tgoop.com/marzockacademy/21301
Last Update:
از سلطه به هژمونی
✍ژان بودریار
برای اینکه متوجه باشیم جهانیسازی و نیروی مخالف جهانی چطور عمل میکند باید بتوانیم تفاوت دقیقی بین بحث سلطه و هژمونی قائل شویم.
میشود گفت هژمونی مرحلهٔ نهایی سلطه و آخرین ایستگاهش است.
سلطه از خصوصیتِ رابطهٔ ارباب/بنده بهره میبرد؛
این خود همچنان رابطهای دو طرفه است. بالقوه میتواند باعث بیگانهسازی شود؛ رابطهای که از یک طرف نیرو وارد میکند و از طرف دیگر به کشمکش میانجامد. رابطهای با تاریخی پرخشونت:
سرکوب و رهایی.
سلطهگر و سلطهشونده وجود دارد ـ این خود رابطهای نمادین باقی میماند. همهچیز با رهایی بنده و درونیسازی ارباب [در بنده] به مدد رهایی او عوض میشود.
هژمونی از همینجا شروع میشود، از همین محوشدنِ دوگانه. نبودِ سلطهٔ شخصی و پرتعارضی برای رسیدن به یک واقعیتِ یکپارچه ـ واقعیتِ شبکهها، [واقعیتِ] امر مجاز و مبادلهٔ همهجانبه: [در نبودِ] سلطهگر و سلطهشونده.
مسلماً میشود گفت هژمونی باعث میشود سلطه پایان پذیرد.
ما کارگران را رها کردیم، نظم جهانی را درونی ساختیم و عملیاتی برایش در نظر گرفتهایم که باعث شده بیشتر از بندگان، گروگانش باشیم.
اجماع نظر، خواه داوطلبانه خواه غیرش، جانشین بردگی سنتی شده. بردگی سنتیای که همچنان متعلق به حیطهٔ نمادینِ سطلهگری است.
«هژمون/HEGEMON» یعنی یکی فرماند بدهد، اُرد بدهد، رهبری کند و مدیریت (و این فرد کسی نباشد که دست به سلطه و استثمار میزند). این موضوع ما را به معنای دقیق واژهٔ «سایبرنتیک/ cybernetic» برمیگرداند. (Kubernetike که اینجا به معنای هنرِ مدیریت/art of governing است).
هژمونی قدرت جهان برعکس سلطه، دیگر چیزی دوگانه، [یعنی] شکلِ واقعی یا شخصی سلطه نیست بلکه سلطهٔ شبکهها، محاسبه و مبادلهای یکپارچه است.
سلطه را میشود از بیرون برانداز کرد. هژمونی را فقط میشود از درون سروته یا معکوس کرد.
اینها دو الگوی متفاوت و تقریباً معکوس هم هستند:
الگوی انقلاب، تخطی کردن، براندازی کرد (برای سلطه) و الگوی وارونهسازی، رجعتدادن/reversion، انحلال خودکار (برای هژمونی).
اینها تقریباً حالتی منحصر به فرد نسبت به هم دارند چرا که سازوکارهای انقلاب، [و] ضدسلطهپذیری، بنا به گواه تاریخ میتواند برای هژمونی نقش نیرویی محرک یا امری بُرداری داشته باشد.
میتوانیم هژمونی را با مغز مقایسه کنیم؛ یعنی درست معادلِ بیولوژیکی هژمونی. درست به مانند مغز که کارش به انقیاد در آوردن تمام عملکردهای [بدن] هست، کامپیوتر مرکزی فرض میگیرد به قدرتِ جهانی هژمونیکی چنگ زده و از این رو در خدمتِ یک تصویر موقعیت امروزی از سیاست است.
خصوصیت دیگری که باعث تفاوت بین هژمونی با سلطهٔ رُک و راست است، از یک رخداد بنیادین ریشه میگیرد: وانمودهها/ simulacra و وانمود/simulation. هژمونی در میانهٔ یک بالمساکهٔ کُلی عملیات خود را پیش میبرد و خود را وابسطهٔ استفادهٔ افراطی از هر نشانه و هرزگی میداند. تا جایی پیش میرود که ارزشهای خودش را به سخره میگیرد و به مدد بدبینیاش شروع میکند به چالش کشیدن هر چیزی بهجز خودش در جهان («کارنوالسازی [میکند]»). سلطهٔ کلاسیک و تاریخی با خود نظامی از ارزشهای مثبت ارائه میداد؛ هم ازشان دفاع میکرد هم آنها را بروز میداد.
هژمونی معاصر اما ذوب کردن نمادین هر ارزش را ممکن میداند.
اصطلاحات «وانمودهها»، «وانمود» و «مجاز» خلاصهای از همین ذوب کردن است. ذوب کردنی که هر معنیای در نشانهٔ معنایی خودش از بین میرود و کثرتِ نشانهها باعث سخره کردن واقعیتی میشود که امروز دیگر دستیافتنی نیست. این همان بالماسکهای است که خودِ سلطه را میبلعد. قدرت تنها پارودی نشانههای قدرت است ـ درست همانطور که جنگ فقط پارودی نشانههای جنگ است ـ این شامل تکنولوژی هم میشود. بالماسکهٔ جنگ، بالماسکهٔ قدرت. از این رو میتوانیم از هژمونی بالمساکه صحبت کنیم و [البته از] بالماسکهٔ هژمونی. تمام معناها در خودِ نشانه از بین میرود و فراوانی نشانهها مشغول پارودی کردنِ واقعیتی میشود که حالا دیگر قابل کشف نیست.
سلطه و هژمونی با ذوب شدن واقعیت از هم مجزا میشود. با فورانهای بسیار سریع، فورانی که حاصلِ قاعدهٔ اخیر جهانی است: قاعدهٔ وانمود، قاعدهٔ جهانی که امر مجاز آن را فرا گرفته. جهانیسازی هژمونیِ قدرتِ جهانی است و فقط در چهارچوبِ امر مجاز و شبکهها میتواند رخ دهد ـ با هژمونیای که از نشانههای تهی از ماهیتِ خود است.
کلِ بالماسکهٔ غرب وابسته به [توانِ] اوراقسازیِ واقعیت به مدد نشانههاست یا به مدد [اوراقسازیِ] خودِ فرهنگ [به دست خویش]. من اینجا از واژهٔ «اوراقسازی/cannibalize» به معنای اوراقسازی یک ماشیناستفاده میکنم؛ یعنی استفاده از قطعات ماشین به صورت جداگانه.
https://www.tgoop.com/marzockacademy
BY آکادمی فلسفه و هنر مارزوک


Share with your friend now:
tgoop.com/marzockacademy/21301