MASTER_CHEF_IRANI Telegram 75500
#زندگی_واقعی_نغمه

قسمت ۱۵۹و۱۶۰

‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

@Master_chef_irani
میعاد هم‌بشکن میزد و می‌گفت اخجون،
اگه مامانت اینا قبول کنن یهو شام میریم خونه ما و میشه تا ساعت ۶ بخوابم،

منم غر میزدم بهش و با حرص میگفتم خواب و از من بیشتر دوست داریا،
اونم به لحنم‌ می خندید و می‌گفت تو سَروَر منی.
رسیدم دم خونه و دوباره زنگ زدم مامان،
اونم دلگیر بود و می گفت چرا اینقدر دیر زنگ زدی،

در نهایت گفت که مادر شوهرم زنگ زده و گفته شام برن اونجا،
منم گفتم پس اونجا میبینمتون،
میعاد هم که دید فقط لازمه بریم یه جا،
خوشحال شد و گفت پس بریم بخوابیم


وارد خونه شدیم و میعاد بدو بدو رفت‌سمت تخت،
قبل از اینکه دراز بکشه جیغ زدم و گفتم تو رو خدا لباسات و عوض کن،
اینقدر با لباس بیرون نخواب رو تخت،
از چشمی که بهش گفته بودم هنوز انرژی داشت و با روی گشاده قبول کرد و پشت در لباس تو خونه هاش و برداشت و پوشید،منم مشغول لباس عوض کرد شدم و میعاد هم روز تخت دراز کشید و می‌گفت بیا اینجا بخواب تو هم،
منم میگفتم بزار ببینم سوغاتی ها چی به چیه،
الان میام‌.

‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

@Master_chef_irani
#زندگی_واقعی_نغمه


اونم هی غر می زد مگه دیروز مرتبشون نکردی؟
دیگه چی و میخوای ببینی چی به چیه؟
اصلا موقع رفتن مرتبشون میکنیم،
حالا تا شب کلی وقت هست،
رفتم پیشش و دراز کشیدم و نگاهش کردم و گفتم: یعنی میخوای ساعت ۹ شب بریم؟
خب قبلش باید کارامون و انجام بدیم دیگه.
نگاه شیطنت باری بهم کرد و با یه لحن خاصی گفت کارامون هم انجام میدیم خوشمزه جان،
بعدشم نه،ساعت ۹ اینا نمیریم،
ساعت ۸ اینا میریم،
بعد چشمکی بهم زد و من کشوند سمت خودش و گفت حالا بیا بخوابیم،
بیدار شدیم کارت دارم،
چپ چپ نگاهش کردم و اونم شروع کرد موهام و نوازش کردن و می‌گفت خب زنمی،
کارت نداشته باشم؟؟؟
اصلا‌ مگه میشه؟
من هیچی،ولی به نظر خودت شدنیه واقعا؟
اگه شدنیه بگو،
مسخره ای بهش گفتم و چشمام و گذاشتم رو هم،
تکونم داد و گفت الان یعنی بخوابیم؟
پس کارِ من چی میشه؟
نچ نچی کردم و چشمام و باز کردم و
با حرص گفتم مگه نگفتی اول بخوابیم؟
یه ذره فکر کرد و با سر حرفم و تایید کرد و پیشونیم و بوسید و گفت خوب بخوابی مادمازل.
منم گفتم تو هم خوب بخوابی،
این سری فکر کنم من زود تر از میعاد
خوابم برد.

‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

@Master_chef_irani
1😁1



tgoop.com/master_chef_irani/75500
Create:
Last Update:

#زندگی_واقعی_نغمه

قسمت ۱۵۹و۱۶۰

‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

@Master_chef_irani
میعاد هم‌بشکن میزد و می‌گفت اخجون،
اگه مامانت اینا قبول کنن یهو شام میریم خونه ما و میشه تا ساعت ۶ بخوابم،

منم غر میزدم بهش و با حرص میگفتم خواب و از من بیشتر دوست داریا،
اونم به لحنم‌ می خندید و می‌گفت تو سَروَر منی.
رسیدم دم خونه و دوباره زنگ زدم مامان،
اونم دلگیر بود و می گفت چرا اینقدر دیر زنگ زدی،

در نهایت گفت که مادر شوهرم زنگ زده و گفته شام برن اونجا،
منم گفتم پس اونجا میبینمتون،
میعاد هم که دید فقط لازمه بریم یه جا،
خوشحال شد و گفت پس بریم بخوابیم


وارد خونه شدیم و میعاد بدو بدو رفت‌سمت تخت،
قبل از اینکه دراز بکشه جیغ زدم و گفتم تو رو خدا لباسات و عوض کن،
اینقدر با لباس بیرون نخواب رو تخت،
از چشمی که بهش گفته بودم هنوز انرژی داشت و با روی گشاده قبول کرد و پشت در لباس تو خونه هاش و برداشت و پوشید،منم مشغول لباس عوض کرد شدم و میعاد هم روز تخت دراز کشید و می‌گفت بیا اینجا بخواب تو هم،
منم میگفتم بزار ببینم سوغاتی ها چی به چیه،
الان میام‌.

‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

@Master_chef_irani
#زندگی_واقعی_نغمه


اونم هی غر می زد مگه دیروز مرتبشون نکردی؟
دیگه چی و میخوای ببینی چی به چیه؟
اصلا موقع رفتن مرتبشون میکنیم،
حالا تا شب کلی وقت هست،
رفتم پیشش و دراز کشیدم و نگاهش کردم و گفتم: یعنی میخوای ساعت ۹ شب بریم؟
خب قبلش باید کارامون و انجام بدیم دیگه.
نگاه شیطنت باری بهم کرد و با یه لحن خاصی گفت کارامون هم انجام میدیم خوشمزه جان،
بعدشم نه،ساعت ۹ اینا نمیریم،
ساعت ۸ اینا میریم،
بعد چشمکی بهم زد و من کشوند سمت خودش و گفت حالا بیا بخوابیم،
بیدار شدیم کارت دارم،
چپ چپ نگاهش کردم و اونم شروع کرد موهام و نوازش کردن و می‌گفت خب زنمی،
کارت نداشته باشم؟؟؟
اصلا‌ مگه میشه؟
من هیچی،ولی به نظر خودت شدنیه واقعا؟
اگه شدنیه بگو،
مسخره ای بهش گفتم و چشمام و گذاشتم رو هم،
تکونم داد و گفت الان یعنی بخوابیم؟
پس کارِ من چی میشه؟
نچ نچی کردم و چشمام و باز کردم و
با حرص گفتم مگه نگفتی اول بخوابیم؟
یه ذره فکر کرد و با سر حرفم و تایید کرد و پیشونیم و بوسید و گفت خوب بخوابی مادمازل.
منم گفتم تو هم خوب بخوابی،
این سری فکر کنم من زود تر از میعاد
خوابم برد.

‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

@Master_chef_irani

BY آشپزی باسرآشپزایرانی


Share with your friend now:
tgoop.com/master_chef_irani/75500

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Earlier, crypto enthusiasts had created a self-described “meme app” dubbed “gm” app wherein users would greet each other with “gm” or “good morning” messages. However, in September 2021, the gm app was down after a hacker reportedly gained access to the user data. Telegram channels fall into two types: Just at this time, Bitcoin and the broader crypto market have dropped to new 2022 lows. The Bitcoin price has tanked 10 percent dropping to $20,000. On the other hand, the altcoin space is witnessing even more brutal correction. Bitcoin has dropped nearly 60 percent year-to-date and more than 70 percent since its all-time high in November 2021. ‘Ban’ on Telegram Ng was convicted in April for conspiracy to incite a riot, public nuisance, arson, criminal damage, manufacturing of explosives, administering poison and wounding with intent to do grievous bodily harm between October 2019 and June 2020.
from us


Telegram آشپزی باسرآشپزایرانی
FROM American