tgoop.com/master_chef_irani/75500
Last Update:
#زندگی_واقعی_نغمه❣
قسمت ۱۵۹و۱۶۰
@Master_chef_irani
میعاد همبشکن میزد و میگفت اخجون،
اگه مامانت اینا قبول کنن یهو شام میریم خونه ما و میشه تا ساعت ۶ بخوابم،
منم غر میزدم بهش و با حرص میگفتم خواب و از من بیشتر دوست داریا،
اونم به لحنم می خندید و میگفت تو سَروَر منی.
رسیدم دم خونه و دوباره زنگ زدم مامان،
اونم دلگیر بود و می گفت چرا اینقدر دیر زنگ زدی،
در نهایت گفت که مادر شوهرم زنگ زده و گفته شام برن اونجا،
منم گفتم پس اونجا میبینمتون،
میعاد هم که دید فقط لازمه بریم یه جا،
خوشحال شد و گفت پس بریم بخوابیم
وارد خونه شدیم و میعاد بدو بدو رفتسمت تخت،
قبل از اینکه دراز بکشه جیغ زدم و گفتم تو رو خدا لباسات و عوض کن،
اینقدر با لباس بیرون نخواب رو تخت،
از چشمی که بهش گفته بودم هنوز انرژی داشت و با روی گشاده قبول کرد و پشت در لباس تو خونه هاش و برداشت و پوشید،منم مشغول لباس عوض کرد شدم و میعاد هم روز تخت دراز کشید و میگفت بیا اینجا بخواب تو هم،
منم میگفتم بزار ببینم سوغاتی ها چی به چیه،
الان میام.
@Master_chef_irani
#زندگی_واقعی_نغمه❣
اونم هی غر می زد مگه دیروز مرتبشون نکردی؟
دیگه چی و میخوای ببینی چی به چیه؟
اصلا موقع رفتن مرتبشون میکنیم،
حالا تا شب کلی وقت هست،
رفتم پیشش و دراز کشیدم و نگاهش کردم و گفتم: یعنی میخوای ساعت ۹ شب بریم؟
خب قبلش باید کارامون و انجام بدیم دیگه.
نگاه شیطنت باری بهم کرد و با یه لحن خاصی گفت کارامون هم انجام میدیم خوشمزه جان،
بعدشم نه،ساعت ۹ اینا نمیریم،
ساعت ۸ اینا میریم،
بعد چشمکی بهم زد و من کشوند سمت خودش و گفت حالا بیا بخوابیم،
بیدار شدیم کارت دارم،
چپ چپ نگاهش کردم و اونم شروع کرد موهام و نوازش کردن و میگفت خب زنمی،
کارت نداشته باشم؟؟؟
اصلا مگه میشه؟
من هیچی،ولی به نظر خودت شدنیه واقعا؟
اگه شدنیه بگو،
مسخره ای بهش گفتم و چشمام و گذاشتم رو هم،
تکونم داد و گفت الان یعنی بخوابیم؟
پس کارِ من چی میشه؟
نچ نچی کردم و چشمام و باز کردم و
با حرص گفتم مگه نگفتی اول بخوابیم؟
یه ذره فکر کرد و با سر حرفم و تایید کرد و پیشونیم و بوسید و گفت خوب بخوابی مادمازل.
منم گفتم تو هم خوب بخوابی،
این سری فکر کنم من زود تر از میعاد
خوابم برد.
@Master_chef_irani
BY آشپزی باسرآشپزایرانی
Share with your friend now:
tgoop.com/master_chef_irani/75500