MASTER_CHEF_IRANI Telegram 75713
#زندگی_واقعی_نغمه

قسمت ۱۷۳و۱۷۴

‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

@Master_chef_irani
اینجوری که گفت دلم براش سوخت و گفتم من فکر کردم تو با نازنین میری بخاطر همین بهت نگفتم،
مامان هم انگار سر درد و دلش باز شد و شروع کرد تعریف کردن از نازنین که خیلی عوض شده و اصلا مثل سابق نیست و....
منم وقتی دیدم مامان هنوز لباس نخریده گفتم بعد ناهار بیام بریم بازار؟
مامان هم از خدا خواسته قبول کرد و گفت بنظرت همین آرایشگاه تو کوچه هم وقت بگیرم که نزدیک باشه؟؟
قبلا چند باری رفته بودم پیشش و کارش هم خوب بود،
گفتم اره عزیزم،
همونجا خوبه.
حالا یه چند تا عکس هم میفرستم مدل داشته باش،
یه مقداری با مامان تعریف کردم و بعدش قطع کردم و زنگ زدم به میعاد.
گفتم میخوام با مامان برم بازار،
اونم ازم عذر خواهی کرد و گفت ناهار نمیتونه بیاد،
منم دیدم شرایط اینجوریه گفتم خب مستقیم میرم خونه مامان یهو،

‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

@Master_chef_irani
#زندگی_واقعی_نغمه

اونجا با هم ناهار میخوریم و میریم‌بازار.
بعد اینکه حرف زدنم با میعاد تموم شد.
اسنپ گرفتم و وقتی قبول کرد،
زنگ‌زدم مامان و گفتم‌ الان میام خونتون و بعدش بریم بازار،
بیچاره اینقدر خوشحال شد که واقعا دلم براش سوخت.
اسنپ رسید و سوار شدم،
تا رسیدن‌به خونه مامان تو گوگل داشتم دنبال یه متنی میگشتم که برای میعاد بفرستم،
پشت تلفن حس کردم خیلی خسته و بی حوصلس،
بخاطر همین دوست داشتم یه پیام عاشقانه براش بفرستم.
بالاخره پیام مورد نظرم و پیدا کردم و با کلی استیکر قلب و بوس براش فرستادم:

دوست داشتنت بزرگترین نعمت دنیاست
مرا شاد میکند و لبخند را به دنیایم هدیه میکند
حتی این روزها گاهی پرواز میکنم
من این دوست داشتن را بیشتر از هر چیز در این دنیا دوست دارم …

چند دقیقه بعد میعاد جوابم و داد و کلی قربون صدقم رفته بود
1😁1



tgoop.com/master_chef_irani/75713
Create:
Last Update:

#زندگی_واقعی_نغمه

قسمت ۱۷۳و۱۷۴

‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

@Master_chef_irani
اینجوری که گفت دلم براش سوخت و گفتم من فکر کردم تو با نازنین میری بخاطر همین بهت نگفتم،
مامان هم انگار سر درد و دلش باز شد و شروع کرد تعریف کردن از نازنین که خیلی عوض شده و اصلا مثل سابق نیست و....
منم وقتی دیدم مامان هنوز لباس نخریده گفتم بعد ناهار بیام بریم بازار؟
مامان هم از خدا خواسته قبول کرد و گفت بنظرت همین آرایشگاه تو کوچه هم وقت بگیرم که نزدیک باشه؟؟
قبلا چند باری رفته بودم پیشش و کارش هم خوب بود،
گفتم اره عزیزم،
همونجا خوبه.
حالا یه چند تا عکس هم میفرستم مدل داشته باش،
یه مقداری با مامان تعریف کردم و بعدش قطع کردم و زنگ زدم به میعاد.
گفتم میخوام با مامان برم بازار،
اونم ازم عذر خواهی کرد و گفت ناهار نمیتونه بیاد،
منم دیدم شرایط اینجوریه گفتم خب مستقیم میرم خونه مامان یهو،

‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

@Master_chef_irani
#زندگی_واقعی_نغمه

اونجا با هم ناهار میخوریم و میریم‌بازار.
بعد اینکه حرف زدنم با میعاد تموم شد.
اسنپ گرفتم و وقتی قبول کرد،
زنگ‌زدم مامان و گفتم‌ الان میام خونتون و بعدش بریم بازار،
بیچاره اینقدر خوشحال شد که واقعا دلم براش سوخت.
اسنپ رسید و سوار شدم،
تا رسیدن‌به خونه مامان تو گوگل داشتم دنبال یه متنی میگشتم که برای میعاد بفرستم،
پشت تلفن حس کردم خیلی خسته و بی حوصلس،
بخاطر همین دوست داشتم یه پیام عاشقانه براش بفرستم.
بالاخره پیام مورد نظرم و پیدا کردم و با کلی استیکر قلب و بوس براش فرستادم:

دوست داشتنت بزرگترین نعمت دنیاست
مرا شاد میکند و لبخند را به دنیایم هدیه میکند
حتی این روزها گاهی پرواز میکنم
من این دوست داشتن را بیشتر از هر چیز در این دنیا دوست دارم …

چند دقیقه بعد میعاد جوابم و داد و کلی قربون صدقم رفته بود

BY آشپزی باسرآشپزایرانی


Share with your friend now:
tgoop.com/master_chef_irani/75713

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Deputy District Judge Peter Hui sentenced computer technician Ng Man-ho on Thursday, a month after the 27-year-old, who ran a Telegram group called SUCK Channel, was found guilty of seven charges of conspiring to incite others to commit illegal acts during the 2019 extradition bill protests and subsequent months. How to create a business channel on Telegram? (Tutorial) The group’s featured image is of a Pepe frog yelling, often referred to as the “REEEEEEE” meme. Pepe the Frog was created back in 2005 by Matt Furie and has since become an internet symbol for meme culture and “degen” culture. Administrators Add up to 50 administrators
from us


Telegram آشپزی باسرآشپزایرانی
FROM American