tgoop.com/management_technique/6182
Last Update:
💢راز تختههای گچی! چگونه حس افتخار کودکی را به محیط کار بیاوریم؟(۱ از ۲)
🖊دکتر علیرضا کوشکی جهرمی
■فرض کنید شما کارشناس توسعه منابع انسانی یک شرکت تولیدی هستید و بهتون میگن که "علاوه بر وظایفی که تا الان انجام میدادی، حالا مسئولیت پرداخت قبوض و نظافت شیشههای شرکت هم به عهدهات هست!"
□یا فرض کنید که مدیر فروش هستین و بهتون گفته میشه: "علاوه بر وظیفه فروش قبلی که داشتی، باید هر روز سیستم روشنایی شرکت رو بررسی کنی و اگه مشکلی داشت، دست شما رو می بوسه!
●چه حسی پیدا میکنید؟ به احتمال زیاد میگفتید: «آخه چرا من؟ این کارها به من چه ربطی داره؟» به هر کی هم بگی؛ میگه این رفتار اعتراضی کاملاً طبیعی و منطقیه. میدونید چرا؟ چون داریم کارهایی رو به یک فرد اضافه میکنیم که:
▪︎اول: جزئی از وظایفش نیست.
▪︎دوم: حس میکنه از جایگاه و تواناییهای حرفهایاش دور شده.
▪︎سوم: هیچ دستاورد ملموس مادی و معنوی از این کارها حاصل نمیشه.
▪︎چهارم: یه جورایی بیگاری حساب میشه.
●شاید باورتون نشه ولی دوران مدرسه و کودکی یک کارهایی مثل این برامون افتخار حساب میشد! گچ و تختهسیاه رو یادتون میاد؟
علاوه بر حس نوستالژیکی که داره، یادآور یک تجربه جالب هم هست. یادتون میاد وقتی معلم ازَمون میخواست که تخته رو پاک کنیم؛ چونکه دستمون بالای تخته نمی رسید باید هی می پریدیم بالا و بعدش هم سر و صورت و لباسمون می شد پر از گچ، ولی باز هم نه تنها اعتراض نمیکردیم بلکه بعد از تمیز کردن تخته حس افتخار و پیروزی کل وجودمون رو فرا می گرفت؟!
■وقتی معلم میگفت: «تو برو از دفتر گچ بیار»، انگار بهمون گفته بودن: «تو بهترین و شایستهترین فرد روی زمین هستی.». وقتی میگفتن: «گچ با هر رنگی دوست داشتی بیار»، انگاری دنیا رو به ما داده بودن. این احساس ها دیگه با کلمات قابل توصیف نیستن.
□سوال مهم و قابل تامل:
▪︎چرا زمان کودکی و مدرسه این کارها بسیار مهم بودن ولی در بزرگسالی همون کارها بیاهمیت و حتی شاید احمقانه به نظر میاد؟
▪︎چرا وقتی این کارها رو توی کودکی انجام میدادیم، احساس افتخار میکردیم، ولی الان این کارها برای ما مسخره و بیاهمیت شده؟
▪︎و مهمتر اینکه آیا میشه این حس خوب رو بعد از دوران کودکی و در بزرگسالی حفظ کرد؟
●نفس ها رو حبس کنید که در این لحظه حساس میخوام با کمک نظریه زیبای (Self-Determination Theory) از رایان و دسی این موضوع رو برسی کنیم. طبق این نظریه وقتی به موضوع نگاه میکنیم، میبینیم که در دوران کودکی کارهایی مثل تمیز کردن تخته یا آوردن گچ نه تنها حس مفید بودن، بلکه حس شایستگی، خودمختاری و ارتباط رو در ما برمیانگیخت.
○طبق نظریهی (Self-Determination Theory)، این حسهای خوب زمان کودکی برای ما در آن دوران مدیون ۳ عامل خودمختاری، شایستگی و ارتباط بودن. حالا این یعنی چی؟
۱. شایستگی: در کودکی، وقتی به ما کارهایی محول میشد که نیاز به تلاش و فعالیت داشتند، احساس میکردیم از تواناییهامون به درستی استفاده میکنیم. این احساس شایستگی باعث میشد که کارهای سادهای مثل پاک کردن تخته، حس موفقیت و توانمندی رو در ما ایجاد کنه.
۲. خودمختاری: بچهها معمولاً وقتی کاری بهشون محول میشه، احساس میکنن که خودشان مسئول انجام اون کار هستند. وقتی به یک کودک گفته میشه «تو برو گچ بیار»، اون احساس میکنه که خودش میتونه تصمیم بگیره که چهطور این کار رو انجام بده. این آزادی عمل باعث میشه کودک احساس خوشایندی از انجام کارها داشته باشه.
۳. ارتباط: وقتی در مدرسه کاری به دانشآموز محول میشد، معمولاً با دید مثبت و به نوعی به عنوان یک فرد ارزشمند تلقی میشد. این احساس اهمیت و تعلق به گروه، باعث میشد که کودک احساس نزدیکی و ارتباط بیشتر با معلم و همکلاسیها داشته باشه.
به همین راحتی و خوشمزگی.
■حالا اگر بخواهیم آن حس افتخار زمان کودکی را در بزرگسالان و کارکنان زنده کنیم، باید شرایطی ایجاد کنیم که این سه نیاز برآورده شوند:
۱. برای حس شایستگی: وظایفی به کارکنان بدهید که چالشی باشند و به آنها فرصت دهند توانمندیهای خود را نشان دهند.
۲. برای حس خودمختاری: به آنها اجازه دهید در تصمیمگیریها مشارکت کنند و روش انجام کارها را خودشان انتخاب کنند.
۳. برای حس ارتباط: از دستاوردهای آنها قدردانی کنید و نشان دهید که کارشان به دیگران و به اهداف بزرگتر کمک میکند.
@management_technique
BY تکنیک های مدیریت
Share with your friend now:
tgoop.com/management_technique/6182