tgoop.com/marzockacademy/21288
Last Update:
وقتی همه خوابیم!
محمدسعید حنایی کاشانی
چگونه ممکن است مردم کشوری یک روز برخیزند و ببینند «حکومت»شان میگوید دیگر «آب» نیست، یا بگویند دو هفته دیگر یا یک ماه یا دو ماه دیگر آب نیست؟ یا یکباره دیگر «برق» و «گاز» نیست، یا دیگر «پول» نیست و «پول»شان کاغذپارهای بیش نیست و همهچیز آهستهآهسته دارد فرو میریزد و زمین زیر پایشان خالی میشود، استادان و آموزگاران و نویسندگان و هنرمندان و پزشکان و مهندسان و سرمایهداران و ورزشکاران نامدار همه یا بیشینهٔ آنها رفتهاند و کشور خالی از هر آدمی شده است که بتواند چیزی بگوید یا بیندیشد یا کاری کند که به درد کشور بخورد؟
آیا همهٔ اینها یک شبه اتفاق افتاد یا اتفاق میافتد؟ وظیفهٔ دولتها یا حکومتها و نظامها چیست؟ پاسداری از «زندگی» و «ماندگاری» مردم و کشورشان یا پُرکردن جیب خودشان یا خرج کردن منابع کشور به دلخواه خودشان؟ چه کسی باید «آیندهنگر» باشد؟ چه کسی باید پیش از وقوع در پی چاره باشد؟ «دولت»، «نظام» یا «رعیت»، «پدر» خانواده یا کودکان؟
آیا میتوان دو هفته یا یک ماه قبل از «ته کشیدن» چیزی به فکر «جبران» آن بود؟ یا آیا همیشه میباید منتظر معجزهای در آخرین لحظه بود؟ کشور و خانواده را با «کار» و «پیشبینی» و «اندوخته» اداره میکنند یا با «معجزه»؟
چرا برخی «دولت»ها یا «حکومت»ها به «آینده» و «زندگی» مردمشان نمیاندیشند و تنها در فکر «ماندگاری» خودشان در مقام کنونی یا مقامی بالاتر تا هنگام مرگاند؟ آیا اگر کسی تا آخر عمرش توانست مقامی دولتی را «اشغال» کند «هنر» کرده است؟ آیا افراد باید در کارهای دولتی حتی تا پس از سن بازنشستگی شاغل باشند؟ یا «سیاست» بازنشستگی ندارد؟
چرا در «زدن» و «کشتن» و «حمله کردن» و «زندان کردن» پیشدستی و پیشگیری میکنند، اما در پیشگیری از «تورم» و «بیکاری» و «فقر» و «بیماری» و «مهاجرت» ناتواناند؟ چرا بالادستان بازنشستگی ندارند؟ چرا آنها را نمیتوان همچون دیگر کارمندان به دلیل ناتوانی و ناکارآمدی اخراج یا برکنار کرد؟ چرا مربی فوتبالی اگر چند تا بازی ببازد فوری اخراج میشود، اما عدهای به نام «دولت» و «حکومت» اگر تمام هست و نیست ملتی را هم به باد دهند باز میگویند هنوز «جان»تان مانده است آنرا هم بدهید؟
چه کسی کشور را «اشغال» کرد؟ چه کسی «قدرت» را غصب کرد؟ چه کسی «نظارت» مردم را کنار زد؟ چگونه میشود تمامی مغزها و سرمایههای کشوری را در طی پنجاه سال کوچ داد، کدام اشغالگری با مردم کشوری میتواند چنین کند، سرمایههایی هزارانساله را به باد دهد و در یک کلام کشوری را چنان «بخورد» و «بفروشد» و «به باد دهد» که دیگر چیزی از آن باقی نماند! چنین «طاعون» یا «مرگ سیاهی» چگونه بر کشوری میتازد؟
اقوام و ملتها و کشورها نیز میمیرند، همانگونه که بسیاری از اقوام و ملتها و کشورهای گذشته از روی زمین ناپدید شدند و تنها نامی از آنها در تاریخ باقی ماند. یکی از همکاران دانشگاهی «آخوندزاده» و «آخوندمسلک» و به قولی از «محارم» و «صاحب سهم در نظام» سالها پیش اندرزم میداد که «زیادی جوش نزنم و داد نزنم، و برای خودم دردسر درست نکنم و زندان نخرم، این کشور چند هزار سال است که با همهٔ فراز و فرودهایش مانده است و باز هم خواهد ماند!» سخنی بود که بارها از قول این و آن در روزنامههای به اصطلاح «اصلاحطلب» خوانده بودم و برخی دیگر از «روشنفکران» یا «روزنامهنگاران» خوشخیال نیز همین «خیالِ خوش» را داده بودند: ایران همیشه باقی است، فرقی نمیکند چه کسی بر آن حکومت کند: اسکندر، عرب، ترک، مغول، روس یا انگلیس! همه میآیند «غارت» میکنند و میکشند و بعد «ایرانی» میشوند! فرهنگ ایرانی پیروز است و همه را شبیه خودش میکند! پس، در آینده «ایران» باز هم خواهد ماند!
اما شنیدن این سخن از زبان کسی که فلسفه خوانده است و ادعای دانستن «فلسفهٔ تحلیلی» هم دارد شگفتآور بود! چگونه میتوان از «بودن چیزی در گذشته» «و جان به در بردنش از بسیاری فجایع و بلایا» نتیجه گرفت قطعاً «در آینده باز هم خواهد ماند و خواهد بود!» آیا خدا یا تاریخ (آنچه تاکنون بر دیگر کشورها و ملتها در مقام روندی طبیعی گذشته است) چنین ضمانتی به کسی داده است؟ شاید این یکی با همهٔ نمونههای پیشین متفاوت باشد، کسی چه میداند، شاید «واقعاً دیگر پایان کار این کشور» باشد!
@DubiumChannel
https://www.tgoop.com/marzockacademy
BY آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

Share with your friend now:
tgoop.com/marzockacademy/21288