tgoop.com/master_chef_irani/75950
Last Update:
#زندگی_واقعی_نغمه❣
قسمت ۱۸۳و۱۸۴
@Master_chef_irani
اسپرت بگیرن و حسابی خودشونرو درگیر کردن،
مشغول خرید لباس و آتلیه شدن و دو روزی هم مشغول عکاسی بودن،
که یکی از روزاش و ما هم رفتیم و باهاشون عکس خونوادگی گرفتیم،
به پیشنهاد مامان،
من و میعاد هم چند تا عکس دو نفره گرفتیم و یادگاری قشنگی برامون از شمال موند.
بابای میعاد اصرار داشت بیشتر بمونیم،
ولی خب مهرداد و میعاد کار داشتن و منم واقعا اگه کلاسام و نمیرفتم هرچی که زبان خونده بودم،
یادم میرفت.
اینجوری شد که تقریبا بعد از یک هفته مسافرت بودن،
تصمیم به برگشت گرفتیم.
تو راه برگشت هم یه جا وایسادیم و یه سری خوراکی خریدیم.
من که عاشق کوکی بودم،
میعاد چند تا کارتن خرید و میگفت صبح ها با آبمیوه یا شیر میخوریم.
وقتی رسیدیم تهران هرکسی رفت سمت خونه خودشون و بین راه از همدیگه خدافظی میکردیم.
@Master_chef_irani
#زندگی_واقعی_نغمه❣
احساس خستگی خیلی شدیدی داشتم و دوست داشتم همش بخوابم،
کلا من بعد از مسافرت باید یک هفته استراحت می کردم تا خستگی سفر از تنم خارج میشد.
البته این سری به اجبار کلاس هایی که داشتم مجبور بودم روند زندگیمو عوض کنم.
چند ماه گذشت و بالاخره عروسی نازنین هم رسید و بعدش اونا هم رفتن سر خونه زندگیشون.
بعد از عروسی هم تصمیم داشتن برن دبی و کلا همه رسم و رسومات رو داشتن رعایت می کردن و همه چی و انجام میدادن.
بعد از اینکه از سفر هم برگشتن مشغول مهمونی بازی و پاگشا و این حرفا شدیم و منم دعوتشون کردم.
مهمون بازی خوبی بود و سعی کردم همه ی توانم و بزارن،
هرچقدر میعاد گفت غذا از بیرون سفارش بده،
قبول نکردم و گفتم خودم میخوام همه چی درست کنم،
واقعا هم از صفر تا صد همه ی کارارو خودم کردم،
@Master_chef_irani
BY آشپزی باسرآشپزایرانی
Share with your friend now:
tgoop.com/master_chef_irani/75950