tgoop.com/marzockacademy/21256
Last Update:
زیباییشناسی در فلسفه | تعریف و نظریهپردازان
✍ دنیل کول، مایکل سوینی
درباره فلسفه زیباییشناسی یا فلسفه زیبایی و اینکه چگونه شیوه تفکر ما درباره هنر و طبیعت را شکل میدهد.
فلسفه زیباییشناسی
زیباییشناسی چیست؟
زیباییشناسی شاخهای از فلسفه است که با هنر، ذوق، زیبایی و امر والا سروکار دارد. اگرچه نظریههای زیباییشناسی از متفکری به متفکر دیگر تفاوت چشمگیری دارند، اما واضح است که فلسفه زیباییشناسی برای توضیح و تفسیر تجربیات حسی مهم مورد نیاز بوده است. برجستهترین مفهوم در زیباییشناسی، زیبایی است که در سنت فلسفی اهمیت داشته است زیرا نشان میدهد که عنصر ارزشمندی در تجربه حسی وجود دارد که صرفاً دادههای حسی نیست. به نظر میرسد، حداقل در ظاهر، وقتی چیزی زیبا است، بیننده صرفاً ویژگیهای تجربی مانند بافت، رنگ، صدا و غیره را توصیف نمیکند.
فیلسوفان تلاش کردهاند از اصول کلی فلسفی خود برای توضیح آن عنصر اضافی استفاده کنند. بنابراین، زیباییشناسی اغلب فلسفه زیبایی است.
تجربه هنر خوب یا دیدن زیبایی واقعی منبعی از ارزش و معنا در زندگی انسان است.
مفهوم زیبایی را میتوان هم در مورد طبیعت و هم در مورد آثار هنری به کار برد. تعریف هنر از دیدگاه زیباییشناسی اغلب بر این واقعیت تأکید دارد که ساختهی دست بشر است. فیلسوفان در اینکه آیا بر هنر یا طبیعت (یا هر دو) تمرکز میکنند، اختلاف نظر دارند.
یکی از منابع دشواری مداوم، اختلاف نظر در مورد آنچه زیبا محسوب میشود، است. در حالی که همه ممکن است در مورد رنگ یک شیء توافق داشته باشند، ممکن است در مورد شایستگیهای زیباییشناختی آن قضاوتهای متفاوتی داشته باشند. فیلسوفان زیباییشناسی این سوال را مطرح کردهاند که آیا این اختلاف نظر در مورد زیبایی صرفاً ذهنی است یا اینکه باید یک اصل اساسی وجود داشته باشد که مردم بتوانند بر سر آن توافق کنند. اختلاف نظر در مورد زیبایی، فیلسوفان را به سمت پرداختن به مفهوم «سلیقه» سوق داد که در قرن هجدهم برجسته شد.
ارزش زیباییشناختی چیست؟
اگرچه فیلسوفان در پاسخ به این سؤال اختلاف نظر داشتهاند، اما حداقل میتوان چندین گروهبندی در مورد پاسخهای آنها ارائه داد.
به عنوان مثال، افلاطون و ارسطو به مسئله ارزش زیباییشناختی از نظر رابطه هنر و طبیعت میپردازند.
با این حال، نظریهپردازان مدرن مانند جوزف ادیسون و ایمانوئل کانت بیشتر به رابطه زیبایی و ذوق علاقهمند هستند. نظریههای معاصرتر هنر، رابطه بین هنر و هنرمند را زیر سوال بردهاند.
افلاطون و ارسطو
افلاطون فیلسوف یونان باستان و یکی از مهمترین چهرههای کل این سنت بود. او بیشتر به خاطر پیشبرد دکترین خود در مورد «فرمها» مشهور است، که در آن اظهار داشت که اشیاء تجربی برای فهمپذیری خود به ایدهها وابسته هستند.
علاوه بر این، آن ایدهها یا فرمها، پایدارتر و واقعیتر از اشیاء وابسته به آنها هستند. در نظریه زیباییشناسی افلاطون، هنر بازنمایی است.
این بدان معناست که هنر قصد دارد چیزی را که از قبل در طبیعت وجود دارد، به تصویر بکشد.
بنابراین، هنر به روشی مشابه با نحوه الگوبرداری اشیاء تجربی از فرمها، از طبیعت الگوبرداری میشود.
ارسطو از اولین متفکران زیباییشناسی بود
ارسطو شاگرد افلاطون بود؛ و رویکرد او به فلسفه اغلب توصیفیتر و تجربیتر از رویکرد افلاطون توصیف میشود. ارسطو مفهوم تقلید (از طبیعت) افلاطون را برای هنر اتخاذ میکند. اما برای ارسطو، ارزش هنر نه در چگونگی کمک به مردم در درک طبیعت، بلکه در چگونگی ارائه منبع لذت نهفته است.
از نظر ارسطو، مردم از هنر به شیوهای لذت میبرند که سزاوار سرزنش نیست. کسی که بیش از حد از غذا یا الکل لذت میبرد، خودخواه است، اما کسی که به شدت تحت تأثیر یک نمایش دراماتیک قرار میگیرد، به عنوان کسی که همان فقدان کنترل را دارد، دیده نمیشود.
بنابراین، ارزش زیباییشناختی برای ارسطو موضوع لذت است.
برای هر دو متفکر، زیبایی را میتوان با اصطلاحات عقلانی توصیف کرد.
برای مثال، ارسطو معتقد بود که میتوان تناسبی را بیان کرد که به تعریف زیبایی در هندسه کمک کند. بنابراین، هر دو متفکر، تناسب، هماهنگی صوری و وحدت را ارزشمند میدانستند .
Shima
https://www.tgoop.com/marzockacademy
BY آکادمی فلسفه و هنر مارزوک

Share with your friend now:
tgoop.com/marzockacademy/21256