمر خوابیده است
گوشه ی بعضی عباها را که بالا می زنی
زیرشان دلال و سلطان شکر خوابیده است
قصد بیداری ندارد کدخدا این روزها
رفع زحمت کن برادر،این بشر خوابیده است
#مصطفی_علوی
@moalavi
میزنی بیرون،ولی غم پشت در خوابیده است
همزمان با ما که در بیچارگی سر می بریم
کدخدا بر بالشی از جنس پر خوابیده است
او که ما را دائما در صحنه میخواهد،خودش
جای امنی،کاملا دور از خطر خوابیده است
ای شماهایی که دائم نانتان در روغن است
نان ما عمریست در خون جگر خوابیده است
ما به الطاف شما اصلا نداریم احتیاج
پشت هر خیری که میخواهید،شر خوابیده است
مردم بیچاره ای هستیم،خیلی ساده ایم
بت شکن در سایه ی بت،با تبر خوابیده است
شیرِ میدانیم و از ما برنمی خیزد بخار
مثل آن شیری که نقشش بر سپر خوابیده است
حاجی از ما رأی می گیرد که مشکل حل کند
بعد میبینی که در مجلس دمر خوابیده است
گوشه ی بعضی عباها را که بالا می زنی
زیرشان دلال و سلطان شکر خوابیده است
قصد بیداری ندارد کدخدا این روزها
رفع زحمت کن برادر،این بشر خوابیده است
#مصطفی_علوی
@moalavi
شب تاریکِ وحشت،پا از اینجا می کشد بیرون
وطن خود را از این بیدادِ عظما می کشد بیرون
ببین اعجازِ شیخِ شهر را در عینِ بی آبی
که از چشم یتیمان آب دریا می کشد بیرون
چنان چشمِ طمع بر آب و خاک مملکت دارد
که گویی لقمه را از خوانِ یغما می کشد بیرون
هوای سلطنت پشمینه پوشان را هوایی کرد
کجا شیخ از بهشتی اینچنین،پا می کشد بیرون؟
هدف آزادی یک قوم بود اما چه شد آخر؟
عصا را نیل از حلقومِ موسی می کشد بیرون
در این میدان به حرف شیخ و دلگرمیش پا نگذار
که هنگامِ خطر ایشان خودش را می کشد بیرون
فرو رفته ست در ما ارّه ی تقدیر از اول
قضا هل می دهد داخل،قَدَر تا می کشد بیرون
#بندرعباس
#مصطفی_علوی
@moalavi
وطن خود را از این بیدادِ عظما می کشد بیرون
ببین اعجازِ شیخِ شهر را در عینِ بی آبی
که از چشم یتیمان آب دریا می کشد بیرون
چنان چشمِ طمع بر آب و خاک مملکت دارد
که گویی لقمه را از خوانِ یغما می کشد بیرون
هوای سلطنت پشمینه پوشان را هوایی کرد
کجا شیخ از بهشتی اینچنین،پا می کشد بیرون؟
هدف آزادی یک قوم بود اما چه شد آخر؟
عصا را نیل از حلقومِ موسی می کشد بیرون
در این میدان به حرف شیخ و دلگرمیش پا نگذار
که هنگامِ خطر ایشان خودش را می کشد بیرون
فرو رفته ست در ما ارّه ی تقدیر از اول
قضا هل می دهد داخل،قَدَر تا می کشد بیرون
#بندرعباس
#مصطفی_علوی
@moalavi
برق آمد،رفت،آمد،رفت،آمد،باز رفت
آب کم کم قطع شد،تا برق آمد گاز رفت
آسمان آتش به سر شد،دود بندر را گرفت
آب صادر شد به لبنان،برق در اهواز رفت
مقصد ما شهرِ رؤیا بود،اما شیخ شهر
اینقدر این پا و آن پا کرد،تا پرواز رفت
وقت استیلایِ اسکندر بر این سامان نرفت
آنچه در دورانِ فعلی بر سرِ شیراز رفت
خویِ حیوانیش می چَربد به خُلقِ آدمیش هر که عمری در پیِ ادیانِ انسان ساز رفت
هرچه شاهان قرنها بر ما ستم کردند،شیخ
جمع بندی کرد و بر این خاک،بی اغماض رفت
شرح حالی بود تکراری و قدری درد دل
آنچه در این شعر،صد البته با ایجاز رفت
#برق
#آب
#مصطفی_علوی
@moalavi
آب کم کم قطع شد،تا برق آمد گاز رفت
آسمان آتش به سر شد،دود بندر را گرفت
آب صادر شد به لبنان،برق در اهواز رفت
مقصد ما شهرِ رؤیا بود،اما شیخ شهر
اینقدر این پا و آن پا کرد،تا پرواز رفت
وقت استیلایِ اسکندر بر این سامان نرفت
آنچه در دورانِ فعلی بر سرِ شیراز رفت
خویِ حیوانیش می چَربد به خُلقِ آدمیش هر که عمری در پیِ ادیانِ انسان ساز رفت
هرچه شاهان قرنها بر ما ستم کردند،شیخ
جمع بندی کرد و بر این خاک،بی اغماض رفت
شرح حالی بود تکراری و قدری درد دل
آنچه در این شعر،صد البته با ایجاز رفت
#برق
#آب
#مصطفی_علوی
@moalavi