tgoop.com/master_chef_irani/75713
Last Update:
#زندگی_واقعی_نغمه❣
قسمت ۱۷۳و۱۷۴
@Master_chef_irani
اینجوری که گفت دلم براش سوخت و گفتم من فکر کردم تو با نازنین میری بخاطر همین بهت نگفتم،
مامان هم انگار سر درد و دلش باز شد و شروع کرد تعریف کردن از نازنین که خیلی عوض شده و اصلا مثل سابق نیست و....
منم وقتی دیدم مامان هنوز لباس نخریده گفتم بعد ناهار بیام بریم بازار؟
مامان هم از خدا خواسته قبول کرد و گفت بنظرت همین آرایشگاه تو کوچه هم وقت بگیرم که نزدیک باشه؟؟
قبلا چند باری رفته بودم پیشش و کارش هم خوب بود،
گفتم اره عزیزم،
همونجا خوبه.
حالا یه چند تا عکس هم میفرستم مدل داشته باش،
یه مقداری با مامان تعریف کردم و بعدش قطع کردم و زنگ زدم به میعاد.
گفتم میخوام با مامان برم بازار،
اونم ازم عذر خواهی کرد و گفت ناهار نمیتونه بیاد،
منم دیدم شرایط اینجوریه گفتم خب مستقیم میرم خونه مامان یهو،
@Master_chef_irani
#زندگی_واقعی_نغمه❣
اونجا با هم ناهار میخوریم و میریمبازار.
بعد اینکه حرف زدنم با میعاد تموم شد.
اسنپ گرفتم و وقتی قبول کرد،
زنگزدم مامان و گفتم الان میام خونتون و بعدش بریم بازار،
بیچاره اینقدر خوشحال شد که واقعا دلم براش سوخت.
اسنپ رسید و سوار شدم،
تا رسیدنبه خونه مامان تو گوگل داشتم دنبال یه متنی میگشتم که برای میعاد بفرستم،
پشت تلفن حس کردم خیلی خسته و بی حوصلس،
بخاطر همین دوست داشتم یه پیام عاشقانه براش بفرستم.
بالاخره پیام مورد نظرم و پیدا کردم و با کلی استیکر قلب و بوس براش فرستادم:
دوست داشتنت بزرگترین نعمت دنیاست
مرا شاد میکند و لبخند را به دنیایم هدیه میکند
حتی این روزها گاهی پرواز میکنم
من این دوست داشتن را بیشتر از هر چیز در این دنیا دوست دارم …
چند دقیقه بعد میعاد جوابم و داد و کلی قربون صدقم رفته بود
BY آشپزی باسرآشپزایرانی
Share with your friend now:
tgoop.com/master_chef_irani/75713