tgoop.com/marzockacademy/21362
Last Update:
کتاب، حافظهٔ جمعی، و مقاومت
✍آرش رضایی
ادبیات مکتوب جایگاهی ویژه دارد زیرا هم قدرت انتقال سریع ایدهها را دارد و هم توان ماندگاری در حافظهٔ تاریخی. اما ادبیات در خلأ پدید نیامده است. از دوران باستان، متنهای ادبی حامل ارزشهای سیاسی و اجتماعی بودهاند…
از همان لحظه که کلمه بر صفحهٔ سنگ، پوست یا کاغذ نشست، قدرتی فراتر از ارتباط صرف در آن نهفته بود. کتاب نهفقط ابزار ثبت دانش، بلکه همواره وسیلهای برای مقاومت در برابر سلطه بوده است. در تمام تاریخ، حاکمان مستبد و استعمارگران، نخست به سراغ کتابها و نویسندگان رفتهاند، چرا که بهخوبی میدانستند واژه میتواند جنبشها را برانگیزد، حافظهٔ جمعی را زنده نگه دارد و بدیلی برای روایت رسمی قدرت ارائه کند.
مقاومت در معنای گسترده، واکنش فعال یا منفعل افراد و گروهها در برابر سلطه، ستم یا کنترل سیاسی و اجتماعی است. مقاومت میتواند اشکال مختلفی داشته باشد: از قیامهای خیابانی و جنگهای آزادیبخش گرفته تا کنشهای فرهنگی، هنری و نمادین. در میان تمام ابزارهای فرهنگی، ادبیات مکتوب جایگاهی ویژه دارد زیرا هم قدرت انتقال سریع ایدهها را دارد و هم توان ماندگاری در حافظهٔ تاریخی.
اما ادبیات در خلأ پدید نیامده است. از دوران باستان، متنهای ادبی حامل ارزشهای سیاسی و اجتماعی بودهاند. در یونان باستان، تراژدیها و کمدیهای آتنی همچون آثار آریستوفان و سوفوکل تنها نمایشهای هنری نبودند؛ بلکه بحثی عمومی دربارهٔ عدالت، قانون و قدرت بودند. در چین، متون کنفوسیوسی و داویی نهتنها اندیشههای فلسفی را بازتاب دادند بلکه بهطور مستقیم مبنای سیاستگذاری و مشروعیت حاکمان شدند.
اما پیوند مستقیم ادبیات با مقاومت سیاسی بیشتر در دوران مدرن شکل گرفت. از قرن هجدهم، با گسترش صنعت چاپ و افزایش سواد عمومی، کتابها توانستند به ابزاری برای سازماندهی اجتماعی و ترویج ایدئولوژیهای آزادیخواهانه بدل شوند.
یکی از مهمترین میدانهای ظهور «کتاب بهمثابه مقاومت»، جنبشهای ضداستعماری قرن نوزدهم و بیستم بود. نویسندگانی چون فرانتس فانون با کتاب «دوزخیان روی زمین» (۱۹۶۱) نشان دادند چگونه نوشتن میتواند نهفقط روایتگر خشونت استعمار، بلکه محرک عملی برای شورش و رهایی باشد. در هند، رابیندرانات تاگور و نویسندگان همعصر او، ادبیات را به ابزار حفظ هویت فرهنگی و تقویت جنبش استقلالطلبانه بدل کردند.
در اروپا، عصر روشنگری نمونهای درخشان از پیوند ادبیات و سیاست است. نوشتههای ولتر، روسو و دیدرو نهفقط فلسفه بلکه الهامبخش انقلاب فرانسه شدند. در آمریکا نیز هریت بیچر استو با رمان «کلبه عمو تام» (۱۸۵۲) توانست افکار عمومی را علیه بردهداری بسیج کند و به زمینهٔ فرهنگی برای جنگ داخلی و الغای بردهداری کمک کند.
در بسیاری از جوامع، ادبیات توانسته نقش حافظهٔ ملی را ایفا کند. در لهستان قرن نوزدهم که تحت سلطهٔ امپراتوریهای همسایه بود، شعرهای آدام میتسکیهویچ هویت ملی لهستانیها را زنده نگه داشت. در ایران، اشعار ملکالشعرای بهار و دیگر شاعران مشروطه، زبان مقاومت علیه استبداد قاجار و سپس سلطنت پهلوی شد.
تاریخ نشان داده که کتاب صرفا یک شیء فرهنگی نیست؛ بلکه میتواند بهمثابه سلاحی نرم علیه قدرت به کار رود. از ادبیات روشنگری تا نوشتههای ضداستعماری و شعرهای مقاومت، واژهها همیشه فراتر از کاغذ رفتهاند و به میدان سیاست وارد شدهاند.
***
یکی از کارکردهای مهم کتاب و متن در جنبشهای اجتماعی، تواناییاش در سازماندهی گروهها و ایجاد زبان مشترک است. وقتی که افراد پراکنده با تجربیات مشابه از ظلم و نابرابری، ناگهان خود را در واژههای یک نویسنده بازمییابند، احساس تعلق و هویت جمعی شکل میگیرد. این همان چیزی است که برخی جامعهشناسان از آن با عنوان معنای مشترک اسم میبرند. ادبیات میتواند تکههای پراکندهٔ تجربهٔ فردی را به داستانی کلان بدل کند و انرژی لازم برای حرکت اجتماعی را فراهم آورد.
نمونهٔ روشن این نقش را میتوان در جنبش حقوق مدنی آمریکا دید. کتابها و خطابههای مارتین لوتر کینگ جونیور نهفقط الهامبخش بلکه دستورالعملی اخلاقی برای کنشگران بود. در کنار او، نویسندگانی مانند جیمز بالدوین با آثاری چون «یادداشتهای پسر بومی» و «آتش بعدی» توانستند تجربهٔ زیستهٔ سیاهپوستان آمریکا را به زبان قدرتمندی تبدیل کنند که هم خشم و هم امید را منتقل میکرد.
https://www.tgoop.com/marzockacademy
BY آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

Share with your friend now:
tgoop.com/marzockacademy/21362