tgoop.com/marzockacademy/21246
Last Update:
تمام فلسفه نقادی زبان است ویتگنشتاین .
پریش کوششی
ویتگنشتاین در فلسفه اولیه اش بر این نظر بود که تنها زبانی که معنایی از آن حاصل می شود، زبان واقعگویی است ولی بر خلاف پوزیتیویستهای منطقی، از رسیدن به این نتیجه خشنود و خوشحال نبود. او فکر می کرد که مثلاً اخلاق و دین و هنر همه در قلمرو امور ناگفتنی قرار می گیرند. به همین جهت وی در "رساله" می گوید: بین زبان بامعنا یا واقعگو و بخشهای دیگر زبان که برای خبر دادن از امور واقع موجود یا ممکن در جهان مورد استفاده قرار نمی گیرند – بنابراین به مفهوم دقیق کلمه بی معنا هستند – مرز محکمی وجود دارد.
ویتگنشتاین اما در فلسفه دوم خود این ایده را رها کردو نظریه ابزاری معنا را جایگزین آن نمود.
برای آنکه تصور درستی از زبان به دست آوریم کافی است به کاربرد آن در زندگی واقعی نگاه کنیم و ببینیم مردم با زبان چه می کنند. ویتگنشتاین در فلسفه اول بر این نظر بود که ساخت جهان واقعی، ساخت زبان را تعیین می کند اما در فلسفه دوم ـ در کتاب "پژوهشهاي فلسفی" ـ بر این نکته پای فشرد که این ساخت زبان ماست که چگونگی تفکر ما را درباره جهان واقعی تعیین می کند. یعنی ممکن نیست بتوانیم راجع به جهان بحث کنیم و حتی درباره آن بیندیشیم، بدون آنکه از دستگاهی از مفاهیم که زبان در اختیارمان می گذارد استفاده کنیم.
ويتگنشتاين تنها فيلسوفی است كه تمامی آراء و آثار وی بر محور زبان استوار است. او معتقد است كه تمام فلسفۀ، نقادی زبان است. در هر دو دوره مقصد و غرض وی فهم ساختار و حدود زبان است. وی در دورۀ نخست معتقد است كه ساختار واقعيت، ساختار زبان را تعيين میكند و زبان نمیتواند جهان و واقعيت را برتاباند. اين نظريه آنچنان ژرف صورت بندی و معماری شده بود كه استاد او- برتراندراسل- را نيز به وجد آورده بود. ويتگنشتاين در مرحله دوم تامل فلسفی خود، رهيافت نخست را مورد ترد و انتقاد قرار داده و نظريۀ «زبان، بنياد جهان» طرح كرد و از زبان به مثابه دانش و ابزار فاهمه و نه صرفاً يك ابزار و ميانجی سخن گفت. مقالۀ حاضر بارويكردی توصيفی- تحليلی در پی آن است كه اولاً نمايان كند كه مؤلفههای بنيادين دو نظريۀ زبان ويتگنشتاين كدام است؟ و ثانياً علت انتقال و گذار ويتگنشتاين از زبان تصويری به زبان تاليفی چه بوده است؟
در تحليل ويتگنشتاين متقدم، زبان مجموعه گزاره هاست. اين كه زبان از اصوات تشكيل يافته يا از كلمات، و اين كه خواص فيزيكى صوت يا نشانه مكتوب چيست و آدمى با چه مكانيزمى اين نشانه ها را توليد مى كند براى ويتگنشتاين اهميتى ندارد. آنچه ارزش بررسى فلسفى دارد، كاركرد زبان به مثابه يك دستگاه نماد- محور است. لذا جنبه نمادين بودن زبان به فلسفه ارتباط مى يابد. از اين نظر است كه مى توان گفت، زبان مجموعه اى است كه اعضاى آن را گزاره ها تشكيل مى دهد.
بنابراين نقش نمادين زبان، وامدار نمادين بودن گزاره هاست. گزارهها از نظر ساختار دو دسته اند: گزاره هاى بنيادين وگزاره هاى تابع صدقى. دسته دوم، گزاره هاى مركب يا مولكولى هستند. اين گزاره ها را مى توان به اجزاى خود تحويل كرد. هر جزء، خود يك گزاره است. اين تحويل تا جايى ادامه مى يابد كه به گزاره هايى برسيم كه قابل تجزيه به گزاره هاى ديگرى نباشد و در حقيقت به گزاره هاى اتمى دست يابيم. عبارت «گزاره بنيادى» نام گويايى براى اين دسته از گزاره هاست. گزاره بنيادى مركب از اسم است. اسم يك نشانه بسيط است كه نشانه گزاره اى ناميده مى شود. همچنان كه گزاره بنيادين مركب از نشانه هاى بسيط (اسم ها) است، مفاد يك گزاره بنيادين نيز يك وضع امور بسيط در جهان است. صدق و كذب يك گزاره مركب يا مولكولى تابعى از صدق و كذب گزاره هاى تشكيل دهنده آن است.
https://www.tgoop.com/marzockacademy
BY آکادمی فلسفه و هنر مارزوک


Share with your friend now:
tgoop.com/marzockacademy/21246