tgoop.com/master_chef_irani/77466
Last Update:
@Master_chef_irani
#زندگی_واقعی_نغمه،❣
قسمت ۲۸۹و۲۹۰
و نمیدونستم باید چیکار کنم،
فقط و فقط پشیمون بودم و همش میگفتم خدایا کاش پیام نمیدادم بهش.
تا رسیدن میعاد اصلا دیگه دست به گوشیم نزدم و سمتش هم نرفتم.
اصلا هیچ کاری نکردم،
فقط دراز کشیده بودم رو تخت و به سقف زل زده بودم.
از فکر و خیال داشتم دیوونه میشدم.
حالم واقعا بد بود.
اصلا حالم دست خودم نبود و نمیفهمیدم چی کار میکنم و چی میگم،
میعاد فکر کرد مریض شدم
و همش هی میگفت پاشو بریم دکتر،
منم بخاطر اینکه میعاد ۱٪ شک نکنه،
همش رو تخت بودم و اصلا از جام بلند نمیشدم،
بیچاره مثل پروانه دورم می چرخید و برام میوه پوست میکند و می اورد،
خودش دونه دونه میزاشت تو دهنم و قربون صدقم میرفت،
اینقدر پی دلم بالا میرفت که حد نداشت،
وقتی دید حال ندارم اصلا ،
گفت فردا سرکار نمیره و میمونه خونه،
ولی من اصلا دوست نداشتم تو چنین شرایطی میعاد بمونه خونه،
همش نگران بودم
#زندگی_واقعی_نغمه،❣
ولی اگه اصرار هم می کردم نه،
برو سرکار،بدتر ضایع بود،
هیچینگفتم اصلا،
با خودم گفتم نهایتا فردا صبح میگم حالم خوبه و همه چی اوکیه،
تو برو به کارت برس،
ولی اگه از الان میخواستم اصرار کنم یه جوری بود و شاید به چیزی شک می کرد.
تا موقع خوابیدن
میعاد همش حواسش به من بود و غذا هم خودش درست کرد و آورد رو تخت و قاشق قاشق میزاشت تو دهنم،
وقتی کاراش میدیدم بیشتر بغض میکردم و پشیمون میشدم از اینکه به مهرداد پیام دادم،
ولی خود خدا میدونست که من هدفم چی بوده و چرا این کارو کردم.
اما بغض داشت خفم می کرد.
موقع خوابیدن هم میعاد اول پتو رو انداخت رو من و یه لیوان آب پرتقال گذاشت بالای سرم و اطراف و نگاه کرد
و وقتی خیالش راحت شد،
خودش هم اومد کنارم خوابید.
برخلاف همیشه که موقع خواب خیلی حرف میزدم،
@Master_chef_irani
BY آشپزی باسرآشپزایرانی
Share with your friend now:
tgoop.com/master_chef_irani/77466
