Telegram Web
#امام_رضا

تا می رسد ضریح تو دستم ز فرط شور
مستانه می دهم ز کف عقل خود شعور

خورشید را گرفته ام انگار با دو دست
پر می شود سبوی دلم از شعاع نور

با حس خلوتی که به من دست می دهد
شوریده می شود سرم از لذت حضور

نزدیک مانده قلب بیافتد زتاب وتب
حس عطش به گریه شده قاطی سرور

با گریه می شود سبک انگار سینه ام
وقتی نمانده تاب در این سینه ی صبور

هر گوشه از ضریح نصیب یکی شده
گویا که داده ای به همه رخصت عبور

تا زائری به پای ضریحت تو می رسد
انگار پا نهاده به وادی کوه طور

ایران پر از حضور تو یا ثامن الحجج
و ملتی ز عشق تو بر قله ی غرور

الیاس شیرعلیزاده

@marsiyeeh
#امام_رضا

سلام عشق قدیمی؛ سلام، ضامنِ آهو
سلام یار دلم، با مرام! ضامن آهو

اسیر پنجۂ صیّاد نفْسم آقاجان
شده ست ذکر لبانم مدام؛ ضامن آهو

بر این دو پایِ شکسته، بر این تنِ خسته
نگاه با کرَمت مستدام، ضامن آهو

به دست پنجره فولاد خود مرا بسپار
به زائرت برسان التیام، ضامن آهو

ببخش اگر تبِ دنیا فراری ام داده
از آن زیارتِ والا مقام، ضامن آهو

خدا کند که دوباره مرا بیندازی-
کنار بابِ جوادت به دام، ضامن آهو

خدا کند که نگاهی کنی...صدا بزنی
غلام ِ خانۂ خود را به نام، ضامن آهو

چراغ خانۂ قبرم تویی امام-رضا(ع)
شوَد به شوق تو عمرم تمام، ضامن آهو

میایی و به هوایت دوباره میگویم:
سلام قبلۂ هشتم! سلام؛ ضامن آهو!

مرضیه عاطفی

@marsiyeeh
#امام_رضا

در این حرم چیزی ندیدم غیرِ زیبایی
کم نیست در صحنت نفس های مسیحایی

هر کس به دیدار تو آمد کربلایی شد...
اینگونه خواهی کرد از مهمان پذیرایی

از کودکی با پنجره فولاد مانوسم
وقت گرفتاری نخواهم رفت هر جایی

از آب سقاخانه هر کس خورده ، می فهمد
زمزم ندارد این چنین آب گوارایی

وقتی که نام مادرت را می بَرَد زائر
در صحن غوغا می شود آن هم چه غوغایی

وقتی برای دستگیری می رسی از راه
صحرای محشر تازه خواهد شد تماشایی

حاجات سائل را نگفته می دهی، یعنی
در دست و دلبازی نداری هیچ همتایی

چشم انتظارت می نشینم در صف محشر
بی شک به دیدار منِ سرمست می آیی

احسان نرگسی رضاپور

@marsiyeeh
#حضرت_عباس

در بین این شب ها شب تو فرق دارد
چون بین ما اصلا تب تو فرق دارد

از پرچمی که روی دوشت فخر میکرد
معلوم شد که منصب تو فرق دارد

مثل علی مرد خدا مرد دعایی
در سجده یارب یارب تو فرق دارد

عباسیون را به بصیرت می شناسند
آقا اصول مکتب تو فرق دارد

تو پیر عشقی میر عشاق الحسینی
با کل عالم مذهب تو فرق دارد

با دست دادن عشق را اثبات کردی
طرز بیان مطلب تو فرق دارد

وقتی که زانو میزنی در پای محمل
یعنی رکاب زینب تو فرق دارد

در دست هایت آب بود اما نخوردی
از تشنگی زخم لب تو فرق دارد

وقتی به تو آقا به نفسی انت را گفت
در آسمان جبرئیل فورا مرحبا گفت

سید پوریا هاشمی

@marsiyeeh
#حضرت_عباس

ساقیا رنگ عطش نقش خیام است بیا
نقطه نقطه سخن از خشکی کام است

برق چشم تو و خشم تو برای دشمن
یا اخا تیغ کشیده زنیام است بیا

دیر شد کرده ام از آمدنت قطع امید
بی تو در چشم علی خواب حرام است بیا

خیز از جا و علم را تو برافراشته ساز
نام تو زمزمه و رمز قیام است بیا

همۀ اهل حرم تشنۀ دیدار تواند
تشنگی چیست لب خشک کدام است بیا

تو نرو تا نرود بی تو اسارت زینب
کوفیان را زدن طفل ، مرام است بیا

تا تو باشی به حسین تو هجومی نبرند
خنجر سنگدلِ شمر به نام است بیا

تا علم خورد زمین گفت حسین با حسرت
بعد از این زینب من راهی شام است بیا

همه گفتند بیا در حرم و گفتی تو
یا اخا کار ابالفضل تمام است بیا

ای خداوند ادب ،خالق غیرت، عباس
لشگر کوفه فراسوی امام است بیا

مهدی مقیمی
@marsiyeeh
#حضرت_عباس

رب الارباب همه عالميان عباس است
ذكر جن و ملك و آدميان عباس است

گفتن ماه به يوسُف به خدا كم لطفيست
تا كه سر سلسله ي ماه رخان عباس است

كيست لقمان كه خداي ادبش مي دادند
مقتدای همه ی با ادبان عباس است

سر در قصر سليمان نبي حك كردند
پادشاهِ همه ی پادشهان عباس است

رستم و قصه ی او نيست به جز افسانه
به خداوند يل كُلِّ يلان عباس است
 
@marsiyeeh
#حضرت_عباس

‏وعده ‏اى داده‏ اى و راهى دريا شده ‏اى
خوش به حال لب اصغر كه تو سقا شده‏ اى

آب از هيبت عباسى تو میلرزد
بى عصا آمده ‏اى حضرت موسى شده ‏اى

به سجود آمده ‏اى يا كه عمودت زده ‏اند
يا خجالت زده ‏اى وه كه چه زيبا شده ‏اى

يا اخا گفتى و ناگه كمرم درد گرفت
كمر خم شده را غرق تماشا شده ‏اى

منم و داغ تو و اين كمر بشكسته
توئى و ضربه‏ اى و فرق ز هم وا شده ‏اى

سعى بسيار مكن تا كه ز جا برخيزى
كمى هم فكر خودت باش ببين تا شده ‏اى

مانده ‏ام با تن پاشيده ‏ات آخر چه كنم؟
اى علمدار حرم مثل معمّا شده ‏اى

مادرت آمده يا مادر من آمده است
با چنين حال به پاى چه كسى پا شده ‏اى

تو و آن قد رشيدى كه پر از طوبى بود
در شگفتم كه در اين قبر چرا جا شده ‏اى

@marsiyeeh
#حضرت_عباس

تا خیمه ها عباس دارد غم ندارم
پشتم به تو گرم است ای کوه وقارم
 
من رحمت الله و تو پرچم دار فضلی 
بوسیدن دستان تو  شد افتخارم
 
سلطانی ام در کربلا از توست عباس 
در سایه ی قد تو ، صاحب اقتدارم
 
تنها تویی که سه حرم داری در عالم 
دست جدایت را به چشمانم گذارم
 
تا که صدا کردی برادر یاری ام کن 
بند دلم را پاره کردی ای نگارم
 
هر جا نظر کردم تو را دیدم به صحرا 
گرد تن پاشیده ی تو بی قرارم
 
بوی مدینه می دهد خون لبانت 
حس می کنم مادر نشسته در کنارم
 
شمشیر تیز است و عمود آهنین پهن 
آشفته در هم گیسوانت ای بهارم
 
بر خیمه ها چشم طمع دارد دشمن  
جان خودت صاحب علم دلشوره دارم
 
ترسم شود زینب اسیر بی حیایی 
در فکر آن طفلان در حال فرارم

قاسم نعمتی

@marsiyeeh
#حضرت_علی_اکبر

حتماً ز سینه قلب پدر کنده می شود
وقتی که بر زمین پسر افکنده می شود

افتد اگر خراش به یک ناخن پسر
پا تا سر پدر ز غم آکنده می شود

ای وای از دل پدری که مقابلش
گلبرگهای دسته گلش کنده می شود

بابا اگر که داغ جوان دید، ای خدا
تسلیتش کجای جهان خنده می شود؟

این یوسفِ که بود که اینبار واقعاً
دارد شکار گله ی درنده می شود

ارباب! این مگر که علی اکبر تو نیست
دارد شبیه بسمل پرکنده می شود

دیده ببند تا که نبینی تنش چه طور
پامال تیغ و نیزه ی برنده می شود

خون را گرفتی از گلویش تا نفس کشد
اما مگر عزیز دلت زنده می شود

گریه نکن اگر نشد آبش دهی حسین
ورنه امیر علقمه شرمنده می شود

زینب ز خیمه آمده تا یاری ات کند
دستش نزن حسین,پراکنده میشود

علی صالحی

@marsiyeeh
#حضرت_علی_اکبر

علی اکبر که بر زمین افتاد
آسمان، آفتاب را گم کرد

آن چنان زخم روی زخم آمد
که عدو هم حساب را گم کرد

خواست تا خیمه پَر کشد اما
شیر زخمی عُقاب را گم کرد

پدر آمد به یاری اش برود
من بمیرم ، رکاب را گم کرد

پسر بوتراب ، بین تراب
نوه ی بوتراب را گم کرد

جلد قرآن خویش پیدا کرد
برگه های کتاب را گم کرد

@marsiyeeh
#حضرت_علی_اکبر

تپشِ نبض جهان از ضربان افتاده
به رویِ خاک نه یک تن که جهان افتاده

دشت در بُهت فرو رفته و ساکت شده است
چرخ وامانده و از دور ِ زمان افتاده

یک طرف جسم که نه، سایه‌ای از جسم علی
در کنارش پدری گریه کُنان افتاده

یک طرف پیکر بی‌جان و کمی آنسوتر
سپر و نیزه و شمشیر و کمان افتاده

برگ‌ریزانِ قدش طعنه به پاییز زده است
هر طرف پیکرش از بادِ خزان افتاده

گوهر سرخ نشسته به لب او خون است
که برون از صدفِ سرخ دهان افتاده

زیر پا له نشود شاخه اگر پیر افتاد
چه توان کرد زمانی که جوان افتاده؟

محمد رسولی  

@marsiyeeh
#حضرت_علی_اکبر

برسان زود جوانان حرم را عباس
كه بيارند به خيمه پسرم را عباس

دسترنج همه ی عمر مرا باد تكاند
جمع كن روی عبايم ثمرم را عباس

به زمين ميزندم،داغ جوان سنگين است
پس بگير از دو طرف زير پرم را عباس

زخم تيری كه قرار است نصيب تو شود
كاش ميدوخت به هم چشم ترم را عباس

تا نميديدم از اين سوی به آن سوی زمين
پخش كردند تمام جگرم را عباس

زانويم تا شده اما به تو پشتم گرم است
نشكند كاش بلايی كمرم را عباس

اكبرم رفت تو هم گر بروی از دستم
پس به كی بسپرم اين اهل حرم را عباس

بعد آن دير نباشد كه ببيند زينب
پنجه ای چنگ زده موی سرم را عباس

علی صالحی

@marsiyeeh
#حضرت_علی_اکبر

ز دستم‌ می‌ روی‌ اما صدايم‌ در نمی‌آيد
دلم‌ ميسوزد و كاری‌ ز دستم‌ بر نمی‌آيد

سرم‌ را می‌گذارم‌ رویِ‌ كِتف‌ِ خواهرم‌ زينب‌
الا ای‌ محرم‌ دردم‌ چرا اكبر نمی‌آيد

اگر زينب‌ نمی‌آمد گريبان‌ پاره‌ می‌كردم‌
تحمل‌ می‌رود اما شب‌ غم‌ سر نمی‌آيد

اذان‌ گوی‌ دل‌ بابا، اذانی‌ ميهمانم‌ كن‌
اگر چه‌ از گلوی‌ تو صدائی‌ در نمی‌آيد

الا ای‌ سرو بی‌ همتا، عصای‌ِ پيريِی بابا
به والله‌ سرم‌ ديگر از اين‌ بدتر نمی‌آيد

تمام سعی خود را ميكنم اما نميدانم
چرا اين تيرها از پيكر تو در نمی آید

@marsiyeeh
#حضرت_علی_اکبر

هر كجا مينگرم جسم تورا ميبينم
صد علی اكبر ديگر به خدا ميبينم

قول دادی كه مرا مثل عصايم باشی
حال بر رویِ زمين چند عصا ميبينم

تا كه گفتی علی ام سنگ به سمتت آمد
مثل مادر رویِ پهلوی تو پا ميبينم

تو نبی بودی و اكنون به رویِ لبِ تو
مانده ام جایِ رَدِ نعل چرا ميبينم!

خواهرم آمده از خيمه كه من جان ندهم
عمه ات را تو ببين بينِ كه ها افتاده

@marsiyeeh
#حضرت_علی_اصغر

ذبیح من که زخمت به خون بخشیده زیبایی 
دهان خشک و چشم نیم بازت گشته دریایی 

منم خورشید و تو همچون ستاره بر سر دوشم 
رخت گردیده چون ماه بنی هاشم تماشایی 

تبسم های تو دل برده از عباس و از اکبر 
تلظی های تو داده حرم را شغل سقایی 

به قد کوچک و سن کمت نازم که تا محشر 
دهد زخم گلویت آب بر گل های زهرایی 

تو دیشب تا سحر بیدار بودی و در اطرافت 
صدای العطش گردیده بود آوای لالایی 

تبسم کن که می بینم سر ببریده ات با من 
چهل منزل کند بالای نیزه راه پیمایی 

تمام تشنگان را بود بر لب حرفِ آب اما 
تو بهر آب گفتن هم نبودت هیچ یارایی 

زبس زیبا شدی برروی دستم دم به دم ازمن 
گلویت دل ربایی می کند، رویت دل آرایی 

به روی دست من ذبح تو بر من سخت اما 
تو با لبخند خونینت به من دادی شکیبایی 

اگر چه دم به دم رفتم زمیدان کشته آوردم 
تو تا بودی مرا در دل نبود احساس تنهایی 

استاد حاج غلامرضا سازگار

@marsiyeeh
#حضرت_علی_اصغر

به تبسّم لب خشکیده ی خود وا میکرد
هر زمانی که نظر بر رخ بابا میکرد

قطره ای اشک چو بر صورت او می افتاد
یادی از تشنه لبان لب دریا میکرد

مثل ماهی که جدا از لب دریا باشد
روی دستان پدر بود و تلظّی میکرد

وَ پدر نیز برای لب عطشان پسر
طلب آب غریبانه ز اعدا میکرد

سند غربتش این بس که ازآن کوردلان
چشمه ی آب بقا ، آب تمنّا میکرد

روی دستان پدر ، حرمله سیرابش کرد
مادرش غمزده از خیمه تماشا میکرد

خنده بر تیرِ سه شعبه نزد اصغر ، هرگز
او برای دل ما طرح معمّا میکرد

فاطمه آمد و آغوش گشودش ، که بیا
او هم از رویِ ادب خنده به زهرا میکرد

در جهانی که بُود عشقِ علی ، نیست عجب
معجزاتی که نفسهای مسیحا میکرد

اسماعیل پورجهانی

@marsiyeeh
#حضرت_علی_اصغر

يارب اين خورشید سوزان از کدامین خاور است؟
کز شرارش شعله ‌ور هم روح و جان و پیکر است

از چه نیلی آسمان گردیده و گریان شده؟
کاین‌چنین در قعر ظلمت بزم چرخ اخضر است

هر طرف بانگ غم انگیز عزا آید به گوش
کز نفیرش تا همیشه قلب شیعه مضطر است

از چه بر زانو نشسته شاه مظلومان حسین؟
کز غمش‌ آه و فغان بر پا به کوی و معبر است

اینکه تیر حرمله بنشسته بر حلقوم کیست
این رضیعِ نینوا یعنی (علیِ اصغر) است؟!

این گل نشکفتهٔ باغ حسین بن علی است؟
کاین‌چنین بر خاک افتاده‌ست و خونین حنجر است

بشکند تیری که بر آل عبا گردد روان...
بشکند دستی که بر ضد ولای حیدر است

گرچه این شش ماهه (اصغر) بود در كرببلا
بی‌گمان از بعدِ سلطان شهیدان، اکبر است

از دو دست کوچکش حاجات ما گردد روا
آری او باب الحوائج نزد حیّ داور است

آنچه می‌ماند به جا از دشمنان ددسرشت
کفر مطلق بوده و پاداش‌ شان در محشر است

لعن و نفرین تا ابد بر شمر دون و حرمله...
هم بر ابنِ سعد و هم سفیانیان کافر است

(ساقیا) از داغ جانسوز رضیع نینوا...
جای اشک و جای باده، خون به چشم و ساغر است

سیدمحمدرضاشمس

@marsiyeeh
#حضرت_علی_اصغر

هرم لبهای تو آتش زده جانم پسرم
قصه ی آب برای تو بخوانم پسرم

پسر ساقی کوثر به چه کاری افتاد
کشته ی طعنه ی این زخم زبانم پسرم

داغ تو چون علی اکبر کمرم را تا کرد
نعره خواهم زنم از دل نتوانم پسرم

مادرت دیده به راه است که سیراب آیی
با چه رویی تن تو خیمه رسانم چه کنم

بی هوا تیر رسید و نفسم بند آمد
با نگاه تو گرفته ست زبانم پسرم

خون من گردن آنکس که گلوی تو برید
حسرت بوسه نهاده به لبانم پسرم

صبر کن تا پر قنداقه ی تو پاره کنم
سخت جان می دهی ای راحت جانم پسرم

ز ترک های لبت بوسه گرفتن سخت است
خندهی آخر تو برده توانم پسرم

می کَنم قبر تورا دور ز چشم مادر
پدرم داده ره چاره نشانم پسرم

با وجودی که کنم قبر تو یکسان با خاک
باز هم جان تو بابا نگرانم پسرم

قاسم نعمتی

@marsiyeeh
#حضرت_علی_اصغر

پدری آب شده تا پسری آب خورد
ا"خون ز پیمانه ی خورشید جهانتاب خورد"

ماهی تنگ عطش راه به جایی نبرد
حنجرش آن قدری نیست به قلاب خورد

به لبش آب رسد یا نرسد می میرد
نوش دارو ست پس از مرگ که سهراب خورد

پلک بر پلک نهاده است در آغوش پدر
شاید او خواب ببیند که کمی آب خورد

لعنت حق به کسانی که گمان می کردند
که به نام پسرش کام پدر آب خورد

سرخی خون علی شانه به مغرب زده است
آسمان سرخی اش از جای دگر آب خورد

امیر خورسند

@marsiyeeh
#حضرت_علی_اصغر

پسرم از نفس افتاد به دادم برسید
داد از اینهمه بیداد، به دادم برسید

تشنه ام ،شیر ندارم، چکنم؟ حیرانم
باید آخر چه به او داد؟ به دادم برسید

دیگر از شدت گرما و عطش همچو کویر
چاک خورده لب نوزاد ، به دادم برسید

بوی آب و،دل بی تاب و،سپاهی بی رحم
طفلی و اینهمه جلاد،به دادم برسید

آب،دامی ست،که دلبند مرا صید کند
وای از حیله ی صیاد،به دادم برسید

باپدر رفت وندانم چه شده کز میدان
شاه پیغام فرستاد،به دادم برسید

بارالها چه بلائی سرش آمده؟که حسین
میزند اینهمه فریاد،به دادم برسید

آن کماندار،که تیرش کمی از نیزه نداشت
گشته اینقدر چرا شاد؟به دادم برسید

حاج حیدر توکلی

@marsiyeeh
2024/05/29 19:57:09
Back to Top
HTML Embed Code:


Fatal error: Uncaught Error: Call to undefined function pop() in /var/www/tgoop/chat.php:243 Stack trace: #0 /var/www/tgoop/route.php(43): include_once() #1 {main} thrown in /var/www/tgoop/chat.php on line 243