tgoop.com/management_technique/6492
Last Update:
💢 داستان "هفت قدم تا تغییر"
آرمان مردی بود که همیشه احساس میکرد زندگی به جای او تصمیم میگیرد. صبحها با عجله از خواب بیدار میشد، بدون برنامه روزش را شروع میکرد و اغلب درگیر مشکلاتی میشد که دیگران برایش ایجاد کرده بودند. او همیشه میگفت: "چرا زندگی اینقدر سخت است؟ چرا هیچچیز آنطور که میخواهم پیش نمیرود؟"
یک روز که حسابی از دست خودش و اوضاع زندگیاش کلافه شده بود، به کتابخانهی قدیمی محلهشان رفت و کتابی با عنوان هفت عادت مردمان مؤثر پیدا کرد. با شک و تردید، آن را برداشت و شروع به خواندن کرد.
عادت اول: عامل بودن
اولین چیزی که فهمید این بود که او همیشه خودش را قربانی شرایط میدانست. اما نویسنده میگفت: "افراد مؤثر، مسئول زندگی خودشان هستند." آرمان فهمید که باید دست از سرزنش دنیا بردارد و خودش برای تغییر شرایط اقدام کند. از فردای آن روز، تصمیم گرفت به جای غر زدن، برای حل مشکلاتش دنبال راهکار بگردد.
عادت دوم: با پایان در ذهن آغاز کن
او یاد گرفت که باید چشماندازی برای زندگیاش داشته باشد. یک شب، دفترچهای برداشت و روی آن نوشت: "میخواهم زندگیای داشته باشم که در آن آرامش، موفقیت و روابط خوب جایگاه مهمی دارند." از آن روز، هر تصمیمی که میگرفت، اول از خودش میپرسید: "آیا این کار من را به هدفم نزدیکتر میکند؟"
عادت سوم: مهمها را اول انجام بده
آرمان همیشه درگیر کارهای کوچک و بیاهمیت بود. اما فهمید که افراد موفق اولویتهایشان را میشناسند. برای همین، لیستی از کارهای مهمش نوشت و هر روز روی انجام آنها تمرکز کرد. کمکم زندگیاش نظم گرفت و احساس کرد کمتر دچار استرس و سردرگمی میشود.
عادت چهارم: برد-برد فکر کن
در محل کارش همیشه رقابت و تنش زیادی داشت. اما با یاد گرفتن این عادت، فهمید که میتواند به جای اینکه فقط به برد خودش فکر کند، راهی پیدا کند که هم خودش و هم همکارانش سود ببرند. او در پروژهای که روی آن کار میکرد، پیشنهاد داد که هر کس مسئولیتی را بر عهده بگیرد که در آن مهارت بیشتری دارد. نتیجه این شد که کارشان سریعتر و بهتر انجام شد و همه راضی بودند.
عادت پنجم: اول بفهم، بعد فهمیده شو
آرمان همیشه وسط حرف دیگران میپرید و سعی میکرد نظر خودش را تحمیل کند. اما یاد گرفت که باید اول به دیگران گوش دهد و احساسشان را درک کند. کمکم روابطش با خانواده و همکارانش بهتر شد، چون آنها حس میکردند که واقعاً به حرفهایشان اهمیت میدهد.
عادت ششم: همافزایی
او متوجه شد که به جای اینکه بهتنهایی کار کند، میتواند از استعدادهای دیگران کمک بگیرد. برای همین، تیمی از همکارانش تشکیل داد که هرکدام در یک زمینه قوی بودند. آنها با هم ایدههای جدیدی خلق کردند که باعث شد شرکتشان پیشرفت زیادی کند.
عادت هفتم: اره را تیز کن
آرمان فهمید که برای موفقیت، باید به خودش هم رسیدگی کند. برای همین، ورزش را شروع کرد، مطالعهاش را بیشتر کرد و زمانی را به استراحت و تفریح اختصاص داد. این کارها باعث شد انرژی بیشتری داشته باشد و بتواند بهتر تصمیم بگیرد.
چند ماه بعد، آرمان همان آدمی نبود که قبلاً بود. او حالا احساس میکرد کنترل زندگیاش را در دست دارد. با خودش گفت: "زندگی هنوز چالشهای خودش را دارد، اما حالا من یاد گرفتهام که چطور با آنها روبهرو شوم."
✍گردآورنده: فاطمه اسکندری نسب
Hrhub
@transformation_m
BY تکنیک های مدیریت
Share with your friend now:
tgoop.com/management_technique/6492