🔵خاموشیهای اردیبهشت؛ نتیجه تأخیر در ساخت نیروگاه و ناکارآمدی در مدیریت مصرف
درحالیکه قطعی برق در اردیبهشتماه به دغدغه اصلی فعالان اقتصادی و خانوارها بدل شده، بررسی دادههای رسمی نشان میدهد که مسئله بههیچوجه ناشی از «ناترازی برق» به معنای کلاسیک آن نیست.
طبق اسناد توانیر، حداکثر ظرفیت تولید برق کشور در سال گذشته ۶۵ هزار مگاوات بوده، در حالیکه اوج مصرف ثبتشده در امسال هنوز از ۶۰ هزار مگاوات فراتر نرفته است. بهعبارتدیگر، با لحاظ نکردن ظرفیتهای اضافهشده در یک سال اخیر، شبکه برق کشور حداقل ۵ هزار مگاوات مازاد تولید داشته است.
اما چرا با این شرایط، خاموشی ها اتفاق میافتد؟
تحلیلها حاکی از آن است که عدم تحقق وعده وزارت نیرو برای اضافهکردن ۸ هزار مگاوات نیروگاه تا تابستان ۱۴۰۴، از مهمترین دلایل کاهش توان عملیاتی شبکه است. همچنین بیش از ۱۱ هزار مگاوات از ظرفیت نیروگاهی به دلیل عقبافتادن برنامههای تعمیراتی و خروجهای اضطراری، عملاً بلااستفاده باقی ماندهاند.
در کنار اینها، سیاستهای مدیریت مصرف که پیشتر با موفقیت در بخشهای صنعتی و کشاورزی اجرا میشد، امسال به حالت تعلیق درآمده است. این در حالیست که طبق الگوی رسمی، مدیریت بار در شبکه برق، میتواند معادل توسعه نیروگاه جدید، ظرفیت مؤثر آزاد کند.
برآوردهای میدانی نشان میدهد که کمبود برق در روزهای اخیر بین ۴ تا ۷ هزار مگاوات است؛ عددی که اگر ظرفیتهای غیرفعال به مدار بازمیگشت، نهتنها جبران میشد بلکه حتی امکان صادرات برق هم فراهم بود.
بر اساس این شواهد، ریشه خاموشیها را باید در ضعف هماهنگی میان وزارت نیرو، شرکتهای بهرهبردار و سایر ذینفعان دانست. بهنظر میرسد اگر همین روند ادامه یابد، اقتصاد کشور بهویژه در بخش تولید، در تابستان ۱۴۰۴ با چالشهای جدیتری مواجه خواهد شد.
درحالیکه قطعی برق در اردیبهشتماه به دغدغه اصلی فعالان اقتصادی و خانوارها بدل شده، بررسی دادههای رسمی نشان میدهد که مسئله بههیچوجه ناشی از «ناترازی برق» به معنای کلاسیک آن نیست.
طبق اسناد توانیر، حداکثر ظرفیت تولید برق کشور در سال گذشته ۶۵ هزار مگاوات بوده، در حالیکه اوج مصرف ثبتشده در امسال هنوز از ۶۰ هزار مگاوات فراتر نرفته است. بهعبارتدیگر، با لحاظ نکردن ظرفیتهای اضافهشده در یک سال اخیر، شبکه برق کشور حداقل ۵ هزار مگاوات مازاد تولید داشته است.
اما چرا با این شرایط، خاموشی ها اتفاق میافتد؟
تحلیلها حاکی از آن است که عدم تحقق وعده وزارت نیرو برای اضافهکردن ۸ هزار مگاوات نیروگاه تا تابستان ۱۴۰۴، از مهمترین دلایل کاهش توان عملیاتی شبکه است. همچنین بیش از ۱۱ هزار مگاوات از ظرفیت نیروگاهی به دلیل عقبافتادن برنامههای تعمیراتی و خروجهای اضطراری، عملاً بلااستفاده باقی ماندهاند.
در کنار اینها، سیاستهای مدیریت مصرف که پیشتر با موفقیت در بخشهای صنعتی و کشاورزی اجرا میشد، امسال به حالت تعلیق درآمده است. این در حالیست که طبق الگوی رسمی، مدیریت بار در شبکه برق، میتواند معادل توسعه نیروگاه جدید، ظرفیت مؤثر آزاد کند.
برآوردهای میدانی نشان میدهد که کمبود برق در روزهای اخیر بین ۴ تا ۷ هزار مگاوات است؛ عددی که اگر ظرفیتهای غیرفعال به مدار بازمیگشت، نهتنها جبران میشد بلکه حتی امکان صادرات برق هم فراهم بود.
بر اساس این شواهد، ریشه خاموشیها را باید در ضعف هماهنگی میان وزارت نیرو، شرکتهای بهرهبردار و سایر ذینفعان دانست. بهنظر میرسد اگر همین روند ادامه یابد، اقتصاد کشور بهویژه در بخش تولید، در تابستان ۱۴۰۴ با چالشهای جدیتری مواجه خواهد شد.
🔵کریپتو در باتلاق فرو میرود
اکونومیست هشدار داد؛
زمانی که به دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا یک فروند بوئینگ ۷۴۷ از سوی دولت قطر به عنوان هدیه پیشنهاد شد، او پاسخ داد که «فقط یک نادان پول رایگان را رد میکند». هیچکدام از روسای جمهور پیشین آمریکا تا به حال در چنین مدتزمان کوتاهی از زمان آغاز دوره ریاست جمهوری خود، درگیر تعارض منافعی تا این اندازه بزرگ نشده بودند.
با این حال، امروزه موارد شدیدتری از این دست، نه در مسائل سنتی، بلکه در حوزه ارزهای دیجیتال و بلاکچینها، جایی که تریلیون ها دلار در گردش است، مشاهده میشود.
طی شش ماه اخیر، ارزهای دیجیتال به طور فزایندهای در مرکز حیات عمومی آمریکا قرار گرفتهاند. مقامات کابینه سرمایه گذاریهای کلانی در این حوزه دارند، علاقهمندان به کریپتو در نهادهای نظارتی نفوذ کردهاند و شرکتهای بزرگ این صنعت به اهداکنندگان اصلی کارزارهای انتخاباتی تبدیل شدهاند. این شرکتها صدها میلیون دلار برای حمایت از قانونگذاران همسو و مقابله با مخالفان خود هزینه میکنند. حتی خانواده رئیسجمهور نیز به طور گسترده در کسبوکارهای کریپتویی فعال هستند و این داراییها احتمالاً به بزرگترین منبع ثروت آنها تبدیل شده است.
این وضعیت با توجه به خاستگاه آرمانگرایانه و ضد اقتدارگرایانه ارزهای دیجیتال، طعنهآمیز است. بیتکوین در سال ۲۰۰۹ با هدف تحول نظام مالی، حفاظت از افراد در برابر مصادره و تورم و انتقال قدرت به سرمایهگذاران خرد راهاندازی شد. این فناوری، نه صرفاً یک دارایی، بلکه ابزاری برای رهایی تلقی میشد.
اما اکنون، آن آرمانها به فراموشی سپرده شدهاند. ارزهای دیجیتال نه تنها به ابزاری برای تسهیل کلاهبرداری، پولشویی و جرایم مالی در مقیاس وسیع تبدیل شدهاند، بلکه رابطهای ناسالم و بیسابقه با شاخه اجرایی دولت آمریکا برقرار کردهاند که از هر صنعت دیگری، حتی والاستریت، پیشی گرفته و به نماد «باتلاق» فساد سیاسی بدل گشتهاند.
این در حالی است که کشورهای دیگری مانند اتحادیه اروپا، ژاپن، سنگاپور، سوئیس و امارات، بدون گرفتار شدن در چنین تعارض منافع گستردهای، موفق به ایجاد شفافیت نظارتی برای داراییهای دیجیتال شدهاند. در برخی کشورهای در حال توسعه نیز، ارزهای دیجیتال همچنان کارکردی مشابه آرمانهای اولیه خود، یعنی مقابله با مصادره دولتی و تورم، ایفا میکنند.
در نتیجه، صنعت ارز دیجیتال در آمریکا نیازمند اصلاحات درونی است. قوانین جدید برای جلوگیری از تزریق ریسک به سیستم مالی ضروری است. اگر سیاستمداران به دلیل ترس از قدرت انتخاباتی این صنعت، نتوانند آن را به درستی تنظیم کنند، پیامدهای بلندمدت زیانبار خواهد بود.
بدون این تغییرات، پیشگامان صنعت کریپتو از توافقات فعلی خود در واشنگتن پشیمان خواهند شد. سکوت این صنعت در برابر تعارض منافع ناشی از سرمایهگذاریهای خانواده ترامپ و آمیختگی منافع تجاری رئیسجمهور با امور دولتی، قانونگذاری برای ایجاد امنیت نظارتی مطلوب شرکتهای معقولتر را دشوارتر کرده است. پیوند عمیق این صنعت با یک حزب سیاسی خاص (با ستایش از ترامپ به عنوان ناجی)، آن را در برابر نوسانات سیاسی آسیبپذیر میسازد. اگرچه ارزهای دیجیتال برای خانواده ترامپ سودآور بودهاند، اما در نهایت، این معامله یکطرفه به ضرر خود صنعت تمام خواهد شد و سرنوشت آن به فراز و نشیب های حامی سیاسیاش گره خورده است./دنیای اقتصاد
اکونومیست هشدار داد؛
زمانی که به دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا یک فروند بوئینگ ۷۴۷ از سوی دولت قطر به عنوان هدیه پیشنهاد شد، او پاسخ داد که «فقط یک نادان پول رایگان را رد میکند». هیچکدام از روسای جمهور پیشین آمریکا تا به حال در چنین مدتزمان کوتاهی از زمان آغاز دوره ریاست جمهوری خود، درگیر تعارض منافعی تا این اندازه بزرگ نشده بودند.
با این حال، امروزه موارد شدیدتری از این دست، نه در مسائل سنتی، بلکه در حوزه ارزهای دیجیتال و بلاکچینها، جایی که تریلیون ها دلار در گردش است، مشاهده میشود.
طی شش ماه اخیر، ارزهای دیجیتال به طور فزایندهای در مرکز حیات عمومی آمریکا قرار گرفتهاند. مقامات کابینه سرمایه گذاریهای کلانی در این حوزه دارند، علاقهمندان به کریپتو در نهادهای نظارتی نفوذ کردهاند و شرکتهای بزرگ این صنعت به اهداکنندگان اصلی کارزارهای انتخاباتی تبدیل شدهاند. این شرکتها صدها میلیون دلار برای حمایت از قانونگذاران همسو و مقابله با مخالفان خود هزینه میکنند. حتی خانواده رئیسجمهور نیز به طور گسترده در کسبوکارهای کریپتویی فعال هستند و این داراییها احتمالاً به بزرگترین منبع ثروت آنها تبدیل شده است.
این وضعیت با توجه به خاستگاه آرمانگرایانه و ضد اقتدارگرایانه ارزهای دیجیتال، طعنهآمیز است. بیتکوین در سال ۲۰۰۹ با هدف تحول نظام مالی، حفاظت از افراد در برابر مصادره و تورم و انتقال قدرت به سرمایهگذاران خرد راهاندازی شد. این فناوری، نه صرفاً یک دارایی، بلکه ابزاری برای رهایی تلقی میشد.
اما اکنون، آن آرمانها به فراموشی سپرده شدهاند. ارزهای دیجیتال نه تنها به ابزاری برای تسهیل کلاهبرداری، پولشویی و جرایم مالی در مقیاس وسیع تبدیل شدهاند، بلکه رابطهای ناسالم و بیسابقه با شاخه اجرایی دولت آمریکا برقرار کردهاند که از هر صنعت دیگری، حتی والاستریت، پیشی گرفته و به نماد «باتلاق» فساد سیاسی بدل گشتهاند.
این در حالی است که کشورهای دیگری مانند اتحادیه اروپا، ژاپن، سنگاپور، سوئیس و امارات، بدون گرفتار شدن در چنین تعارض منافع گستردهای، موفق به ایجاد شفافیت نظارتی برای داراییهای دیجیتال شدهاند. در برخی کشورهای در حال توسعه نیز، ارزهای دیجیتال همچنان کارکردی مشابه آرمانهای اولیه خود، یعنی مقابله با مصادره دولتی و تورم، ایفا میکنند.
در نتیجه، صنعت ارز دیجیتال در آمریکا نیازمند اصلاحات درونی است. قوانین جدید برای جلوگیری از تزریق ریسک به سیستم مالی ضروری است. اگر سیاستمداران به دلیل ترس از قدرت انتخاباتی این صنعت، نتوانند آن را به درستی تنظیم کنند، پیامدهای بلندمدت زیانبار خواهد بود.
بدون این تغییرات، پیشگامان صنعت کریپتو از توافقات فعلی خود در واشنگتن پشیمان خواهند شد. سکوت این صنعت در برابر تعارض منافع ناشی از سرمایهگذاریهای خانواده ترامپ و آمیختگی منافع تجاری رئیسجمهور با امور دولتی، قانونگذاری برای ایجاد امنیت نظارتی مطلوب شرکتهای معقولتر را دشوارتر کرده است. پیوند عمیق این صنعت با یک حزب سیاسی خاص (با ستایش از ترامپ به عنوان ناجی)، آن را در برابر نوسانات سیاسی آسیبپذیر میسازد. اگرچه ارزهای دیجیتال برای خانواده ترامپ سودآور بودهاند، اما در نهایت، این معامله یکطرفه به ضرر خود صنعت تمام خواهد شد و سرنوشت آن به فراز و نشیب های حامی سیاسیاش گره خورده است./دنیای اقتصاد
🔵مولفه های هوش مدیریتی:
MQ=IQ+EQ+PQ+PQ+SQ
1️⃣ هوش مدیریتی(MQ):
به ما يادآور ميشود براي موفقيت در زندگي شخصي و زندگي كاروكسب بايد بتوانيم بر خودمان مديريت قوي داشته باشيم و به عبارتي روي خودمان كه ارزشمندترين داراييمان است سرمايه گذاري كنيم، و براي اين مهم، 5 هوش را با نگاه جامعيت نگري بهكار گيريم تا با همتوانافزايي بين آنها انساني موفق باشيم.
2️⃣ هوش منطقی(IQ):
همان هوش عقلي يا هوش رياضي است كه در مدارس، ما را با آن ميسنجيدند. اما همهي ما شواهد بسياري از انسانهايي را ميتوانيم مثال بزنيم كه در مدرسه و دانشگاه معدل بالايي داشتند، اما در بهكارگيري آنها در زندگي خانوادگي و زندگي كاري به توفيقات سعادت نيافتند. پس هوش عقلي لازم است، اما كافي نيست.
3️⃣ هوش هیجانی(EQ):
به معناي توان مديريت كردن هيجانات خود و ديگران. خوشبختانه هوش هيجاني قابليت اكتسابي دارد و ما ميتوانيم با يادگيري در هر سن كه باشيم هوش هيجاني خود را ارتقا دهيم. پس كمكاري در اين زمينه فقط و فقط نشاندهندهي تصور خودمان است. براي اينكه هوش هيجاني خودمان را بالا ببريم بايد به عوامل مهمي چون پايداري و استقامت براي رسيدن به اهداف درست از پيش تعيينشده، انگيزهبخش و مديريت روح و روان خودمان و پرهيز از نااميدي و يادگيري براي ارتقاي روحيهي مثبتانديشي و كنترل و اصلاح دائم و مرتب رفتار و كردار خويش در راستاي انسان متعالي شدن، همدلي و گذاشتن خودمان به جاي ديگران كه با آنها سروكار داريم براي درك بهتر ايشان، و اين سؤال را از خود پرسيدن كه اگر من به جاي طرف مقابل بودم چه انتظاري داشتم، و در نهايت ارتقاي مهارت خودشناسي و شناخت تيپ شخصيتي خودمان با مراجعه به مشاوران كاربلد و مطالعه براي تقويت نقاط قوت و رفع نقاط ضعف خويش بپردازيم.
4️⃣هوش سیاسی(PQ):
هوش سياسي است كه بهتر است آن را به هوش تدبيري ترجمه كنيم، و معنا و مفهوم آن اين است كه بدانيم در مقابل هر فرد بهترين نوع رفتار چه بايد باشد. تشخيص تفاوت میان افراد و بهكارگيري بهترين شيوهي عملكرد براي نزديك شدن به آنها، هوش تدبيري يعني هر سخن جايي و هر نكته مكاني دارد.
هوش تدبيري يعني اينكه خودم را با سواد مخاطب هدف هماهنگ كنم و از بهكار بردن سؤالات و عبارات نابجا خودداري كنم. هوش تدبيري توان درك طرف مقابل را در ما افزايش ميدهد. هوش تدبيري همان كياست داشتن در كار است. به ما ياد ميدهد كه با مردم بحث نكنيم، ياد ميدهد كه در بازار رفتهايم تا معامله كنيم نه مقابله. و اينكه درك فرهنگها و خردهفرهنگها را داشته باشيم.
5️⃣هوش جسمانی یا فیزیکی(PQ):
به ما ميگويد كه براي موفقيت در کار، و نزد مردم ميبايست روح شاداب و مغزي پويا داشته باشيم و اين مهم مهيا نميشود مگر اينكه جسم سالم داشته باشيم. هوش جسمي به ما ميگويد كه عقل سالم در بدن سالم قرار دارد، پس مراقبتكنندهي ورزش و سلامتي خود باشيم.
6️⃣هوش معنوی(SQ):
نهايتاً هوش معنوي به انسان بودن ما، صداقت داشتن ما و سالم بودن اخلاق ما ميپردازد. همان پندار نيك، گفتار نيك، و كردار نيك است. هوش معنوي يعني خودمان را نانوايي فرض كنيم كه قرار نيست نان سوخته دست مردم بدهيم.
MQ=IQ+EQ+PQ+PQ+SQ
1️⃣ هوش مدیریتی(MQ):
به ما يادآور ميشود براي موفقيت در زندگي شخصي و زندگي كاروكسب بايد بتوانيم بر خودمان مديريت قوي داشته باشيم و به عبارتي روي خودمان كه ارزشمندترين داراييمان است سرمايه گذاري كنيم، و براي اين مهم، 5 هوش را با نگاه جامعيت نگري بهكار گيريم تا با همتوانافزايي بين آنها انساني موفق باشيم.
2️⃣ هوش منطقی(IQ):
همان هوش عقلي يا هوش رياضي است كه در مدارس، ما را با آن ميسنجيدند. اما همهي ما شواهد بسياري از انسانهايي را ميتوانيم مثال بزنيم كه در مدرسه و دانشگاه معدل بالايي داشتند، اما در بهكارگيري آنها در زندگي خانوادگي و زندگي كاري به توفيقات سعادت نيافتند. پس هوش عقلي لازم است، اما كافي نيست.
3️⃣ هوش هیجانی(EQ):
به معناي توان مديريت كردن هيجانات خود و ديگران. خوشبختانه هوش هيجاني قابليت اكتسابي دارد و ما ميتوانيم با يادگيري در هر سن كه باشيم هوش هيجاني خود را ارتقا دهيم. پس كمكاري در اين زمينه فقط و فقط نشاندهندهي تصور خودمان است. براي اينكه هوش هيجاني خودمان را بالا ببريم بايد به عوامل مهمي چون پايداري و استقامت براي رسيدن به اهداف درست از پيش تعيينشده، انگيزهبخش و مديريت روح و روان خودمان و پرهيز از نااميدي و يادگيري براي ارتقاي روحيهي مثبتانديشي و كنترل و اصلاح دائم و مرتب رفتار و كردار خويش در راستاي انسان متعالي شدن، همدلي و گذاشتن خودمان به جاي ديگران كه با آنها سروكار داريم براي درك بهتر ايشان، و اين سؤال را از خود پرسيدن كه اگر من به جاي طرف مقابل بودم چه انتظاري داشتم، و در نهايت ارتقاي مهارت خودشناسي و شناخت تيپ شخصيتي خودمان با مراجعه به مشاوران كاربلد و مطالعه براي تقويت نقاط قوت و رفع نقاط ضعف خويش بپردازيم.
4️⃣هوش سیاسی(PQ):
هوش سياسي است كه بهتر است آن را به هوش تدبيري ترجمه كنيم، و معنا و مفهوم آن اين است كه بدانيم در مقابل هر فرد بهترين نوع رفتار چه بايد باشد. تشخيص تفاوت میان افراد و بهكارگيري بهترين شيوهي عملكرد براي نزديك شدن به آنها، هوش تدبيري يعني هر سخن جايي و هر نكته مكاني دارد.
هوش تدبيري يعني اينكه خودم را با سواد مخاطب هدف هماهنگ كنم و از بهكار بردن سؤالات و عبارات نابجا خودداري كنم. هوش تدبيري توان درك طرف مقابل را در ما افزايش ميدهد. هوش تدبيري همان كياست داشتن در كار است. به ما ياد ميدهد كه با مردم بحث نكنيم، ياد ميدهد كه در بازار رفتهايم تا معامله كنيم نه مقابله. و اينكه درك فرهنگها و خردهفرهنگها را داشته باشيم.
5️⃣هوش جسمانی یا فیزیکی(PQ):
به ما ميگويد كه براي موفقيت در کار، و نزد مردم ميبايست روح شاداب و مغزي پويا داشته باشيم و اين مهم مهيا نميشود مگر اينكه جسم سالم داشته باشيم. هوش جسمي به ما ميگويد كه عقل سالم در بدن سالم قرار دارد، پس مراقبتكنندهي ورزش و سلامتي خود باشيم.
6️⃣هوش معنوی(SQ):
نهايتاً هوش معنوي به انسان بودن ما، صداقت داشتن ما و سالم بودن اخلاق ما ميپردازد. همان پندار نيك، گفتار نيك، و كردار نيك است. هوش معنوي يعني خودمان را نانوايي فرض كنيم كه قرار نيست نان سوخته دست مردم بدهيم.
Telegram
A
هوش مدیریتی
🔵ایرانیان تمایلی به شنیدن مهمترین بخشهای تاریخ معاصرشان ندارند.
نقش ما چیست؟
✍️رضا بابایی
بسیاری از مردم به تقریب میدانند که سلجوقیان پس از غزنویان آمدند و خوارزمشاهیان پس از سلجوقیان، اما من دانشجویانی را دیدهام که نمیدانستند نهضت ملی نفت در زمان رضا شاه بود یا پسرش.
ایرانیان، قطعههایی از تاریخ را هزار بار شنیدهاند و میدانند، اما تمایلی به شنیدن مهمترین بخشهای تاریخ معاصرشان ندارند.
نام تمام جنگهای صدر اسلام و مسیر کاروان عاشورا و نام بسیاری از خلفای عباسی و اموی را میدانند ولی اگر از آنان بپرسند که استبداد صغیر مربوط به چه دورهای است و چرا آن را «صغیر» مینامند، مات و مبهوت به پرسشگر نگاه میکنند.
آیا در صد و بیست سال گذشته، یک ایرانی را میتوانید پیدا کنید که یک بار برای میرزا یوسفخان مستشار الدوله اشک ریخته باشد؟
نه!
چرا؟
چون ایرانی نمیداند او کیست. او کسی بود که با نوشتن «رسالۀ یوسفی» و «یک کلمه»، میخواست قانون را جایگزین سلطنت مطلقۀ ناصری کند و به همین جرم ماهها در سیاه چال قجری، کتک خورد.
شکنجهگر او موظف بود که او را با کتابش کتک بزند. آنقدر کتاب «یک کلمه» را بر سر میرزا یوسف کوبید که کور شد و در همان حال در گوشۀ زندان، در نهایت غربت و مظلومیت درگذشت.
این روضههای جانسوز در تاریخ ما کم نیست. کسی میداند محمدعلی شاه، روزنامهنگارانی همچون صوراسرافیل و ملک المتکلمین را چرا و چگونه کشت؟ آن دو را همراه قاضی ارداقی، آنقدر در باغ شاه و در جلو چشم شاه، شکنجه کردند که وقتی مُردند، شکنجهگران خوشحال شدند؛ چون دیگر توان و نیرویی برای ادامۀ شکنجه نداشتند.
به گمان من عاشورای تاریخ معاصر ایران، دوم تیر است؛ روزی که بهترین فرزندان این سرزمین زیر سختترین شکنجهها، کلمۀ مشروطه و عدالتخانه و آزادی را فریاد کشیدند. آن روز محمدعلی شاه فرو ریخت؛ چون باورش نمیشد که چند جوان فُکلی این همه بر سر مرام و عقیدۀ خود پایداری کنند.
ایرانیان از شیخ فضل الله نوری بیش از این نمیدانند که نام یکی از بزرگراههای تهران است، و از جنس اختلافات او با روشنفکران و آخوند خراسانی (رهبر معنوی مشروطه) در بیخبری محض به سر میبرند. ایرانی نمیتواند دربارۀ رژیم پهلوی که آن را برانداخت، بر پایۀ منابع و آگاهیهای مستند، چند دقیقه سخن بگوید؛ اما از حرمسرای یزید و حیلههای معاویه بیخبر نیست.
آیا جماعت ایرانی دربارۀ ستارخان و علت لشکرکشی او از تبریز به تهران، بیشتر میداند یا دربارۀ قیام مختار؟ چند ایرانی را میشناسید که نام تیمورتاش و علیاکبر داور را شنیده باشد؟ و چند ایرانی را میشناسید که نام خواجه نظام الملک طوسی را نشنیده باشد؟
کسی که نمیداند علیاکبر داور کیست، نخواهد دانست که دادرسی در ایران چه مسیری را طی کرده است و ما در کجا توقف کردیم. کسی که زندگی تیمورتاش را نداند، از کجا بداند که رضاشاه چگونه پادشاهی بود و رژیم پهلوی چگونه شکل گرفت؟ کسی که دربارۀ حکمرانان کشورش در دورۀ معاصر، مهمترین اطلاعات را نداشته باشد، چه درکی از «تحول» و «تغییر» و «آینده» دارد؟
چند ايراني را میشناسيد كه بداند چرا در مجلس پنجم مشروطه از پيشنهاد رضاخان، مبني بر تغيير سلطنت قاجار به جمهوري، استقبال نشد؟ چرا بازديد كنندگان از «خانۀ مشروطيت» در تبريز به اندازۀ زائران يكي از امامزادههاي كاشان نيست؟
آيا مردم ايران ميدانند چرا انگليسيها رضاشاه را تبعيد كردند؟ آيا كسي ميداند چرا ناصرالدين شاه مخالف تدريس جغرافياي بين الملل در دارالفنون بود؟ اين دانستنيها براي ما به اندازۀ باران براي باغ لازم است.
مدرسه به معنای امروزین آن، به همت میرزا حسن رشدیه و کسانی همچون میرزا نصر الله ملک المتکلمین در ایران پا به عرصۀ وجود گذاشت. پیش از او و همفکرانش، فرزندان ایران در مکتبخانهها «الف دو زَبَر اَن، دو زیر اِن، دو پیش اُن» میخواندند. او برای اینکه علوم جدید را جزء مواد درسی مدارس ایران کند، خون دلی خورد که شرح آن بگذار تا وقت دگر. قبر او در یکی از قبرستان های قم است.
نوروز امسال برای زیارت قبر او به آنجا رفتم. هر چه گشتم قبرش را نیافتم. هیچ کس هم نام او را نشنيده بود و نشانی قبرش را نمیدانست. در همان قبرستان، مردی عامی ولی صاحب کرامات دفن است. میگویند او بدون آنکه سواد خواندن و نوشتن داشته باشد، آیات قرآن را در هر متنی که میدید، میشناخت. بر مزار او مقبرهای ساختهاند و مردم نیز گروه گروه به زیارتش میروند.
اگر آشنایی با تاریخ دور، سرمایۀ علمی است، آگاهی از تاریخ نزدیک، سرمایۀ ملی است. آلزایمر ملی، این سرمایۀ سرنوشت ساز را بر باد داده است. کتابهای درسی و رسانهها به ویژه صداوسیما سهم بسیاری در گسترش این بیماری خطرناک داشتهاند.
نقش ما چیست؟
نقش ما چیست؟
✍️رضا بابایی
بسیاری از مردم به تقریب میدانند که سلجوقیان پس از غزنویان آمدند و خوارزمشاهیان پس از سلجوقیان، اما من دانشجویانی را دیدهام که نمیدانستند نهضت ملی نفت در زمان رضا شاه بود یا پسرش.
ایرانیان، قطعههایی از تاریخ را هزار بار شنیدهاند و میدانند، اما تمایلی به شنیدن مهمترین بخشهای تاریخ معاصرشان ندارند.
نام تمام جنگهای صدر اسلام و مسیر کاروان عاشورا و نام بسیاری از خلفای عباسی و اموی را میدانند ولی اگر از آنان بپرسند که استبداد صغیر مربوط به چه دورهای است و چرا آن را «صغیر» مینامند، مات و مبهوت به پرسشگر نگاه میکنند.
آیا در صد و بیست سال گذشته، یک ایرانی را میتوانید پیدا کنید که یک بار برای میرزا یوسفخان مستشار الدوله اشک ریخته باشد؟
نه!
چرا؟
چون ایرانی نمیداند او کیست. او کسی بود که با نوشتن «رسالۀ یوسفی» و «یک کلمه»، میخواست قانون را جایگزین سلطنت مطلقۀ ناصری کند و به همین جرم ماهها در سیاه چال قجری، کتک خورد.
شکنجهگر او موظف بود که او را با کتابش کتک بزند. آنقدر کتاب «یک کلمه» را بر سر میرزا یوسف کوبید که کور شد و در همان حال در گوشۀ زندان، در نهایت غربت و مظلومیت درگذشت.
این روضههای جانسوز در تاریخ ما کم نیست. کسی میداند محمدعلی شاه، روزنامهنگارانی همچون صوراسرافیل و ملک المتکلمین را چرا و چگونه کشت؟ آن دو را همراه قاضی ارداقی، آنقدر در باغ شاه و در جلو چشم شاه، شکنجه کردند که وقتی مُردند، شکنجهگران خوشحال شدند؛ چون دیگر توان و نیرویی برای ادامۀ شکنجه نداشتند.
به گمان من عاشورای تاریخ معاصر ایران، دوم تیر است؛ روزی که بهترین فرزندان این سرزمین زیر سختترین شکنجهها، کلمۀ مشروطه و عدالتخانه و آزادی را فریاد کشیدند. آن روز محمدعلی شاه فرو ریخت؛ چون باورش نمیشد که چند جوان فُکلی این همه بر سر مرام و عقیدۀ خود پایداری کنند.
ایرانیان از شیخ فضل الله نوری بیش از این نمیدانند که نام یکی از بزرگراههای تهران است، و از جنس اختلافات او با روشنفکران و آخوند خراسانی (رهبر معنوی مشروطه) در بیخبری محض به سر میبرند. ایرانی نمیتواند دربارۀ رژیم پهلوی که آن را برانداخت، بر پایۀ منابع و آگاهیهای مستند، چند دقیقه سخن بگوید؛ اما از حرمسرای یزید و حیلههای معاویه بیخبر نیست.
آیا جماعت ایرانی دربارۀ ستارخان و علت لشکرکشی او از تبریز به تهران، بیشتر میداند یا دربارۀ قیام مختار؟ چند ایرانی را میشناسید که نام تیمورتاش و علیاکبر داور را شنیده باشد؟ و چند ایرانی را میشناسید که نام خواجه نظام الملک طوسی را نشنیده باشد؟
کسی که نمیداند علیاکبر داور کیست، نخواهد دانست که دادرسی در ایران چه مسیری را طی کرده است و ما در کجا توقف کردیم. کسی که زندگی تیمورتاش را نداند، از کجا بداند که رضاشاه چگونه پادشاهی بود و رژیم پهلوی چگونه شکل گرفت؟ کسی که دربارۀ حکمرانان کشورش در دورۀ معاصر، مهمترین اطلاعات را نداشته باشد، چه درکی از «تحول» و «تغییر» و «آینده» دارد؟
چند ايراني را میشناسيد كه بداند چرا در مجلس پنجم مشروطه از پيشنهاد رضاخان، مبني بر تغيير سلطنت قاجار به جمهوري، استقبال نشد؟ چرا بازديد كنندگان از «خانۀ مشروطيت» در تبريز به اندازۀ زائران يكي از امامزادههاي كاشان نيست؟
آيا مردم ايران ميدانند چرا انگليسيها رضاشاه را تبعيد كردند؟ آيا كسي ميداند چرا ناصرالدين شاه مخالف تدريس جغرافياي بين الملل در دارالفنون بود؟ اين دانستنيها براي ما به اندازۀ باران براي باغ لازم است.
مدرسه به معنای امروزین آن، به همت میرزا حسن رشدیه و کسانی همچون میرزا نصر الله ملک المتکلمین در ایران پا به عرصۀ وجود گذاشت. پیش از او و همفکرانش، فرزندان ایران در مکتبخانهها «الف دو زَبَر اَن، دو زیر اِن، دو پیش اُن» میخواندند. او برای اینکه علوم جدید را جزء مواد درسی مدارس ایران کند، خون دلی خورد که شرح آن بگذار تا وقت دگر. قبر او در یکی از قبرستان های قم است.
نوروز امسال برای زیارت قبر او به آنجا رفتم. هر چه گشتم قبرش را نیافتم. هیچ کس هم نام او را نشنيده بود و نشانی قبرش را نمیدانست. در همان قبرستان، مردی عامی ولی صاحب کرامات دفن است. میگویند او بدون آنکه سواد خواندن و نوشتن داشته باشد، آیات قرآن را در هر متنی که میدید، میشناخت. بر مزار او مقبرهای ساختهاند و مردم نیز گروه گروه به زیارتش میروند.
اگر آشنایی با تاریخ دور، سرمایۀ علمی است، آگاهی از تاریخ نزدیک، سرمایۀ ملی است. آلزایمر ملی، این سرمایۀ سرنوشت ساز را بر باد داده است. کتابهای درسی و رسانهها به ویژه صداوسیما سهم بسیاری در گسترش این بیماری خطرناک داشتهاند.
نقش ما چیست؟
🔵ارزیابی اقتصادی سفر مذبوحانه ترامپ به کشورهای دوست و برادرمان در منطقه !
✍️حامد پاک طینت
سفر سه روزه و تاریخی ۳۰۰۰ میلیارد دلاری ترامپ با اشتغال زایی ۱۷۰.۰۰۰ نفری را بدون لنز سیاسی بررسی کنیم:
اوبر به رهبری جناب خسروشاهی تا آخر امسال تاکسی های خودران و بدون راننده را در عربستان براه خواهد انداخت و عربستان جلوه ای از مدرن ترین شهرهای جهان را به تصویر خواهد کشید، شرکت تحت مدیریت این فرزند ایران ۵ میلیارد دلار در توسعه حمل و نقل هوشمند در عربستان سرمایه گذاری می کند
ایلان ماسک اینترنت ماهواره ای از نوع بدون فیلتر را تا ماه آینده در عربستان راه اندازی خواهد کرد تا مردم بدون زیرساخت خاصی از بهترین کیفیت اینترنت بهره مند شوند
گوگل ۱۰ میلیارد دلار در شهر دمام عربستان سرمایه گذاری می کند. دمام شهری بندری در شرق عربستان است که نقش کلیدی در تجارت و حمل و نقل دریایی دارد و از غنی ترین مناطق نفتی است. این شهر هاب هوش مصنوعی صنعتی دنیا میشود. این پروژه برای آمریکا ۳۵ میلیارد دلار سود و ۱۱.۰۰۰ نفر شغل ایجاد میکند
اوراکل ۱۴ میلیارد دلار در زیرساختهای ابری و هوش مصنوعی عربستان سرمایه گذاری می کند و رهبری توسعه مراکز داده جدید در این کشور را به عهده میگیرد
شرکت Nvidia مقرر شد ۱۸.۰۰۰ پردازنده مدرن خود را به عربستان بفرستد تا در یک مرکز داده ۵۰۰ مگاواتی مورد استفاده قرار بگیرد. این پروژه بخشی از تلاشهای عربستان ایجاد کارخانه های هوش مصنوعی است
خرید ۲۰ هواپیمای ۷۳۷ بویینگ بعنوان بخشی از برنامه گردشگری عربستان که برای جابجایی ۳۳۰ میلیون مسافر و ۱۵۰ میلیون گردشگر برای کشورش برنامه ریزی شده است
شرکتهای آمریکایی هیل اینترنشنال، جیکوبز، پارسونز در فرودگاه ملک سلمان، پارک ملک سلمان و شهر آینده نگر قدیه توسعه آفرینی خواهند کرد که این صادرات خدمات مهندسی آمریکا را تا ۲ میلیارد دلار افزایش می دهد. همچنین ۱۴ میلیارد دلار قرارداد تقریبا به اندازه نیمی از کل بودجه مورد نیاز برای حل شدن مسئله برق ایران برای تامین توربین های گازی از منابع انرژی های تجدید پذیر در عربستان بسته شد
در مقابل، دیتا ولت عربستان ۲۰ میلیارد دلار در دیتا سنترهای آمریکا سرمایه گذاری کرد. آرامکو عربستان ۳.۴ میلیارد دلار در پالایشگاههای تگزاس سرمایه گذاری کرد که نتیجه آن افزایش تولید پتروشیمی و سوخت در آمریکاست.این پروژه برای آمریکا سه هزار فرصت شغلی ایجاد میکند. سرمایه گذاری ۵.۸ میلیارد دلاری عربستانی ها در آمریکا برای احداث کارخانه تولید دارو به کاهش چشم گیر وابستگی دارو در آمریکا کمک خواهد کرد، ۴ میلیارد دلار سرمایه گذاری در آمریکا برای توسعه زیرساختهای ورزشی، همکاری ناسا با عربستان در پرتاب ماهواره آرتیمس ۲، سرمایه گذاری ۱۰ میلیارد دلاری عربستان در آمریکا در حوزه های حمل و نقل و خودرو سازی بخش دیگری از این همکاری هاست
بله خودرو سازی! شرکت لوسید موتورز عربستان با جنرال موتورز و فورد در حال ساخت خودروهای هوشمند و خودران هستند و این خودرو ها پس از تولید در آمریکا به خاور میانه صادر خواهند شد. عربستانی ها ۳ میلیارد دلار هم برای تامین قطعات خودرو در آمریکا سرمایه گذاری کردند که برای چینی ها خبر خوبی نیست و در نهایت سرمایه گذاری ۱۰ میلیارد دلاری عربستانی ها در توسعه زیرساختهای جاده ای، ریلی و ظرفیت بنادر در آمریکا.
قطر و آمریکا اما توافق کردند ۲۴۳ میلیارد دلار در پروژه های مشترک سرمایه گذاری کنند که شامل زیرساختهای انرژی، حمل و نقل و فناوری است
خرید ۱۶۰ فروند هواپیمای بوئینگ بعنوان بزرگترین معامله تاریخ در صنعت هوانوردی، قطر را به هاب لجستیکی هوایی در جهان تبدیل میکند. این کشور ۱ میلیارد دلار در زمینه فناوری کوانتومی هوش مصنوعی و ۸.۵ میلیارد دلار برای توسعه زیرساختهای انرژی برای توسعه پروژه گاز طبیعی مایع و توسعه توسط شرکتهای آمریکایی هزینه خواهد کرد که فاصله گازی این کشور را برای همیشه از ایران دست نیافتنی میکند
و اما امارات متحده عربی با ۱۵۰ میلیارد دلار سرمایه گذاری
سرمایه گذاری ۱۰۰ میلیارد دلاری برای ساخت بزرگترین شهر هوش مصنوعی جهان در ابوظبی با همکاری Nvidia، مایکروسافت، OpenAI و ایکس، ۲۵ میلیارد دلار برای تامین انرژی مراکز داده آمریکایی،همکاری ادناک اماراتی با اکسون موبیل آمریکا برای پروژه های نفتی و نیز تولید نیمه رسانا و آلومینیوم در آمریکا و البته وعده ۱۴۰۰ میلیارد دلار سرمایه گذاری آتی در آمریکا هم بخشی از توافقات بود
متن بالا سندی است که گویای فاصله هرگز دست نیافتنی ایران از کشورهای عربی طی ۳ سال آینده است
ایران هم بی دستاورد نبود!
با مشارکت جدی عالی ترین مقامات کشور تا آحاد جامعه، ترامپ را مجبور به عقب نشینی از گفتن واژه جعلی خلیج عربی کردیم
دستمریزاد/
✍️حامد پاک طینت
سفر سه روزه و تاریخی ۳۰۰۰ میلیارد دلاری ترامپ با اشتغال زایی ۱۷۰.۰۰۰ نفری را بدون لنز سیاسی بررسی کنیم:
اوبر به رهبری جناب خسروشاهی تا آخر امسال تاکسی های خودران و بدون راننده را در عربستان براه خواهد انداخت و عربستان جلوه ای از مدرن ترین شهرهای جهان را به تصویر خواهد کشید، شرکت تحت مدیریت این فرزند ایران ۵ میلیارد دلار در توسعه حمل و نقل هوشمند در عربستان سرمایه گذاری می کند
ایلان ماسک اینترنت ماهواره ای از نوع بدون فیلتر را تا ماه آینده در عربستان راه اندازی خواهد کرد تا مردم بدون زیرساخت خاصی از بهترین کیفیت اینترنت بهره مند شوند
گوگل ۱۰ میلیارد دلار در شهر دمام عربستان سرمایه گذاری می کند. دمام شهری بندری در شرق عربستان است که نقش کلیدی در تجارت و حمل و نقل دریایی دارد و از غنی ترین مناطق نفتی است. این شهر هاب هوش مصنوعی صنعتی دنیا میشود. این پروژه برای آمریکا ۳۵ میلیارد دلار سود و ۱۱.۰۰۰ نفر شغل ایجاد میکند
اوراکل ۱۴ میلیارد دلار در زیرساختهای ابری و هوش مصنوعی عربستان سرمایه گذاری می کند و رهبری توسعه مراکز داده جدید در این کشور را به عهده میگیرد
شرکت Nvidia مقرر شد ۱۸.۰۰۰ پردازنده مدرن خود را به عربستان بفرستد تا در یک مرکز داده ۵۰۰ مگاواتی مورد استفاده قرار بگیرد. این پروژه بخشی از تلاشهای عربستان ایجاد کارخانه های هوش مصنوعی است
خرید ۲۰ هواپیمای ۷۳۷ بویینگ بعنوان بخشی از برنامه گردشگری عربستان که برای جابجایی ۳۳۰ میلیون مسافر و ۱۵۰ میلیون گردشگر برای کشورش برنامه ریزی شده است
شرکتهای آمریکایی هیل اینترنشنال، جیکوبز، پارسونز در فرودگاه ملک سلمان، پارک ملک سلمان و شهر آینده نگر قدیه توسعه آفرینی خواهند کرد که این صادرات خدمات مهندسی آمریکا را تا ۲ میلیارد دلار افزایش می دهد. همچنین ۱۴ میلیارد دلار قرارداد تقریبا به اندازه نیمی از کل بودجه مورد نیاز برای حل شدن مسئله برق ایران برای تامین توربین های گازی از منابع انرژی های تجدید پذیر در عربستان بسته شد
در مقابل، دیتا ولت عربستان ۲۰ میلیارد دلار در دیتا سنترهای آمریکا سرمایه گذاری کرد. آرامکو عربستان ۳.۴ میلیارد دلار در پالایشگاههای تگزاس سرمایه گذاری کرد که نتیجه آن افزایش تولید پتروشیمی و سوخت در آمریکاست.این پروژه برای آمریکا سه هزار فرصت شغلی ایجاد میکند. سرمایه گذاری ۵.۸ میلیارد دلاری عربستانی ها در آمریکا برای احداث کارخانه تولید دارو به کاهش چشم گیر وابستگی دارو در آمریکا کمک خواهد کرد، ۴ میلیارد دلار سرمایه گذاری در آمریکا برای توسعه زیرساختهای ورزشی، همکاری ناسا با عربستان در پرتاب ماهواره آرتیمس ۲، سرمایه گذاری ۱۰ میلیارد دلاری عربستان در آمریکا در حوزه های حمل و نقل و خودرو سازی بخش دیگری از این همکاری هاست
بله خودرو سازی! شرکت لوسید موتورز عربستان با جنرال موتورز و فورد در حال ساخت خودروهای هوشمند و خودران هستند و این خودرو ها پس از تولید در آمریکا به خاور میانه صادر خواهند شد. عربستانی ها ۳ میلیارد دلار هم برای تامین قطعات خودرو در آمریکا سرمایه گذاری کردند که برای چینی ها خبر خوبی نیست و در نهایت سرمایه گذاری ۱۰ میلیارد دلاری عربستانی ها در توسعه زیرساختهای جاده ای، ریلی و ظرفیت بنادر در آمریکا.
قطر و آمریکا اما توافق کردند ۲۴۳ میلیارد دلار در پروژه های مشترک سرمایه گذاری کنند که شامل زیرساختهای انرژی، حمل و نقل و فناوری است
خرید ۱۶۰ فروند هواپیمای بوئینگ بعنوان بزرگترین معامله تاریخ در صنعت هوانوردی، قطر را به هاب لجستیکی هوایی در جهان تبدیل میکند. این کشور ۱ میلیارد دلار در زمینه فناوری کوانتومی هوش مصنوعی و ۸.۵ میلیارد دلار برای توسعه زیرساختهای انرژی برای توسعه پروژه گاز طبیعی مایع و توسعه توسط شرکتهای آمریکایی هزینه خواهد کرد که فاصله گازی این کشور را برای همیشه از ایران دست نیافتنی میکند
و اما امارات متحده عربی با ۱۵۰ میلیارد دلار سرمایه گذاری
سرمایه گذاری ۱۰۰ میلیارد دلاری برای ساخت بزرگترین شهر هوش مصنوعی جهان در ابوظبی با همکاری Nvidia، مایکروسافت، OpenAI و ایکس، ۲۵ میلیارد دلار برای تامین انرژی مراکز داده آمریکایی،همکاری ادناک اماراتی با اکسون موبیل آمریکا برای پروژه های نفتی و نیز تولید نیمه رسانا و آلومینیوم در آمریکا و البته وعده ۱۴۰۰ میلیارد دلار سرمایه گذاری آتی در آمریکا هم بخشی از توافقات بود
متن بالا سندی است که گویای فاصله هرگز دست نیافتنی ایران از کشورهای عربی طی ۳ سال آینده است
ایران هم بی دستاورد نبود!
با مشارکت جدی عالی ترین مقامات کشور تا آحاد جامعه، ترامپ را مجبور به عقب نشینی از گفتن واژه جعلی خلیج عربی کردیم
دستمریزاد/
🔵مازاد سرمایه برای آنها کمبود سرمایه برای ما!
✍️احمد زیدآبادی
در جریان دیدار دونالد ترامپ از کشورهای حوزۀ جنوبی خلیج فارس، عربستان و قطر و امارات به سرمایه گذاری صدها میلیارد دلار در بخش های مختلف اقتصاد آمریکا متعهد شدند.
برخی در کشور ما فکر میکنند که این سرمایه گذاری نوعی هبه و بخشش و به عبارتی نوعی باجدهی است، حال آنکه بهترین راه استفاده از سرمایۀ مازاد از ظرفیت های اقتصاد داخلی، سرمایه گذاری آن در خارج است.
آنچه میتواند در این زمینه محل بحث و پرسش باشد، این است که آیا منطقه و محل سرمایه گذاری نسبت به مناطق جایگزین و رقیب، از جمیع جهات سودآورتر است یا خیر. پاسخ کارشناسی به این پرسش است که یک سرمایه گذاری خاص را موجه یا ناموجه میکند.
آنچه اما در این میان مایۀ تأسف است این است که چطور این سه کشور عربی با همۀ ضعفها و نواقصی که از آنها میشناسیم، توانستهاند صدها میلیارد دلار سرمایۀ مازاد انباشت کنند به طوری که قدرت های جهانی برای جذب آن در اقتصاد خود با هم به رقابت برخاستهاند، آنگاه کشور ما با پتانسیلی بیش از همۀ آنها چنان نیازمند سرمایه گذاری خارجی شده است که کمتر روزی است
مسئولان بخش های مختلف اقتصادی از ضرورت جذب دهها و صدها میلیارد دلار سرمایۀ خارجی برای رفع بحران در حوزۀ تحت مدیریت خود سخن نگویند!
همین که این نوع مسائل مطرح میشود، بدبختانه عدهای آن را به "سیاه نمایی" و "خودتحقیری" نسبت میدهند.
این نوع واکنشها به قصد پنهان سازی سوء مدیریت ها و جلوگیری از هرگونه اصلاح و تحول مثبت در وضعیت موجود صورت میگیرد، وگرنه آنکه بر عیب و نقصی به قصد اصلاح آن انگشت میگذارد، علیه "خودتحقیری" برخاسته است!
✍️احمد زیدآبادی
در جریان دیدار دونالد ترامپ از کشورهای حوزۀ جنوبی خلیج فارس، عربستان و قطر و امارات به سرمایه گذاری صدها میلیارد دلار در بخش های مختلف اقتصاد آمریکا متعهد شدند.
برخی در کشور ما فکر میکنند که این سرمایه گذاری نوعی هبه و بخشش و به عبارتی نوعی باجدهی است، حال آنکه بهترین راه استفاده از سرمایۀ مازاد از ظرفیت های اقتصاد داخلی، سرمایه گذاری آن در خارج است.
آنچه میتواند در این زمینه محل بحث و پرسش باشد، این است که آیا منطقه و محل سرمایه گذاری نسبت به مناطق جایگزین و رقیب، از جمیع جهات سودآورتر است یا خیر. پاسخ کارشناسی به این پرسش است که یک سرمایه گذاری خاص را موجه یا ناموجه میکند.
آنچه اما در این میان مایۀ تأسف است این است که چطور این سه کشور عربی با همۀ ضعفها و نواقصی که از آنها میشناسیم، توانستهاند صدها میلیارد دلار سرمایۀ مازاد انباشت کنند به طوری که قدرت های جهانی برای جذب آن در اقتصاد خود با هم به رقابت برخاستهاند، آنگاه کشور ما با پتانسیلی بیش از همۀ آنها چنان نیازمند سرمایه گذاری خارجی شده است که کمتر روزی است
مسئولان بخش های مختلف اقتصادی از ضرورت جذب دهها و صدها میلیارد دلار سرمایۀ خارجی برای رفع بحران در حوزۀ تحت مدیریت خود سخن نگویند!
همین که این نوع مسائل مطرح میشود، بدبختانه عدهای آن را به "سیاه نمایی" و "خودتحقیری" نسبت میدهند.
این نوع واکنشها به قصد پنهان سازی سوء مدیریت ها و جلوگیری از هرگونه اصلاح و تحول مثبت در وضعیت موجود صورت میگیرد، وگرنه آنکه بر عیب و نقصی به قصد اصلاح آن انگشت میگذارد، علیه "خودتحقیری" برخاسته است!
🔵توجیه نهجالبلاغهای
✍️عباس عبدی
امیدوار بودن در ایران خیلی سخت است ولی از سوی دیگر محکوم به امیدیم و باید این وضع را تحمل کنیم شاید محکوم به رفتار افسانه سیزیف هستیم که سنگی را بالای کوه ببریم ولی تا رسیدن به قله دوباره به پایین سقوط میکند. شخصا اگر امید نداشته باشم میمیرم، حتی اگر به لحاظ جسمی هم نفس بکشم؛ ارزشی ندارد. هر وقت میآییم قدری شاد و امیدوار شویم خبر ناامیدکننده بعدی را باید هضم یا تحمل کنیم.
۱۲۰،۰۰۰ مراسم برای آقای رییسی میخواهند بگیرند کسانی که قادر نیستند ۱۲۰ خط مثبت و مستدل در وصف دوره مدیریت او بنویسند. ولی این هم برای من مهم نیست ۱۲۰،۰۰۰،۰۰۰ مراسم هم بگیرند اگر از جیب مبارک و شخصی خودشان باشد به من ربطی ندارد ولی بعید میدانم حاضر شوند ۱۲ مراسم از جیب خود بگیرند.
حالا این جماعت را کاری ندارم جماعتی که شعار عدالت هم میدهند. ولی آقای پزشکیان حتما توجیهی عقلی و شرعی و قانونی و اخلاقی برای این اتلاف منابع از جیب ملت دارند ان را اعلان نمایند. وفاق خوبه نه از جیب فقرا. اقای پزشکیان آیا شما خودتان حاضرید هزار تومان برای برگزاری چنین مراسمی کمک کنید؟
ایشان راه افتاده و دستان خود را برای مدرسه سازی مناطق محروم بسوی دیگران و مردم باز کرده که اقدام پسندیدهای است، ولی بفرمایند این بودجه کلان که صرف چنین مراسمی میشود سودش به جیب چه کسانی میرود؟ کدام کودک فقیر از ان بهرهمند میشود؟ به نظرم خشکه به آنان بدهند بهتره که ملت را خشمگین و پر از نفرت کنند.
همه اینها یک طرف این برنامهها به زیان آن مرحوم هم هست. البته این به ما ربطی ندارد هنگامی که متولیان امر چنین دغدغهای ندارند به ما چه ربطی دارد؟
حداقل انتظار میرفت که پس از تبلیغات ویرانگر ترامپ، تاییدیه آن را با این کارها صادر نکنید. من فقط، ماندهام این برنامه از کدام ذهنهای خلاق و ضد حکومتی بیرون میآید. جالبه بعدش هم مثل عجوزهها میگویند بیگانگان علیه ما تبلیغ میکنند.
به دلایلی نمیخواستم در این مورد چیزی بنویسم ولی هر چه فکر کردم دیدم پا گذاشتن روی وجدان حرفهای خیلی بدتر از مردن و سختتر از ناامید شدن است.
✍️عباس عبدی
امیدوار بودن در ایران خیلی سخت است ولی از سوی دیگر محکوم به امیدیم و باید این وضع را تحمل کنیم شاید محکوم به رفتار افسانه سیزیف هستیم که سنگی را بالای کوه ببریم ولی تا رسیدن به قله دوباره به پایین سقوط میکند. شخصا اگر امید نداشته باشم میمیرم، حتی اگر به لحاظ جسمی هم نفس بکشم؛ ارزشی ندارد. هر وقت میآییم قدری شاد و امیدوار شویم خبر ناامیدکننده بعدی را باید هضم یا تحمل کنیم.
۱۲۰،۰۰۰ مراسم برای آقای رییسی میخواهند بگیرند کسانی که قادر نیستند ۱۲۰ خط مثبت و مستدل در وصف دوره مدیریت او بنویسند. ولی این هم برای من مهم نیست ۱۲۰،۰۰۰،۰۰۰ مراسم هم بگیرند اگر از جیب مبارک و شخصی خودشان باشد به من ربطی ندارد ولی بعید میدانم حاضر شوند ۱۲ مراسم از جیب خود بگیرند.
حالا این جماعت را کاری ندارم جماعتی که شعار عدالت هم میدهند. ولی آقای پزشکیان حتما توجیهی عقلی و شرعی و قانونی و اخلاقی برای این اتلاف منابع از جیب ملت دارند ان را اعلان نمایند. وفاق خوبه نه از جیب فقرا. اقای پزشکیان آیا شما خودتان حاضرید هزار تومان برای برگزاری چنین مراسمی کمک کنید؟
ایشان راه افتاده و دستان خود را برای مدرسه سازی مناطق محروم بسوی دیگران و مردم باز کرده که اقدام پسندیدهای است، ولی بفرمایند این بودجه کلان که صرف چنین مراسمی میشود سودش به جیب چه کسانی میرود؟ کدام کودک فقیر از ان بهرهمند میشود؟ به نظرم خشکه به آنان بدهند بهتره که ملت را خشمگین و پر از نفرت کنند.
همه اینها یک طرف این برنامهها به زیان آن مرحوم هم هست. البته این به ما ربطی ندارد هنگامی که متولیان امر چنین دغدغهای ندارند به ما چه ربطی دارد؟
حداقل انتظار میرفت که پس از تبلیغات ویرانگر ترامپ، تاییدیه آن را با این کارها صادر نکنید. من فقط، ماندهام این برنامه از کدام ذهنهای خلاق و ضد حکومتی بیرون میآید. جالبه بعدش هم مثل عجوزهها میگویند بیگانگان علیه ما تبلیغ میکنند.
به دلایلی نمیخواستم در این مورد چیزی بنویسم ولی هر چه فکر کردم دیدم پا گذاشتن روی وجدان حرفهای خیلی بدتر از مردن و سختتر از ناامید شدن است.
🔵این روزها به عزیزانمان پول ملی سوریه، هدیه بدهیم!
✍️حامد پاک طینت
سفر تاریخی ترامپ دیروز در خاور میانه و با میزبانی جلوه گرانه عربستان آغاز شد. او موفق به جذب ۵۰۰ میلیارد دلار سرمایه از این کشور در زمینه انرژی های پاک و فناوری اطلاعات شد. این غیر از ۱۴۰ میلیارد دلاری است که در زمینه نظامی جذب سرمایه کرد. قدری این خبر برای ما ایرانیها تکان دهنده است که در روزهایی که دعوا سر جدول ساعت زمانبندی قطع برق داریم و بیشترین تبلیغات فضای رسانه ای تبلیغ ژنراتورهای برق خانگی شده است، عربستان برای تامین برق سیستم های فناوری اطلاعات آنسوی دنیا ۵۰۰ میلیارد دلار سرمایه گذاری کرده است! همان چیزی که در ایران برای ما با ابزار فیلتر قابل دسترس است !
نگاه نوین حکمرانی در عربستان تنوع بخشی به اقتصاد این کشور و کاهش وابستگی به نفت را هدف گرفته و با کمک مشاوران روشنفکرش این تنوع را در مدرن ترین حوزه های اقتصادی جهان پی گرفته است.
اما خبرسازترین خبر دیروز رفع کامل تحریم های سوریه بود که ترامپ آنرا با حرارتی خاص در سخنرانی خود اعلام کرد و ابایی هم نداشت که این تصمیم را به توصیه بن سلمان و اردوغان نسبت دهد. لغو تحریم ها ، امکان جذب سرمایه گذاری خارجی در بخش انرژی، راه و عمران را برای سوریه فراهم خواهد کرد. کاهش تورم و دسترسی به بازارهای جهانی بدون کوچکترین مانع حاصل این تصمیم است.
جنگ و تحریم، سوریه را به خاک سیاه نشاند. نرخ دلار که در سال ۲۰۱۱ حدود ۵۰ پوند سوریه بود در سال ۲۰۲۰ به ۳۵۰۰ پوند رسید! ۹۰% جمعیت کشور به زیر خط فقر سقوط کرد، ۱۰ میلیون نفر از دسترسی به غذای کافی محروم شدند ، تولید ناخالص داخلی کشور از ۶۷ میلیارد دلار به ۹ میلیارد دلار رسید. دو سوم برق کشور قطع شد و در کل بالغ بر ۱۰۰۰ میلیارد دلار خسارت به بار آورد . تورم ناشی از این خسارات عملا افزایش دستمزد را در طول این سالها برای مردم بی معنا کرد و فلاکت به معنای واقعی کشور را در هم نوردید.
از امروز ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴ بانکهای سوری می توانند بدون نیاز به تراستی ها و هزینه های اضافی توسط الیگارشهای سوری مثل یک کشور عادی دوباره از سوئیفت و جریانهای ارزی متعارف دنیا استفاده کنند.
پیش از تحریم ها واردات سوریه ۲۲ میلیارد دلار بود و امروز ۶ میلیارد دلار. با بازگشایی کانالهای رسمی مالی، تجارت سوریه، تسهیل و ارزان میشود و با بهبود زنجیره تامین مسلما شاهد کاهش قیمت کالاهای اساسی و یومیه مردم خواهیم بود.
با رفع تحریم ها بنادر لاذقیه و طرطوس به روزهای طلایی خود و صادرات از ۱ میلیارد دلار امروز به روزهای ۱۸ میلیارد دلار ۱۰ سال پیش بر می گردد. این امر می تواند به جهش سریع تجارت با کشورهای همسایه مانند عراق ، لبنان و اردن منجر شود.
مسئله آب و کشاورزی با روابط حسنه ای که با ترکیه ایجاد شده رونق دوباره پیدا خواهد کرد، وامهای جهانی هم حالا برای آب قابل دسترس هستند. سرمایه گذاری های خارجی در این مملکت بکر و پرتقاضا از هفته های آتی با مشارکت مستقیم ترکیه، عربستان، امارات و قطر شروع خواهد شد، همه دارایی های بلوکه بالغ بر چندصد میلیون دلار در خارج از کشور آزاد و دست دولت را در پرداختهای جاری باز خواهد کرد.
علاوه بر این قطر متعهد به پرداخت ۳۰ میلیون دلار در ماه برای تامین هزینه های کارمندان دولت شده و عربستان و امارات متعهد به کمک ۵ میلیارد دلاری برای زیرساختهای کشور که ۵ برابر سرمایه گذاری خارجی امروز در ایران است ! و در نهایت تولید و صادرات مواد مخدر به ارزش ۶ میلیارد دلار که توسط الیگارشهای سوری انجام می شد جای خود را به تولید مولد در چرخه اقتصاد سالم کشور خواهد داد.
پیش بینی می شود تنها یک سال پس از تحریم سوریه، شاهد رشد اقتصاد دو رقمی، کاهش تورم از ۱۱۸% پارسال به ۶% ، کاهش معنادار نرخ فقر از ۹۰% کنونی به اعداد نزدیک به نصف و ورود چند ده میلیاردی سرمایه گذاری خارجی باشیم. آنچه درنهایت به کاهش قیمت دلار از ۲۲۰۰۰ پوند پارسال به ۲۰۰۰ پوند سوریه منجر خواهد شد.
این روزها به عزیزانمان پول ملی سوریه، هدیه بدهیم!
✍️حامد پاک طینت
سفر تاریخی ترامپ دیروز در خاور میانه و با میزبانی جلوه گرانه عربستان آغاز شد. او موفق به جذب ۵۰۰ میلیارد دلار سرمایه از این کشور در زمینه انرژی های پاک و فناوری اطلاعات شد. این غیر از ۱۴۰ میلیارد دلاری است که در زمینه نظامی جذب سرمایه کرد. قدری این خبر برای ما ایرانیها تکان دهنده است که در روزهایی که دعوا سر جدول ساعت زمانبندی قطع برق داریم و بیشترین تبلیغات فضای رسانه ای تبلیغ ژنراتورهای برق خانگی شده است، عربستان برای تامین برق سیستم های فناوری اطلاعات آنسوی دنیا ۵۰۰ میلیارد دلار سرمایه گذاری کرده است! همان چیزی که در ایران برای ما با ابزار فیلتر قابل دسترس است !
نگاه نوین حکمرانی در عربستان تنوع بخشی به اقتصاد این کشور و کاهش وابستگی به نفت را هدف گرفته و با کمک مشاوران روشنفکرش این تنوع را در مدرن ترین حوزه های اقتصادی جهان پی گرفته است.
اما خبرسازترین خبر دیروز رفع کامل تحریم های سوریه بود که ترامپ آنرا با حرارتی خاص در سخنرانی خود اعلام کرد و ابایی هم نداشت که این تصمیم را به توصیه بن سلمان و اردوغان نسبت دهد. لغو تحریم ها ، امکان جذب سرمایه گذاری خارجی در بخش انرژی، راه و عمران را برای سوریه فراهم خواهد کرد. کاهش تورم و دسترسی به بازارهای جهانی بدون کوچکترین مانع حاصل این تصمیم است.
جنگ و تحریم، سوریه را به خاک سیاه نشاند. نرخ دلار که در سال ۲۰۱۱ حدود ۵۰ پوند سوریه بود در سال ۲۰۲۰ به ۳۵۰۰ پوند رسید! ۹۰% جمعیت کشور به زیر خط فقر سقوط کرد، ۱۰ میلیون نفر از دسترسی به غذای کافی محروم شدند ، تولید ناخالص داخلی کشور از ۶۷ میلیارد دلار به ۹ میلیارد دلار رسید. دو سوم برق کشور قطع شد و در کل بالغ بر ۱۰۰۰ میلیارد دلار خسارت به بار آورد . تورم ناشی از این خسارات عملا افزایش دستمزد را در طول این سالها برای مردم بی معنا کرد و فلاکت به معنای واقعی کشور را در هم نوردید.
از امروز ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴ بانکهای سوری می توانند بدون نیاز به تراستی ها و هزینه های اضافی توسط الیگارشهای سوری مثل یک کشور عادی دوباره از سوئیفت و جریانهای ارزی متعارف دنیا استفاده کنند.
پیش از تحریم ها واردات سوریه ۲۲ میلیارد دلار بود و امروز ۶ میلیارد دلار. با بازگشایی کانالهای رسمی مالی، تجارت سوریه، تسهیل و ارزان میشود و با بهبود زنجیره تامین مسلما شاهد کاهش قیمت کالاهای اساسی و یومیه مردم خواهیم بود.
با رفع تحریم ها بنادر لاذقیه و طرطوس به روزهای طلایی خود و صادرات از ۱ میلیارد دلار امروز به روزهای ۱۸ میلیارد دلار ۱۰ سال پیش بر می گردد. این امر می تواند به جهش سریع تجارت با کشورهای همسایه مانند عراق ، لبنان و اردن منجر شود.
مسئله آب و کشاورزی با روابط حسنه ای که با ترکیه ایجاد شده رونق دوباره پیدا خواهد کرد، وامهای جهانی هم حالا برای آب قابل دسترس هستند. سرمایه گذاری های خارجی در این مملکت بکر و پرتقاضا از هفته های آتی با مشارکت مستقیم ترکیه، عربستان، امارات و قطر شروع خواهد شد، همه دارایی های بلوکه بالغ بر چندصد میلیون دلار در خارج از کشور آزاد و دست دولت را در پرداختهای جاری باز خواهد کرد.
علاوه بر این قطر متعهد به پرداخت ۳۰ میلیون دلار در ماه برای تامین هزینه های کارمندان دولت شده و عربستان و امارات متعهد به کمک ۵ میلیارد دلاری برای زیرساختهای کشور که ۵ برابر سرمایه گذاری خارجی امروز در ایران است ! و در نهایت تولید و صادرات مواد مخدر به ارزش ۶ میلیارد دلار که توسط الیگارشهای سوری انجام می شد جای خود را به تولید مولد در چرخه اقتصاد سالم کشور خواهد داد.
پیش بینی می شود تنها یک سال پس از تحریم سوریه، شاهد رشد اقتصاد دو رقمی، کاهش تورم از ۱۱۸% پارسال به ۶% ، کاهش معنادار نرخ فقر از ۹۰% کنونی به اعداد نزدیک به نصف و ورود چند ده میلیاردی سرمایه گذاری خارجی باشیم. آنچه درنهایت به کاهش قیمت دلار از ۲۲۰۰۰ پوند پارسال به ۲۰۰۰ پوند سوریه منجر خواهد شد.
این روزها به عزیزانمان پول ملی سوریه، هدیه بدهیم!
🔵آقای رئیسجمهور! وزیر نیرو را عوض کنید؛ بعضی استانداران را هم تغییر دهید
✍️عباس عبدی. محمد مهاجری . فیاض زاهد
یک بار آقای پزشکیان مطلبی بیان کرد که گر چه چندان قانع کننده نبود ولی معیار مناسبی برای نقد وضع برخی از وزرا است. آقای رییس جمهور معتقد بود که به جای حساسیت روی افراد، عملکردآنها را در نظر بگیرید. به این معنا که وظایف روشنی تعریف کنید، سپس اجازه دهید او عمل کند، اگر موفق نبود تغییرش دهید.اکنون میتوانیم توافق کنیم که با معیار ایشان به ارزیابی عملکرد منصوبشدگان کنونی بپردازیم.
ناترازی های موجود بویژه در حوزه انرژی ریشه در گذشته دارد، بویژه در سه سال دولت آقای رییسی این ناترازیها تشدید شد، بنابراین متوجه ریشهها هستیم، ولی به این دلیل که از گذشته بوده، نمیتوان مدیر کنونی را تبرئه کرد.متأسفانه وزارت نیرو نه تنها هیچ گام مهمی در جهت بهبود این وضع برنداشته است، بلکه بدتر از آن وعدههای عجیب و غریبی داده که هیچ کدام کارشناسی نبوده و محقق هم نشده است.
عجیبترین مورد آن همین نکتهای است که وزیر نیرو در آخرین اظهارنظرها گفته است که: ”در بعضی مناطق ۱۹ درصد رشد مصرف برق داشتیم؛ اصلاً باورکردنی نیست. در اردیبهشت ماه چهار و نیم درجه متوسط دمای کشور افزایش پیدا کرده؛ کسی باور می کرد؟ چرا گرم شده است؟ کسی فکر میکند چرا باران نمی آید؛ سد لتیان و سد کرج را ببینید؛ سدها خالی است؛ چرا علما برای این فکری نمیکنند؟“
وزیری که نداند وضع آب و هوا چگونه است و نداند که روند مصرف چگونه است بهتر است دور وزارت را خط بکشد. قرار نیست، علما کاری برای وضع آب و باران کنند، آنان اگر میتوانستند انجام میدادند.
الآن ۹ ماه است که آمدهاید، هیچ اقدام حداقلی برای حل مسأله ناترازیهای انرژی نکردهاید. چرا؟ آیا به این علت که نظام کارشناسی کشور ناتوان از راهحل است؟ قطعاً خیر. حداقل یک دهه و بیشتر است که دنبال حل این مسأله هستند و همیشه راهحلهای موقتی و پرهزینه را انتخاب کردهاند، و حالا حداکثر راهی که در پیش گرفته شده دستور به ادارات برای نصب پنلهای خورشیدی از سوی خودشان است! علت فقدان برنامه برای این مسأله را در وزارت نیرو و نفت پیگیری کنید. باید در اولین فرصت مسأله انرژی را حل میکردید. نه اینکه آن را به عهده دو وزیری بگذارید که معلوم نیست چقدر در پی ادامه سیاستهای گذشته هستند و چقدر در پی در انداختن طرحی نو؟
در ماههای اخیر بخش قابل اعتنایی از نقدهایی که به عملکرد دولت چهاردهم برمی گردد از سوی مدافعان و موافقان آقای پزشکیان است. این اتفاق هر چند در دولتهای پیشین بی سابقه نبوده اما در دولت کنونی پررنگ تر است. بعلاوه اینکه منتقدان را چهره های شاخص تشکیل می دهند.
البته افرادی هم هستند که با وجود مشاهده ناکارآمدی ها و یقین به آن معتقدند انتقادات را درگوشی به مسئولان گفت تا مبادا طبع نازک آنها آزرده شود. به زعم قائلان به این نگاه، نقد آشکار هیچ مشکلی را حل نمی کند،ضمن اینکه حریف را در موضع بالاتری می نشاند.
چنین استدلالی حتی اگر از سوی حامیان آقای پزشکیان مطرح شود، مصداق دوستی خاله خرسه و جفا به اوست. کیست که نداند انتقادات وقتی علنی می شود افکار عمومی را با خود همراه می کند؟ اگر نقد درست و منطقی باشد جامعه پشتیبان آن می شود و برای اصلاح امور یک سرمایه قابل اعتناست و اگر احیانا انتقاد وارد نباشد منتقد به حاشیه رانده می شود و حرفش شنیده نمی شود.
منتقدان بزرگترین خادمان دولتند و بخصوص اگر نقدها از سوی حامیان دولت مطرح شود جامعه ای که به آقای پزشکیان رای داده، به اصلاح امور امیدوار تر می شود.
رئیس جمهور اگر قبل از اقدام مجلس، راسا راه را برای محو ضعفهای دولت صاف کند،نتیجه مثبت عاید خواهد شد.
شاید در حوزه هایی چون وزارت کشور که تولیت هویت سیاسی دولت را عهده دار است نیز این تغییرات ضرورت داشته باشد. برخی گزارش های میدانی موید این حقیقت است که در انتخاب و ارزیابی استانداران هم نیازمند بازنگری هستیم. استانداران از این جهت دارای اهمیت هستند که انتخاب مدیران کل استانداران بدون رضایت آنها ممکن نیست. از سویی اگر وفاق در حوزه های تخصصی و تکنوکراسی محل تامل است، در حوزه سیاسی محل تامل نیست.
دو خطر بزرگ در این باره وجود دارد. مدیرانی که سیاست های دولت را قبول ندارند و با رندی خود را مدافع وضع موجود جا میزنند. آنها حتی اگر صادق هم باشند چون با راهبردها و نیت دولت مستقر ناآشنا هستند، حتی اکر بخواهند نیز نمی توانند گره گشا باشند. از سویی این رویه نیروهای حامی دولت و رئیس جمهور را ناامید می کنند و موجب سرافکندگی آنها خواهد شد. بازنگری در این امور به نفع دولت و رئیس جمهور است.
✍️عباس عبدی. محمد مهاجری . فیاض زاهد
یک بار آقای پزشکیان مطلبی بیان کرد که گر چه چندان قانع کننده نبود ولی معیار مناسبی برای نقد وضع برخی از وزرا است. آقای رییس جمهور معتقد بود که به جای حساسیت روی افراد، عملکردآنها را در نظر بگیرید. به این معنا که وظایف روشنی تعریف کنید، سپس اجازه دهید او عمل کند، اگر موفق نبود تغییرش دهید.اکنون میتوانیم توافق کنیم که با معیار ایشان به ارزیابی عملکرد منصوبشدگان کنونی بپردازیم.
ناترازی های موجود بویژه در حوزه انرژی ریشه در گذشته دارد، بویژه در سه سال دولت آقای رییسی این ناترازیها تشدید شد، بنابراین متوجه ریشهها هستیم، ولی به این دلیل که از گذشته بوده، نمیتوان مدیر کنونی را تبرئه کرد.متأسفانه وزارت نیرو نه تنها هیچ گام مهمی در جهت بهبود این وضع برنداشته است، بلکه بدتر از آن وعدههای عجیب و غریبی داده که هیچ کدام کارشناسی نبوده و محقق هم نشده است.
عجیبترین مورد آن همین نکتهای است که وزیر نیرو در آخرین اظهارنظرها گفته است که: ”در بعضی مناطق ۱۹ درصد رشد مصرف برق داشتیم؛ اصلاً باورکردنی نیست. در اردیبهشت ماه چهار و نیم درجه متوسط دمای کشور افزایش پیدا کرده؛ کسی باور می کرد؟ چرا گرم شده است؟ کسی فکر میکند چرا باران نمی آید؛ سد لتیان و سد کرج را ببینید؛ سدها خالی است؛ چرا علما برای این فکری نمیکنند؟“
وزیری که نداند وضع آب و هوا چگونه است و نداند که روند مصرف چگونه است بهتر است دور وزارت را خط بکشد. قرار نیست، علما کاری برای وضع آب و باران کنند، آنان اگر میتوانستند انجام میدادند.
الآن ۹ ماه است که آمدهاید، هیچ اقدام حداقلی برای حل مسأله ناترازیهای انرژی نکردهاید. چرا؟ آیا به این علت که نظام کارشناسی کشور ناتوان از راهحل است؟ قطعاً خیر. حداقل یک دهه و بیشتر است که دنبال حل این مسأله هستند و همیشه راهحلهای موقتی و پرهزینه را انتخاب کردهاند، و حالا حداکثر راهی که در پیش گرفته شده دستور به ادارات برای نصب پنلهای خورشیدی از سوی خودشان است! علت فقدان برنامه برای این مسأله را در وزارت نیرو و نفت پیگیری کنید. باید در اولین فرصت مسأله انرژی را حل میکردید. نه اینکه آن را به عهده دو وزیری بگذارید که معلوم نیست چقدر در پی ادامه سیاستهای گذشته هستند و چقدر در پی در انداختن طرحی نو؟
در ماههای اخیر بخش قابل اعتنایی از نقدهایی که به عملکرد دولت چهاردهم برمی گردد از سوی مدافعان و موافقان آقای پزشکیان است. این اتفاق هر چند در دولتهای پیشین بی سابقه نبوده اما در دولت کنونی پررنگ تر است. بعلاوه اینکه منتقدان را چهره های شاخص تشکیل می دهند.
البته افرادی هم هستند که با وجود مشاهده ناکارآمدی ها و یقین به آن معتقدند انتقادات را درگوشی به مسئولان گفت تا مبادا طبع نازک آنها آزرده شود. به زعم قائلان به این نگاه، نقد آشکار هیچ مشکلی را حل نمی کند،ضمن اینکه حریف را در موضع بالاتری می نشاند.
چنین استدلالی حتی اگر از سوی حامیان آقای پزشکیان مطرح شود، مصداق دوستی خاله خرسه و جفا به اوست. کیست که نداند انتقادات وقتی علنی می شود افکار عمومی را با خود همراه می کند؟ اگر نقد درست و منطقی باشد جامعه پشتیبان آن می شود و برای اصلاح امور یک سرمایه قابل اعتناست و اگر احیانا انتقاد وارد نباشد منتقد به حاشیه رانده می شود و حرفش شنیده نمی شود.
منتقدان بزرگترین خادمان دولتند و بخصوص اگر نقدها از سوی حامیان دولت مطرح شود جامعه ای که به آقای پزشکیان رای داده، به اصلاح امور امیدوار تر می شود.
رئیس جمهور اگر قبل از اقدام مجلس، راسا راه را برای محو ضعفهای دولت صاف کند،نتیجه مثبت عاید خواهد شد.
شاید در حوزه هایی چون وزارت کشور که تولیت هویت سیاسی دولت را عهده دار است نیز این تغییرات ضرورت داشته باشد. برخی گزارش های میدانی موید این حقیقت است که در انتخاب و ارزیابی استانداران هم نیازمند بازنگری هستیم. استانداران از این جهت دارای اهمیت هستند که انتخاب مدیران کل استانداران بدون رضایت آنها ممکن نیست. از سویی اگر وفاق در حوزه های تخصصی و تکنوکراسی محل تامل است، در حوزه سیاسی محل تامل نیست.
دو خطر بزرگ در این باره وجود دارد. مدیرانی که سیاست های دولت را قبول ندارند و با رندی خود را مدافع وضع موجود جا میزنند. آنها حتی اگر صادق هم باشند چون با راهبردها و نیت دولت مستقر ناآشنا هستند، حتی اکر بخواهند نیز نمی توانند گره گشا باشند. از سویی این رویه نیروهای حامی دولت و رئیس جمهور را ناامید می کنند و موجب سرافکندگی آنها خواهد شد. بازنگری در این امور به نفع دولت و رئیس جمهور است.
🔵پیشنهاد ترامپ در میانۀ راه!
✍️احمد زیدآبادی
دونالد ترامپ از ارائۀ پیشنهاد خود به جمهوریاسلامی برای حل و فصل مناقشۀ اتمی خبر داده ولی عباس عراقچی دریافت چنین پیشنهادی را تأیید نکرده است.
ظاهراً پیشنهاد ترامپ در میانۀ راه است و به زودی میانجیها آن را به طرف ایرانی تحویل خواهند داد. میانجیها هم میتوانند عمانیها و یا حتی اماراتیها باشند.
حدس و گمان در بارۀ محتوای پیشنهاد ترامپ مشکل است زیرا مقامهای آمریکایی در این چند هفتۀ اخیر حرفهای متفاوتی را مطرح کردهاند.
به حدس و گمان من اما پیشنهاد ترامپ با سطح انتظارات مقامهای جمهوریاسلامی فاصلۀ زیادی دارد و چه بسا برای آنان شوکهکننده باشد.
به نظرم در کوتاهمدت، فضای حاکم بر مذاکرات به نقطۀ التهاب برسد، اما باید راهی برای کنترل و مدیریت آن پیدا شود. از این جهت باید منتظر سفر ولادیمیر پوتین به تهران نشست.
✍️احمد زیدآبادی
دونالد ترامپ از ارائۀ پیشنهاد خود به جمهوریاسلامی برای حل و فصل مناقشۀ اتمی خبر داده ولی عباس عراقچی دریافت چنین پیشنهادی را تأیید نکرده است.
ظاهراً پیشنهاد ترامپ در میانۀ راه است و به زودی میانجیها آن را به طرف ایرانی تحویل خواهند داد. میانجیها هم میتوانند عمانیها و یا حتی اماراتیها باشند.
حدس و گمان در بارۀ محتوای پیشنهاد ترامپ مشکل است زیرا مقامهای آمریکایی در این چند هفتۀ اخیر حرفهای متفاوتی را مطرح کردهاند.
به حدس و گمان من اما پیشنهاد ترامپ با سطح انتظارات مقامهای جمهوریاسلامی فاصلۀ زیادی دارد و چه بسا برای آنان شوکهکننده باشد.
به نظرم در کوتاهمدت، فضای حاکم بر مذاکرات به نقطۀ التهاب برسد، اما باید راهی برای کنترل و مدیریت آن پیدا شود. از این جهت باید منتظر سفر ولادیمیر پوتین به تهران نشست.
🔵اندر حکایت سخنرانی ترامپ
✍ محمدحسین غیاثی
وقتی از ما انتقاد میشود و عصبانی میشویم، شاید دلیلش این است که در آن حرف، بخشی از حقیقت وجود دارد که ما پاسخی برایش نداریم.
ترامپ در یکی از متضادترین موقعیتها، ضعف مدیریت ملی ایران را به رخ کشید. نه در نیویورک یا لندن، بلکه در عربستان سعودی؛ جایی که برخی از ما ایرانیها هنوز هم نگاهی برتریجویانه نسبت به مردم آن داریم. او از تریبون سعودی پیامی روشن به کل منطقه داد: اگر تابع آمریکا نباشید، مثل ایران تنبیه میشوید.
در این سخنرانی تلخ، حقیقتهایی وجود داشت که تمام حقیقت نبود و چیزهایی هم غیر از حقیقت بود.
الان که این متن را مینویسم از یک همایش علمی پزشکی برگشتهام؛ همایشی که در نوع خود از مهمترینها در ایران است و در آن، تعداد زیادی از سخنرانان اصلی، زنان جوان و فوقتخصص بودند. با تسلط، اعتماد بهنفس و علم بالا در رشتههای گوناگون پزشکی. این تصویر، تصویری واقعی از لایههای عمیق جامعهی ایران است: نسلی نو، بالنده، آگاه و پویا – بهویژه زنان جوان.
در دل سختترین شرایط اقتصادی – که بخشی از آن نتیجهی تحریمهای خارجی و بخشی دیگر محصول مدیریت فاسد و ناکارآمد داخلی است – نیروی انسانی عظیمی رشد کرده که ارزش واقعی جامعه ما را نشان میدهد. (اشتباه نشود، بسیاری از مدیران و کارشناسان کشور، انسانهای شریفی هستند که در حال خدمت به مملکتند.)
ترامپ نمیتواند برای زخمهایی که خودش زده، مرثیه بخواند. و نه میتواند بر پیکر ملتی برقصَد که خودش یکی از ضربهزنندگانش بوده است.
از پیشرفت کشورهای عربی خوشحالم. آنها همسایگان ما هستند، برادران و خواهران ما. میدانند که این منطقه یا با هم رشد میکند، یا با هم سقوط.
اما نگاه آمریکا به خاورمیانه هرگز مانند نگاهش به آسیای شرقی نبوده است. آمریکا به آنها اجازهی انقلاب تکنولوژیک داد، اما از خاورمیانه فقط انرژی ارزان خواست – برای کارخانههایی که خودش در چین و کرهی جنوبی و بقیهی آن کشورها ساخته است.
ایران اما همواره مسیر متفاوتی رفته است. قبل و بعد از انقلاب. و معالاسف هربار بوسیلهی یک بحران بزرگ و ملی دستاوردهای بسیاری بر باد رفته است، که یادآوری آنها هم تلخ و دردناک است.
و حالا، در میان این بحرانها، نسلی جدید مثل الماس از دل فشارها سر بر آورده، در حال درخشیدن است – اگر دشمنان آگاه و دوستان نادان، با طرحهایی مثل قانون حجاب و عفاف، به جان این نسل نیفتند.
فراموش نکنیم: الماس، هم زیباترین جواهر است و هم برندهترین تیغه.
✍ محمدحسین غیاثی
وقتی از ما انتقاد میشود و عصبانی میشویم، شاید دلیلش این است که در آن حرف، بخشی از حقیقت وجود دارد که ما پاسخی برایش نداریم.
ترامپ در یکی از متضادترین موقعیتها، ضعف مدیریت ملی ایران را به رخ کشید. نه در نیویورک یا لندن، بلکه در عربستان سعودی؛ جایی که برخی از ما ایرانیها هنوز هم نگاهی برتریجویانه نسبت به مردم آن داریم. او از تریبون سعودی پیامی روشن به کل منطقه داد: اگر تابع آمریکا نباشید، مثل ایران تنبیه میشوید.
در این سخنرانی تلخ، حقیقتهایی وجود داشت که تمام حقیقت نبود و چیزهایی هم غیر از حقیقت بود.
الان که این متن را مینویسم از یک همایش علمی پزشکی برگشتهام؛ همایشی که در نوع خود از مهمترینها در ایران است و در آن، تعداد زیادی از سخنرانان اصلی، زنان جوان و فوقتخصص بودند. با تسلط، اعتماد بهنفس و علم بالا در رشتههای گوناگون پزشکی. این تصویر، تصویری واقعی از لایههای عمیق جامعهی ایران است: نسلی نو، بالنده، آگاه و پویا – بهویژه زنان جوان.
در دل سختترین شرایط اقتصادی – که بخشی از آن نتیجهی تحریمهای خارجی و بخشی دیگر محصول مدیریت فاسد و ناکارآمد داخلی است – نیروی انسانی عظیمی رشد کرده که ارزش واقعی جامعه ما را نشان میدهد. (اشتباه نشود، بسیاری از مدیران و کارشناسان کشور، انسانهای شریفی هستند که در حال خدمت به مملکتند.)
ترامپ نمیتواند برای زخمهایی که خودش زده، مرثیه بخواند. و نه میتواند بر پیکر ملتی برقصَد که خودش یکی از ضربهزنندگانش بوده است.
از پیشرفت کشورهای عربی خوشحالم. آنها همسایگان ما هستند، برادران و خواهران ما. میدانند که این منطقه یا با هم رشد میکند، یا با هم سقوط.
اما نگاه آمریکا به خاورمیانه هرگز مانند نگاهش به آسیای شرقی نبوده است. آمریکا به آنها اجازهی انقلاب تکنولوژیک داد، اما از خاورمیانه فقط انرژی ارزان خواست – برای کارخانههایی که خودش در چین و کرهی جنوبی و بقیهی آن کشورها ساخته است.
ایران اما همواره مسیر متفاوتی رفته است. قبل و بعد از انقلاب. و معالاسف هربار بوسیلهی یک بحران بزرگ و ملی دستاوردهای بسیاری بر باد رفته است، که یادآوری آنها هم تلخ و دردناک است.
و حالا، در میان این بحرانها، نسلی جدید مثل الماس از دل فشارها سر بر آورده، در حال درخشیدن است – اگر دشمنان آگاه و دوستان نادان، با طرحهایی مثل قانون حجاب و عفاف، به جان این نسل نیفتند.
فراموش نکنیم: الماس، هم زیباترین جواهر است و هم برندهترین تیغه.
🔵در باب توسعه آمرانه!
✍️امیرحسین خالقی
خاطره ای از یکی از دختران هوادار گروه های چپ می خواندم که تجربه حضورش در خیابان انقلاب را چند روز پیش از 22 بهمن 57 شرح می داد. می گفت که از ترکیب جمعیت حاضر و برخی رفتارها متعجب شده بود. پیشتر با کسانی شبیه خودش روبه رو می شد که برای رهایی پرولتاریا با هم بحث سیاسی می کردند و شعر می خواندند و ... اما الان آدم هایی را می دید با زبان و رفتار متفاوت که گویا متلکی هم به او پرانده بودند. احساس ناامنی کرده بود و مجبور شد محل را ترک کند. اما فکر کنم به خوبی فهمید که «پرولتاریا» واقعی با چیزی که او در بحث های حزبی با آن آشنا شده بود متفاوت است. آزادی البته عالی است ولی باید واقعیت های روی زمین را هم در نظر داشت.
شخصا و از نگاهی لیبرال باور دارم که رشد و پیشرفت مملکت از دل انتخاب آزاد شهروندان آن می گذرد. در کوتاه مدت می توان با مداخله دولتی کارهایی کرد ولی با پیچیده تر شدن اقتصاد و جامعه باید به بازار سلام کرد. از منظر سیاسی هم که بعید است کسی با آزادی های مدنی و مشارکت و ... مخالفتی داشته باشد. اما مقصد را نباید با مسیر اشتباه گرفت! برای رسیدن به آزادی مجبوری با دشمنان آزادی ستیز کنی! ما حق نداریم دنیا را کارتون ببینیم؛ واقعیت ها جدیتر از این هستند که بتوان نادیده شان گرفت. یک لیبرال رادیکال می تواند به مردانی سیاه پوش با ریش انبوه و پرچم سیاه وسفید داعش هم حق آزادی بیان و ترویج عقاید بدهد ولی آدم عاقلی که از گذشته درخشان (و آینده درخشانتر!) سیاه پوش های خلافت اسلامی خبر دارد خیلی پای آزادی بیان را در این موارد پیش نمی کشد!
اما توسعه آمرانه. از دو منظر می شود به آن نگاه کرد: یکی اینکه اتوریته سیاسی تخصیص منابع را برای اهداف سیاسی-اقتصادی تغییری اساسی دهد و منطق تخصیص بازار را به درجاتی ندیده بگیرد؛ دوم اینکه بازارها نیاز به بستر و شرایطی برای فعالیت خود دارند که تنها با ابزارهای سیاسی می توان به وجودشان آورد. چالش های مالکیت و نظم بدون خشونت که پیش نیاز عمل بازارهاست یا آشوب گروه های قدرتمندی که اساسا نظم بازاری را تاب نمی آورند.
درباره منظر اول می شود نقدهای جدی داشت ولی دومی به ویژه در صحاری خاورمیانه بحثی جدی است، اساسا باید کسی در ابتدا بربرهای دشمن آزادی را به جهنم بفرستد تا تو عزیز لیبرال بتوانی به آزادی فکر کنی! اسلحه و توحش دستکم در کوتاه مدت بر هرگونه استدلال نظری پیروز است! در میدان عمل نیز حق با کسی است که علاوه بر ایده های خوب از زور بیشتری برخوردار باشد و البته اراده اعمال آن را هم داشته باشد. توسعه آمرانه چیزی خوبی نیست ولی مشروط بر اینکه نوع غیرآمرانه آن دم دست باشد!
اما چرا امروز و الان این حرف ها را می زنیم؟ بربریتی ارتجاعی این گربه بزرگ (ایران) را تهدید می کند و آن هم چیزی نیست جز «سیاست ورزی قومیتی»؛ ارتجاعی که سیاسیون نادان (چه در قدرت و چه در سودای قدرت!) آن را ترویج می کنند و فقط بر نفرت می افزاید! تنها چیزی که به نظر می تواند این شکاف را پر کند «توسعه» است (اگر غیرآمرانه سراغ دارید که عالی است!)؛ ایران برای همه اقوامش جا دارد ولی اول باید ایرانی باشد که بتوان به آینده اش فکر کرد! در این مسیر همه اوباش ایران ستیز را هم باید تبعید کرد به غار! الله اعلم.
✍️امیرحسین خالقی
خاطره ای از یکی از دختران هوادار گروه های چپ می خواندم که تجربه حضورش در خیابان انقلاب را چند روز پیش از 22 بهمن 57 شرح می داد. می گفت که از ترکیب جمعیت حاضر و برخی رفتارها متعجب شده بود. پیشتر با کسانی شبیه خودش روبه رو می شد که برای رهایی پرولتاریا با هم بحث سیاسی می کردند و شعر می خواندند و ... اما الان آدم هایی را می دید با زبان و رفتار متفاوت که گویا متلکی هم به او پرانده بودند. احساس ناامنی کرده بود و مجبور شد محل را ترک کند. اما فکر کنم به خوبی فهمید که «پرولتاریا» واقعی با چیزی که او در بحث های حزبی با آن آشنا شده بود متفاوت است. آزادی البته عالی است ولی باید واقعیت های روی زمین را هم در نظر داشت.
شخصا و از نگاهی لیبرال باور دارم که رشد و پیشرفت مملکت از دل انتخاب آزاد شهروندان آن می گذرد. در کوتاه مدت می توان با مداخله دولتی کارهایی کرد ولی با پیچیده تر شدن اقتصاد و جامعه باید به بازار سلام کرد. از منظر سیاسی هم که بعید است کسی با آزادی های مدنی و مشارکت و ... مخالفتی داشته باشد. اما مقصد را نباید با مسیر اشتباه گرفت! برای رسیدن به آزادی مجبوری با دشمنان آزادی ستیز کنی! ما حق نداریم دنیا را کارتون ببینیم؛ واقعیت ها جدیتر از این هستند که بتوان نادیده شان گرفت. یک لیبرال رادیکال می تواند به مردانی سیاه پوش با ریش انبوه و پرچم سیاه وسفید داعش هم حق آزادی بیان و ترویج عقاید بدهد ولی آدم عاقلی که از گذشته درخشان (و آینده درخشانتر!) سیاه پوش های خلافت اسلامی خبر دارد خیلی پای آزادی بیان را در این موارد پیش نمی کشد!
اما توسعه آمرانه. از دو منظر می شود به آن نگاه کرد: یکی اینکه اتوریته سیاسی تخصیص منابع را برای اهداف سیاسی-اقتصادی تغییری اساسی دهد و منطق تخصیص بازار را به درجاتی ندیده بگیرد؛ دوم اینکه بازارها نیاز به بستر و شرایطی برای فعالیت خود دارند که تنها با ابزارهای سیاسی می توان به وجودشان آورد. چالش های مالکیت و نظم بدون خشونت که پیش نیاز عمل بازارهاست یا آشوب گروه های قدرتمندی که اساسا نظم بازاری را تاب نمی آورند.
درباره منظر اول می شود نقدهای جدی داشت ولی دومی به ویژه در صحاری خاورمیانه بحثی جدی است، اساسا باید کسی در ابتدا بربرهای دشمن آزادی را به جهنم بفرستد تا تو عزیز لیبرال بتوانی به آزادی فکر کنی! اسلحه و توحش دستکم در کوتاه مدت بر هرگونه استدلال نظری پیروز است! در میدان عمل نیز حق با کسی است که علاوه بر ایده های خوب از زور بیشتری برخوردار باشد و البته اراده اعمال آن را هم داشته باشد. توسعه آمرانه چیزی خوبی نیست ولی مشروط بر اینکه نوع غیرآمرانه آن دم دست باشد!
اما چرا امروز و الان این حرف ها را می زنیم؟ بربریتی ارتجاعی این گربه بزرگ (ایران) را تهدید می کند و آن هم چیزی نیست جز «سیاست ورزی قومیتی»؛ ارتجاعی که سیاسیون نادان (چه در قدرت و چه در سودای قدرت!) آن را ترویج می کنند و فقط بر نفرت می افزاید! تنها چیزی که به نظر می تواند این شکاف را پر کند «توسعه» است (اگر غیرآمرانه سراغ دارید که عالی است!)؛ ایران برای همه اقوامش جا دارد ولی اول باید ایرانی باشد که بتوان به آینده اش فکر کرد! در این مسیر همه اوباش ایران ستیز را هم باید تبعید کرد به غار! الله اعلم.
🔵در آستانهی تفاهم
✍ حمید ابوطالبی
در سفر رییسجمهور آمریکا به منطقه، «ایرانِ بزرگ و باعظمت»، تمام ذهن و فکر او را اشغال کرده بود؛ جایی و لحظهای نبود که او در برابر اعراب، از ایرانِ سربلند سخن نگوید؛ در سخن گفتن با رهبران عرب، به عظمت ایران اشاره نکند؛ در برابر ستایش آنان به قد بلند و هیکل تنومند و پول فراوان و… ، تمدن و عظمت و بزرگی و قدرت و شهامت و توانایی منحصر به فرد ایران در تکنولوژی ساخت سلاح و پهباد و… را نستاید؛ ناراحتی خود از بیابان شدنِ بخشهایی از ایران، که دلیل اصلی آن تغییرات اقلیمی و آمدن گرد و غبار و ریزگرد از همان کشورهای عربی است را مطرح ننماید!؛ از تمایل خویش برای یک رابطهی صلحآمیز با ایران سخن نراند؛ اضطراب خود از نداشتن رابطه با ایران و کابوس ذهنیاش از عدم حضور در ایران را به رخ رهبران عرب «خلیج همیشه فارس» نکشد؛ و… تا بدانجا که سرانجام در حضور آنان در عربستان، اهدای «شاخهی زیتون» به ایران را رسما اعلام مینماید.
او سپس، با شعفی وصف ناشدنی، در قطر اظهار میدارد: “آمریکا در آستانه تفاهم با ایران است… مذاکرات به صورتی جدی در حال پیشرفت است… برای یک صلح درازمدت… آنها به نوعی با مفاد پیشنهاد ما موافقت کردهاند… آنها دنبال این نیستند که در ایران «گرد و غبار هستهای» (Nuclear Dust) ایجاد کنند… ما هم نمیخواهیم در ایران «گرد و غبار هستهای» ایجاد کنیم… تفاهم خیلی ساده است… من دنبال توافق سیصفحهای نیستم… توافق یک خط است آنها نباید سلاح هستهای درست کنند…”
فرض نخست: اعلام «عدم ایجاد گرد و غبار هستهای طرفینی»:
عبارت “nuclear dust”درمعنای گرد و غبار هستهای، معمولاً در دو زمینه به کار میرود:
در زمینهی انفجارهای هستهای: که به ذرات رادیواکتیوی گفته میشود که پس از یک آزمایش هستهای به هوا پراکنده میشوند و همراه با باد حرکت کرده و روی زمین مینشینند.
بهصورت استعاری یا سیاسی: برای اشاره به پیامدهای مخرب استفاده از تسلیحات هستهای یا حملات نظامی شدید و یا تهدید به آن به کار میرود.
به کار بردن این عبارت از جانب ترامپ، و از سوی هر دو طرف، یعنی توافق بر عدم حمله و نظامی نشدن هستهای ایران.
فرض دوم: اعلام «آمادگی برای غیرنظامیماندن تاسیسات هستهای ایران»:
به دنبال فرض نخست، مبنی بر توافق طرفین به عدم ایجاد «گرد و غبار هستهای»؛ دو طرف شرایط خود را اعلام مینمایند:
ترامپ میگوید: “من به دنبال توافق سیصفحهای نیستم… توافق یک خط است آنها نباید سلاح هستهای درست کنند…”؛
مشاور رهبر ایران به انبیسی آمریکا میگوید: “تهران آماده توقف غنیسازی با غلظت بالا و تحویل ذخیره اورانیومی خود و… است؛ اگر آمریکا همه تحریمها را فوری لغو کند.”
رییسجمهور آمریکا با بازنشر مصاحبهی مشاور رهبر ایران در شبکه اجتماعی خود رسما اعلام میکند که شرایط ایران مورد قبول او است.
فرض سوم: «مفهوم توافق طرفین»:
به دنبال فرض دوم، اکنون مذاکرات میبایست بر سر تکمیل توافق صورت پذیرد:
معنای سخن طرف ایرانی: سخنان طرف ایرانی بدین معنا است که ایران حاضر است تعهد دهد که به سمت ساخت سلاح هستهای حرکت نکند؛ در تمام تاسیسات هستهای با تواناییهای محتمل نظامی - مانند توانایی تغلیظ بیش از ۳/۶۷٪، تاسیسات آب سنگین، و… - بازنگری کند؛ ذخیره اورانیوم غنی شده با خلوص بالای خود را تحویل دهد؛ به IAEA اجازه نظارت وفق پروتکلهای آژانس را بدهد؛ و…
معنای سخن طرف آمریکایی: سخنان رییسجمهور آمریکا نیز بدین معنا است که او حاضر است با یک فرمان اجرایی - همانند سوریه - تمام تحریمهای ایران از آغاز انقلاب تا کنون را لغو نماید.
فرض چهارم: «کیفیت اجرا»:
به دنبال فرض سوم، همانگونه که پیش از این نوشته بودم، طرفین باید:
در گام نخست، «فریز در برابر فریز» را اعلام نمایند؛ به دنبال اعلام آمادگی طرف ایرانی، رییسجمهور آمریکا هم باید آمادگی خود را علنا اعلام نماید.
مذاکرات بلافاصله برای چگونگی اجرای اعلامیهی توافق طرفین آن آغاز شود.
به دنبال مذاکرات فردا (روز جمعه) میان ایران و سه کشور اروپایی، و در ادامه تبادل نظر جناب ویتکاف با اعضای شورای امنیت UN؛ آمریکا باید مسئولیت ایجاد تفاهم میان ایران و اروپا را در زمینه هستهای به عهده بگیرد.
فرض پنجم: «ضمانت اجرای توافق»:
به دنبال فرض پیشین، تنها یک راه واقعی برای ضمانت اجرای توافق میان دو کشور وجود دارد: «برقراری رابطه سیاسی میان ایران و آمریکا».
رییس جمهور ترامپ تا کنون به کرات آمادگی خود برای این رابطه و آغاز همکاری را اعلام نموده است؛
اینک رییس جمهور پزشکیان هم باید آمادگی ایران برای برقراری ارتباط سیاسی و دیپلماتیک میان دو کشور را اعلام نماید.
✍ حمید ابوطالبی
در سفر رییسجمهور آمریکا به منطقه، «ایرانِ بزرگ و باعظمت»، تمام ذهن و فکر او را اشغال کرده بود؛ جایی و لحظهای نبود که او در برابر اعراب، از ایرانِ سربلند سخن نگوید؛ در سخن گفتن با رهبران عرب، به عظمت ایران اشاره نکند؛ در برابر ستایش آنان به قد بلند و هیکل تنومند و پول فراوان و… ، تمدن و عظمت و بزرگی و قدرت و شهامت و توانایی منحصر به فرد ایران در تکنولوژی ساخت سلاح و پهباد و… را نستاید؛ ناراحتی خود از بیابان شدنِ بخشهایی از ایران، که دلیل اصلی آن تغییرات اقلیمی و آمدن گرد و غبار و ریزگرد از همان کشورهای عربی است را مطرح ننماید!؛ از تمایل خویش برای یک رابطهی صلحآمیز با ایران سخن نراند؛ اضطراب خود از نداشتن رابطه با ایران و کابوس ذهنیاش از عدم حضور در ایران را به رخ رهبران عرب «خلیج همیشه فارس» نکشد؛ و… تا بدانجا که سرانجام در حضور آنان در عربستان، اهدای «شاخهی زیتون» به ایران را رسما اعلام مینماید.
او سپس، با شعفی وصف ناشدنی، در قطر اظهار میدارد: “آمریکا در آستانه تفاهم با ایران است… مذاکرات به صورتی جدی در حال پیشرفت است… برای یک صلح درازمدت… آنها به نوعی با مفاد پیشنهاد ما موافقت کردهاند… آنها دنبال این نیستند که در ایران «گرد و غبار هستهای» (Nuclear Dust) ایجاد کنند… ما هم نمیخواهیم در ایران «گرد و غبار هستهای» ایجاد کنیم… تفاهم خیلی ساده است… من دنبال توافق سیصفحهای نیستم… توافق یک خط است آنها نباید سلاح هستهای درست کنند…”
فرض نخست: اعلام «عدم ایجاد گرد و غبار هستهای طرفینی»:
عبارت “nuclear dust”درمعنای گرد و غبار هستهای، معمولاً در دو زمینه به کار میرود:
در زمینهی انفجارهای هستهای: که به ذرات رادیواکتیوی گفته میشود که پس از یک آزمایش هستهای به هوا پراکنده میشوند و همراه با باد حرکت کرده و روی زمین مینشینند.
بهصورت استعاری یا سیاسی: برای اشاره به پیامدهای مخرب استفاده از تسلیحات هستهای یا حملات نظامی شدید و یا تهدید به آن به کار میرود.
به کار بردن این عبارت از جانب ترامپ، و از سوی هر دو طرف، یعنی توافق بر عدم حمله و نظامی نشدن هستهای ایران.
فرض دوم: اعلام «آمادگی برای غیرنظامیماندن تاسیسات هستهای ایران»:
به دنبال فرض نخست، مبنی بر توافق طرفین به عدم ایجاد «گرد و غبار هستهای»؛ دو طرف شرایط خود را اعلام مینمایند:
ترامپ میگوید: “من به دنبال توافق سیصفحهای نیستم… توافق یک خط است آنها نباید سلاح هستهای درست کنند…”؛
مشاور رهبر ایران به انبیسی آمریکا میگوید: “تهران آماده توقف غنیسازی با غلظت بالا و تحویل ذخیره اورانیومی خود و… است؛ اگر آمریکا همه تحریمها را فوری لغو کند.”
رییسجمهور آمریکا با بازنشر مصاحبهی مشاور رهبر ایران در شبکه اجتماعی خود رسما اعلام میکند که شرایط ایران مورد قبول او است.
فرض سوم: «مفهوم توافق طرفین»:
به دنبال فرض دوم، اکنون مذاکرات میبایست بر سر تکمیل توافق صورت پذیرد:
معنای سخن طرف ایرانی: سخنان طرف ایرانی بدین معنا است که ایران حاضر است تعهد دهد که به سمت ساخت سلاح هستهای حرکت نکند؛ در تمام تاسیسات هستهای با تواناییهای محتمل نظامی - مانند توانایی تغلیظ بیش از ۳/۶۷٪، تاسیسات آب سنگین، و… - بازنگری کند؛ ذخیره اورانیوم غنی شده با خلوص بالای خود را تحویل دهد؛ به IAEA اجازه نظارت وفق پروتکلهای آژانس را بدهد؛ و…
معنای سخن طرف آمریکایی: سخنان رییسجمهور آمریکا نیز بدین معنا است که او حاضر است با یک فرمان اجرایی - همانند سوریه - تمام تحریمهای ایران از آغاز انقلاب تا کنون را لغو نماید.
فرض چهارم: «کیفیت اجرا»:
به دنبال فرض سوم، همانگونه که پیش از این نوشته بودم، طرفین باید:
در گام نخست، «فریز در برابر فریز» را اعلام نمایند؛ به دنبال اعلام آمادگی طرف ایرانی، رییسجمهور آمریکا هم باید آمادگی خود را علنا اعلام نماید.
مذاکرات بلافاصله برای چگونگی اجرای اعلامیهی توافق طرفین آن آغاز شود.
به دنبال مذاکرات فردا (روز جمعه) میان ایران و سه کشور اروپایی، و در ادامه تبادل نظر جناب ویتکاف با اعضای شورای امنیت UN؛ آمریکا باید مسئولیت ایجاد تفاهم میان ایران و اروپا را در زمینه هستهای به عهده بگیرد.
فرض پنجم: «ضمانت اجرای توافق»:
به دنبال فرض پیشین، تنها یک راه واقعی برای ضمانت اجرای توافق میان دو کشور وجود دارد: «برقراری رابطه سیاسی میان ایران و آمریکا».
رییس جمهور ترامپ تا کنون به کرات آمادگی خود برای این رابطه و آغاز همکاری را اعلام نموده است؛
اینک رییس جمهور پزشکیان هم باید آمادگی ایران برای برقراری ارتباط سیاسی و دیپلماتیک میان دو کشور را اعلام نماید.
🔵چرا صادر کننده بودن سخت است؟
✍محسن جلال پور
ممکن است سال 1404 سال کاهش تنش های بینالمللی و کاهش تحریمهای اقتصاد ایران باشد که در این صورت این امید وجود دارد که موانع بیرونی تجارت برطرف شود اما بند و بستهای درون اقتصاد ایران به قدری محکم و بازدارندهاند که امیدی به بهبود صادرات نیست.
ظرف چند سال گذشته صادرکننده سرگردان را زیر آوار دهها قانون و آییننامه مدفون کردهاند به گونهای که آواربرداری از صادرات، سالها طول میکشد. به عنوان یک صادرکننده، متأسفم که این را میگویم اما به نظرم از مدتها قبل، قاچاق مواد مخدر از صادرات کالا آسانتر بوده است.
دشواری صادرکننده بودن در ایران، بهویژه از منظر سیاست گذاریهای غلط اقتصادی و موانع داخلی، بهگونهای است که حتی با فرض کاهش تحریمها و تنشهای بینالمللی در سال ۱۴۰۴، همچنان چشمانداز روشنی برای بهبود صادرات قابل تصور نیست. بندوبست های درون اقتصاد ایران، شامل قوانین دستوپاگیر، آییننامه های متناقض و بوروکراسی نفسگیر، صادرکنندگان را در تنگنایی دشوار قرار دادهاند. این موانع داخلی، که طی سالهای اخیر شدت بیشتری یافتهاند، بهمثابه آواری سنگین بر پیکر صادرات کشور فرود آمده و راه تنفس را بر فعالان این حوزه بسته است.
سیاست گذاریهای اقتصادی ناسازگار، مانند الزام به بازگشت ارز صادراتی با شرایط غیرواقعی یا تغییرات مکرر در مقررات گمرکی، صادرکنندگان را در گردابی از سردرگمی و نااطمینانی فرو برده است. این قوانین نهتنها انگیزه صادرکنندگان را تضعیف کرده، بلکه اعتماد شرکای خارجی را نیز خدشهدار کرده است.
وقتی یک صادرکننده نمیتواند به دلیل محدودیت های داخلی به تعهدات خود پایبند بماند، اعتبار تجاری او در بازارهای جهانی آسیب میبیند و بازسازی این اعتماد فرآیندی زمانبر و دشوار است.
علاوه بر این، فقدان زیرساختهای مناسب صادراتی، نظیر حملونقل کارآمد، انبارهای استاندارد و دسترسی به فناوریهای نوین، هزینههای تولید و عرضه کالا در بازارهای بینالمللی را افزایش داده است. در چنین شرایطی، رقابت با کشورهایی که از زیرساختهای پیشرفته و حمایتهای دولتی مؤثر برخوردارند، عملاً غیرممکن میشود. این در حالی است که صادرکنندگان ایرانی، به جای دریافت حمایت، اغلب با موانعی مواجهاند که گویی برای بازداشتن آنها از فعالیت طراحی شدهاند.
نکته تأسفبارتر آن است که در برخی موارد، فعالیتهای غیرقانونی نظیر قاچاق، به دلیل پیچیدگی کمتر و سودآوری بالاتر، از صادرات قانونی آسانتر به نظر میرسند. این مقایسه تلخ، عمق ناکارآمدی سیستم اقتصادی و نظارتی را نشان میدهد؛ جایی که یک صادرکننده برای انجام فعالیت قانونی خود باید از هفتخوان رستم عبور کند، اما مسیرهای غیرقانونی با موانع کمتری مواجهاند.
برای برونرفت از این وضعیت، اصلاحات بنیادین در سیاستگذاریهای اقتصادی ضروری است. سادهسازی قوانین صادراتی، ایجاد ثبات در مقررات ارزی، تقویت زیرساختهای لجستیکی و ارائه مشوقهای واقعی به صادرکنندگان میتواند نقطه شروعی برای آواربرداری از صادرات باشد. بااینحال، این فرآیند نیازمند اراده سیاسی قوی، هماهنگی بین نهادهای مختلف و نگاهی بلندمدت است. تا زمانی که این موانع داخلی مرتفع نشوند، حتی کاهش تحریمها نمیتواند بهتنهایی گره از کار صادرات ایران بگشاید و صادرکنندگان همچنان در تقلای بقا در این مسیر پرچالش خواهند ماند.
✍محسن جلال پور
ممکن است سال 1404 سال کاهش تنش های بینالمللی و کاهش تحریمهای اقتصاد ایران باشد که در این صورت این امید وجود دارد که موانع بیرونی تجارت برطرف شود اما بند و بستهای درون اقتصاد ایران به قدری محکم و بازدارندهاند که امیدی به بهبود صادرات نیست.
ظرف چند سال گذشته صادرکننده سرگردان را زیر آوار دهها قانون و آییننامه مدفون کردهاند به گونهای که آواربرداری از صادرات، سالها طول میکشد. به عنوان یک صادرکننده، متأسفم که این را میگویم اما به نظرم از مدتها قبل، قاچاق مواد مخدر از صادرات کالا آسانتر بوده است.
دشواری صادرکننده بودن در ایران، بهویژه از منظر سیاست گذاریهای غلط اقتصادی و موانع داخلی، بهگونهای است که حتی با فرض کاهش تحریمها و تنشهای بینالمللی در سال ۱۴۰۴، همچنان چشمانداز روشنی برای بهبود صادرات قابل تصور نیست. بندوبست های درون اقتصاد ایران، شامل قوانین دستوپاگیر، آییننامه های متناقض و بوروکراسی نفسگیر، صادرکنندگان را در تنگنایی دشوار قرار دادهاند. این موانع داخلی، که طی سالهای اخیر شدت بیشتری یافتهاند، بهمثابه آواری سنگین بر پیکر صادرات کشور فرود آمده و راه تنفس را بر فعالان این حوزه بسته است.
سیاست گذاریهای اقتصادی ناسازگار، مانند الزام به بازگشت ارز صادراتی با شرایط غیرواقعی یا تغییرات مکرر در مقررات گمرکی، صادرکنندگان را در گردابی از سردرگمی و نااطمینانی فرو برده است. این قوانین نهتنها انگیزه صادرکنندگان را تضعیف کرده، بلکه اعتماد شرکای خارجی را نیز خدشهدار کرده است.
وقتی یک صادرکننده نمیتواند به دلیل محدودیت های داخلی به تعهدات خود پایبند بماند، اعتبار تجاری او در بازارهای جهانی آسیب میبیند و بازسازی این اعتماد فرآیندی زمانبر و دشوار است.
علاوه بر این، فقدان زیرساختهای مناسب صادراتی، نظیر حملونقل کارآمد، انبارهای استاندارد و دسترسی به فناوریهای نوین، هزینههای تولید و عرضه کالا در بازارهای بینالمللی را افزایش داده است. در چنین شرایطی، رقابت با کشورهایی که از زیرساختهای پیشرفته و حمایتهای دولتی مؤثر برخوردارند، عملاً غیرممکن میشود. این در حالی است که صادرکنندگان ایرانی، به جای دریافت حمایت، اغلب با موانعی مواجهاند که گویی برای بازداشتن آنها از فعالیت طراحی شدهاند.
نکته تأسفبارتر آن است که در برخی موارد، فعالیتهای غیرقانونی نظیر قاچاق، به دلیل پیچیدگی کمتر و سودآوری بالاتر، از صادرات قانونی آسانتر به نظر میرسند. این مقایسه تلخ، عمق ناکارآمدی سیستم اقتصادی و نظارتی را نشان میدهد؛ جایی که یک صادرکننده برای انجام فعالیت قانونی خود باید از هفتخوان رستم عبور کند، اما مسیرهای غیرقانونی با موانع کمتری مواجهاند.
برای برونرفت از این وضعیت، اصلاحات بنیادین در سیاستگذاریهای اقتصادی ضروری است. سادهسازی قوانین صادراتی، ایجاد ثبات در مقررات ارزی، تقویت زیرساختهای لجستیکی و ارائه مشوقهای واقعی به صادرکنندگان میتواند نقطه شروعی برای آواربرداری از صادرات باشد. بااینحال، این فرآیند نیازمند اراده سیاسی قوی، هماهنگی بین نهادهای مختلف و نگاهی بلندمدت است. تا زمانی که این موانع داخلی مرتفع نشوند، حتی کاهش تحریمها نمیتواند بهتنهایی گره از کار صادرات ایران بگشاید و صادرکنندگان همچنان در تقلای بقا در این مسیر پرچالش خواهند ماند.
🔵حاصل مشورت با دیپ سیک
تحلیل ناترازی برق در تابستان ۱۴۰۴
با توجه به اخبار و اظهارات رسمی مسئولان وزارت نیرو و تحلیلگران صنعت برق، پیش بینی ها از کمبود ۳۲,۰۰۰ تا ۳۵,۰۰۰ مگاواتی برق در تابستان ۱۴۰۴ حکایت دارد. این رقم بسیار فراتر از پیشبینی های پیشین است و نشاندهنده تشدید سریع بحران انرژی در کشور است.
عوامل تشدید کمبود ۳۲,۰۰۰ مگاواتی
۱. افزایش مصرف برق:
- رشد سالانه ۵ تا%10 مصرف بهدلیل افزایش جمعیت، انشعابات جدید، و استفاده بیرویه از دستگاههای خنککننده.
- کولرهای گازی بهتنهایی سهم عمدهای در مصرف تابستانی دارند و پیشبینی میشود مصرف بخش خانگی در ۱۴۰۴ به ۸۰,۰۰۰ مگاوات نزدیک شود.
۲. کاهش شدید تولید نیروگاههای برقآبی:
- خشکسالیهای مداوم، ظرفیت نیروگاههای آبی را از ۹,۰۰۰–۱۰,۰۰۰ مگاوات به صفر رسانده است. این رقم معادل %25 از کل کمبود پیشبینیشده است.
۳. ناترازی ساختاری در تولید:
- ظرفیت نیروگاههای حرارتی بهدلیل فرسودگی، کمبود سوخت (گاز و مازوت)، و تحریمها به حداکثر ۵۵,۰۰۰ مگاوات محدود شده است.
- نیروگاههای تجدیدپذیر تنها ۱,۰۰۰–۲,۰۰۰ مگاوات به ظرفیت تولید افزودهاند که ناچیز است.
۴. تأخیر در اجرای پروژههای توسعهای:
- عدم جذب سرمایهگذاری خارجی و داخلی برای احداث نیروگاههای جدید یا نوسازی نیروگاههای موجود.
پیامدهای فاجعهبار کمبود ۳۲,۰۰۰ مگاواتی
- خاموشیهای گسترده:
- قطعی برق به ۴–۶ ساعت در روز در کلانشهرها و ۸–۱۰ ساعت در مناطق گرمسیر (مانند خوزستان و سیستانوبلوچستان).
- اختلال در سیستمهای حیاتی (بیمارستانها، مراکز داده، و شبکههای ارتباطی).
- فروپاشی اقتصادی:
- تعطیلی 50% صنایع انرژیبر (فولاد، سیمان، پتروشیمی) و از دست رفتن حداقل ۲۰۰,۰۰۰ شغل مستقیم.
- کاهش ۳–%4رشد GDP ملی بهدلیل اختلال در زنجیره تأمین و تولید.
- بحران اجتماعی:
- تشدید نارضایتی عمومی و احتمال بروز ناآرامیها در مناطق محروم.
- افزایش قاچاق سوخت و ژنراتورهای غیراستاندارد، که خطرات زیستمحیطی و امنیتی را تشدید میکند.
- تورم و گرانی:
- افزایش ۴۰–50% قیمت برق برای جبران کسری بودجه توانیر.
- رشد قیمت کالاها و خدمات بهدلیل اختلال در تولید و توزیع.
چرا پیشبینیها بدبینانهتر شده است؟
- تکذیب وزارت نیرو در کنار سکوت عملی:
- علیرغم تکذیب «جدول خاموشیها»، وزارت نیرو راهکار مشخصی برای جبران کمبود ۳۲,۰۰۰ مگاواتی ارائه نکرده است.
- پروژههای کلان (مانند نیروگاههای خورشیدی کویر) هنوز در مرحله مطالعاتی یا تأمین مالی هستند.
- خشکسالی بیسابقه:
- کاهش 70% بارشها نسبت به میانگین بلندمدت، منابع آبی را تا مرز بحران تخلیه کرده است.
- رشد مصرف بیبرنامه:
- نبود سیاستهای تنبیهی/تشویقی مؤثر (مانند تعرفهگذاری پلکانی) برای کاهش مصرف در ساعات اوج.
راهکارهای اضطراری برای مهار فاجعه
۱. کاهش مصارف غیرضروری:
- تعطیلی ادارات دولتی و مراکز تجاری در ساعات اوج مصرف (۱۲–۱۶ و ۱۹–۲۳).
- ممنوعیت استفاده از کولرهای گازی در اماکن عمومی غیرضروری (مانند مجتمعهای تجاری لوکس).
۲. جذب سرمایهگذاری فوری:
- عقد قراردادهای فاینانس با کشورهای همسایه (روسیه، قطر، امارات) برای احداث نیروگاههای سیکل ترکیبی در کمتر از ۱۲ ماه.
- فروش اوراق قرضه سبز (Green Bonds) برای تأمین مالی پروژههای خورشیدی و بادی.
۳. مدیریت بحران آب و برق:
- ایجاد سامانههای هشدار سریع برای پیشبینی دقیقتر اوج مصرف و توزیع هوشمند برق.
۴. تحول در حکمرانی انرژی:
از فوری ساخت ۱۰ نیروگاه سیکل ترکیبی ۵۰۰ مگاواتی.
- اجرای طرح جیرهبندی برق برای صنایع پرمصرف و خانوارهای پرانرژی،
تابستان ۱۴۰۴ نهتنها یک بحران انرژی، بلکه یک شوک بزرگ اقتصادی-اجتماعی را به ایران تحمیل خواهد کرد.
این - ادغام وزارت نیرو و سازمان محیط زیست برای ایجاد «وزارتخانه انرژیهای پایدار» و حذف موازیکاریها.
- استخدام مدیران بینالمللی با تجربه در بحران های انرژی (مانند آفریقای جنوبی).
جمعبندی: هشدار قرمز برای تابستان ۱۴۰۴
اگر دولت ظرف ماه آینده (تا پایان خرداد ۱۴۰۳) اقدامات زیر را انجام ندهد: -
تخصیص ۱۰۰,۰۰۰ میلیارد تومان بودجه اضطراری به بخش انرژی.
- آغاز فوری ساخت ۱۰ نیروگاه سیکل ترکیبی ۵۰۰ مگاواتی.
- اجرای طرح جیرهبندی برق برای صنایع پرمصرف و خانوارهای پرانرژی،
تابستان ۱۴۰۴ نهتنها یک بحران انرژی، بلکه یک شوک بزرگ اقتصادی-اجتماعی را به ایران تحمیل خواهد کرد.
این بحران، آزمونی برای اثبات کارآمدی سیستم حکمرانی ایران است. پاسخ به آن نیازمند عبور از شعارزدگی و اقدام عملی است.
تحلیل ناترازی برق در تابستان ۱۴۰۴
با توجه به اخبار و اظهارات رسمی مسئولان وزارت نیرو و تحلیلگران صنعت برق، پیش بینی ها از کمبود ۳۲,۰۰۰ تا ۳۵,۰۰۰ مگاواتی برق در تابستان ۱۴۰۴ حکایت دارد. این رقم بسیار فراتر از پیشبینی های پیشین است و نشاندهنده تشدید سریع بحران انرژی در کشور است.
عوامل تشدید کمبود ۳۲,۰۰۰ مگاواتی
۱. افزایش مصرف برق:
- رشد سالانه ۵ تا%10 مصرف بهدلیل افزایش جمعیت، انشعابات جدید، و استفاده بیرویه از دستگاههای خنککننده.
- کولرهای گازی بهتنهایی سهم عمدهای در مصرف تابستانی دارند و پیشبینی میشود مصرف بخش خانگی در ۱۴۰۴ به ۸۰,۰۰۰ مگاوات نزدیک شود.
۲. کاهش شدید تولید نیروگاههای برقآبی:
- خشکسالیهای مداوم، ظرفیت نیروگاههای آبی را از ۹,۰۰۰–۱۰,۰۰۰ مگاوات به صفر رسانده است. این رقم معادل %25 از کل کمبود پیشبینیشده است.
۳. ناترازی ساختاری در تولید:
- ظرفیت نیروگاههای حرارتی بهدلیل فرسودگی، کمبود سوخت (گاز و مازوت)، و تحریمها به حداکثر ۵۵,۰۰۰ مگاوات محدود شده است.
- نیروگاههای تجدیدپذیر تنها ۱,۰۰۰–۲,۰۰۰ مگاوات به ظرفیت تولید افزودهاند که ناچیز است.
۴. تأخیر در اجرای پروژههای توسعهای:
- عدم جذب سرمایهگذاری خارجی و داخلی برای احداث نیروگاههای جدید یا نوسازی نیروگاههای موجود.
پیامدهای فاجعهبار کمبود ۳۲,۰۰۰ مگاواتی
- خاموشیهای گسترده:
- قطعی برق به ۴–۶ ساعت در روز در کلانشهرها و ۸–۱۰ ساعت در مناطق گرمسیر (مانند خوزستان و سیستانوبلوچستان).
- اختلال در سیستمهای حیاتی (بیمارستانها، مراکز داده، و شبکههای ارتباطی).
- فروپاشی اقتصادی:
- تعطیلی 50% صنایع انرژیبر (فولاد، سیمان، پتروشیمی) و از دست رفتن حداقل ۲۰۰,۰۰۰ شغل مستقیم.
- کاهش ۳–%4رشد GDP ملی بهدلیل اختلال در زنجیره تأمین و تولید.
- بحران اجتماعی:
- تشدید نارضایتی عمومی و احتمال بروز ناآرامیها در مناطق محروم.
- افزایش قاچاق سوخت و ژنراتورهای غیراستاندارد، که خطرات زیستمحیطی و امنیتی را تشدید میکند.
- تورم و گرانی:
- افزایش ۴۰–50% قیمت برق برای جبران کسری بودجه توانیر.
- رشد قیمت کالاها و خدمات بهدلیل اختلال در تولید و توزیع.
چرا پیشبینیها بدبینانهتر شده است؟
- تکذیب وزارت نیرو در کنار سکوت عملی:
- علیرغم تکذیب «جدول خاموشیها»، وزارت نیرو راهکار مشخصی برای جبران کمبود ۳۲,۰۰۰ مگاواتی ارائه نکرده است.
- پروژههای کلان (مانند نیروگاههای خورشیدی کویر) هنوز در مرحله مطالعاتی یا تأمین مالی هستند.
- خشکسالی بیسابقه:
- کاهش 70% بارشها نسبت به میانگین بلندمدت، منابع آبی را تا مرز بحران تخلیه کرده است.
- رشد مصرف بیبرنامه:
- نبود سیاستهای تنبیهی/تشویقی مؤثر (مانند تعرفهگذاری پلکانی) برای کاهش مصرف در ساعات اوج.
راهکارهای اضطراری برای مهار فاجعه
۱. کاهش مصارف غیرضروری:
- تعطیلی ادارات دولتی و مراکز تجاری در ساعات اوج مصرف (۱۲–۱۶ و ۱۹–۲۳).
- ممنوعیت استفاده از کولرهای گازی در اماکن عمومی غیرضروری (مانند مجتمعهای تجاری لوکس).
۲. جذب سرمایهگذاری فوری:
- عقد قراردادهای فاینانس با کشورهای همسایه (روسیه، قطر، امارات) برای احداث نیروگاههای سیکل ترکیبی در کمتر از ۱۲ ماه.
- فروش اوراق قرضه سبز (Green Bonds) برای تأمین مالی پروژههای خورشیدی و بادی.
۳. مدیریت بحران آب و برق:
- ایجاد سامانههای هشدار سریع برای پیشبینی دقیقتر اوج مصرف و توزیع هوشمند برق.
۴. تحول در حکمرانی انرژی:
از فوری ساخت ۱۰ نیروگاه سیکل ترکیبی ۵۰۰ مگاواتی.
- اجرای طرح جیرهبندی برق برای صنایع پرمصرف و خانوارهای پرانرژی،
تابستان ۱۴۰۴ نهتنها یک بحران انرژی، بلکه یک شوک بزرگ اقتصادی-اجتماعی را به ایران تحمیل خواهد کرد.
این - ادغام وزارت نیرو و سازمان محیط زیست برای ایجاد «وزارتخانه انرژیهای پایدار» و حذف موازیکاریها.
- استخدام مدیران بینالمللی با تجربه در بحران های انرژی (مانند آفریقای جنوبی).
جمعبندی: هشدار قرمز برای تابستان ۱۴۰۴
اگر دولت ظرف ماه آینده (تا پایان خرداد ۱۴۰۳) اقدامات زیر را انجام ندهد: -
تخصیص ۱۰۰,۰۰۰ میلیارد تومان بودجه اضطراری به بخش انرژی.
- آغاز فوری ساخت ۱۰ نیروگاه سیکل ترکیبی ۵۰۰ مگاواتی.
- اجرای طرح جیرهبندی برق برای صنایع پرمصرف و خانوارهای پرانرژی،
تابستان ۱۴۰۴ نهتنها یک بحران انرژی، بلکه یک شوک بزرگ اقتصادی-اجتماعی را به ایران تحمیل خواهد کرد.
این بحران، آزمونی برای اثبات کارآمدی سیستم حکمرانی ایران است. پاسخ به آن نیازمند عبور از شعارزدگی و اقدام عملی است.
🔵اهمیت سخن دقیق
✍️محمد فاضلی
آقای رئیسجمهور گفتهاند «ما الان ۶ برابر اروپا برق مصرف میکنیم.» همین یک جمله را میخواهم برای تحلیل چگونگی زوال اعتماد جامعه ایران، تحلیل کنم.
یک. رئیسجمهور محترم حتماً در دهها جلسه درباره بحران انرژی کشور، با دادهها و آمار، و گفتههای کارشناسان درباره بالا بودن #شدت_انرژی (مقدار انرژی مصرفی برای تولید یک واحد ارزش اقتصادی)، ناکارآمدی مصرف انرژی و بهرهوری پایین مصرف انرژی در ایران مواجه شدهاند. اینها را در ذهن داشتهاند. اینها مطالب درستی است.
دو. آقای رئیسجمهور حتماً با بالا بودن میزان مصرف برق خانگی، سهم بسیار زیاد کولرهای گازی در مصرف تابستان، رعایت نشدن اصول مصرف درست برق، پرمصرف بودن وسایل برقی غیراستاندارد و اثر متغیر قیمت بر نادرستی الگوی رفتار مصرف انرژی هم مواجه شدهاند. اینها هم مطالب درستی است.
سه. آقای رئیسجمهور در جلسات حتماً با تفاوت ترکیب میزان مصرف برق در بخشهای خانگی، صنعتی، کشاورزی، عمومی ایران و کشورهای صنعتی هم آشنا شدهاند. سهم بالای بخش خانگی و تجاری ایران در مقابل سهم بالای برق صنعتی کشورهای توسعهیافته را هم دیدهاند. این هم مطلب درستی است.
چهار. آقای رئیسجمهور حتماً با نرخ بالای رشد مصرف برق کشور، بالاخص نرخ بالای رشد مصرف برق در ایام و ساعات پرمصرف سال (حوالی اوایل خرداد تا اواخر شهریور) که متغیر تعیینکنندهای است هم مواجه شدهاند. اهمیت این بخش هم زیاد است.
پنج. آقای رئیسجمهور در جلسات حتماً با پیچیدگیهای محاسبه میزان مصرف انرژی کشور هم مواجه شدهاند. کشور سبد انرژی (ترکیب عمدتاً گاز، برق، ذغال سنگ، گازوئیل، تجدیدپذیر) دارد و کل انرژی مصرفی هر کشور و سرانه مصرف را میشود با این سبد محاسبه کرد.
اگر اعداد و ارقام مربوط به شدت انرژی، میزان مصرف برق خانگی، نرخهای رشد مصرف در سال و در ایام و ساعات پرمصرف سال در برق؛ و محاسبات بر اساس صرفاً برق یا سبد انرژی را مبنا قرار دهیم و با کشورهای اروپایی مقایسه کنیم، به دادههایی میرسیم که ممکن است بشود از گزاره «ما الان ۶ برابر اروپا برق مصرف میکنیم» دفاع کرد.
برای مثال، چون تولید ناخالص داخلی آلمان ۴۵۰۰ میلیارد دلار و تولید ناخالص داخلی ایران ۴۰۴ میلیارد دلار (با گزارش بانک جهانی) است؛ و مصرف برق آلمان ۵۰۵ و ایران ۳۸۰ تراوات ساعت است؛ میزان مصرف برق (نه کل سبد انرژی) برای تولید ناخالص داخلی در ایران، حدود ۹ برابر آلمان است.
اما، چند نکته هست:
▪️ آلمان مساوی اروپا نیست.
▪️ گفته نشده «مصرف برق ما بر اساس شدت انرژی، ۹ برابر آلمان است.»
▪️ اعداد و ارقام به صورت تفکیکی و بر حسب میزان مصرف در بخش صنعت، خانگی، کشاورزی و عمومی گفته نشده است.
▪️ سبد انرژی هم لحاظ نشده است.
همه اینها سبب میشود، عبارت «ما الان ۶ برابر اروپا برق مصرف میکنیم» عبارتی غیردقیق، تفسیرپذیر، نادرست، قابل نقد کارشناسی جدی، و مستمسکی در دست مغرضان برای طعنه به رئیسجمهور باشد.
این نوع گفتارها، اعتماد و سرمایه اجتماعی دولت را نابود میکنند. این نوع گفتهها سبب میشوند ادعای «کار کارشناسی» رئیسجمهور زیر تیغ برود. این گفتهها سطح فرهنگ عمومی در عرصه امر سیاستی را پایین میآورند و از اعتبار کارشناسی دولت میکاهند.
نتیجهگیری
مقامات دولتی باید کم حرف بزنند، و همان کم را نیز با دقت و تراشخورده بیان کنند. مقام دولتی نباید سخنی بگوید که قبل از بیان، کارشناسانی آنرا تأیید نکرده و ابعاد آنرا نسنجیده باشند. آن کارشناسان هم باید در مقابل تأیید سخن، مسئولیت داشته باشند.
بیخود نیست که رؤسای جمهوری کشورهای معتبر، سخنرانینویس دارند و سخنرانیها به صورت متن رسمی تدوین و منتشر میشوند.
سخن سیاستمدار، اثر اجتماعی و سیاسی دارد، جامعهای را ملتهب یا آرام میکند، اعتماد میسازد یا به فنا میدهد. سخن سیاستمدار باید تابع آداب و اندازه اثر اجتماعی آن باشد.
سیاست مدار باید سخن دقیق بگوید (دقت کارشناسی، دقت اجتماعی، دقت سیاسی) و مشاورانش باید نگهبان سخن و نگهدارنده اعتماد اجتماعی به سیاستمدار باشند.
✍️محمد فاضلی
آقای رئیسجمهور گفتهاند «ما الان ۶ برابر اروپا برق مصرف میکنیم.» همین یک جمله را میخواهم برای تحلیل چگونگی زوال اعتماد جامعه ایران، تحلیل کنم.
یک. رئیسجمهور محترم حتماً در دهها جلسه درباره بحران انرژی کشور، با دادهها و آمار، و گفتههای کارشناسان درباره بالا بودن #شدت_انرژی (مقدار انرژی مصرفی برای تولید یک واحد ارزش اقتصادی)، ناکارآمدی مصرف انرژی و بهرهوری پایین مصرف انرژی در ایران مواجه شدهاند. اینها را در ذهن داشتهاند. اینها مطالب درستی است.
دو. آقای رئیسجمهور حتماً با بالا بودن میزان مصرف برق خانگی، سهم بسیار زیاد کولرهای گازی در مصرف تابستان، رعایت نشدن اصول مصرف درست برق، پرمصرف بودن وسایل برقی غیراستاندارد و اثر متغیر قیمت بر نادرستی الگوی رفتار مصرف انرژی هم مواجه شدهاند. اینها هم مطالب درستی است.
سه. آقای رئیسجمهور در جلسات حتماً با تفاوت ترکیب میزان مصرف برق در بخشهای خانگی، صنعتی، کشاورزی، عمومی ایران و کشورهای صنعتی هم آشنا شدهاند. سهم بالای بخش خانگی و تجاری ایران در مقابل سهم بالای برق صنعتی کشورهای توسعهیافته را هم دیدهاند. این هم مطلب درستی است.
چهار. آقای رئیسجمهور حتماً با نرخ بالای رشد مصرف برق کشور، بالاخص نرخ بالای رشد مصرف برق در ایام و ساعات پرمصرف سال (حوالی اوایل خرداد تا اواخر شهریور) که متغیر تعیینکنندهای است هم مواجه شدهاند. اهمیت این بخش هم زیاد است.
پنج. آقای رئیسجمهور در جلسات حتماً با پیچیدگیهای محاسبه میزان مصرف انرژی کشور هم مواجه شدهاند. کشور سبد انرژی (ترکیب عمدتاً گاز، برق، ذغال سنگ، گازوئیل، تجدیدپذیر) دارد و کل انرژی مصرفی هر کشور و سرانه مصرف را میشود با این سبد محاسبه کرد.
اگر اعداد و ارقام مربوط به شدت انرژی، میزان مصرف برق خانگی، نرخهای رشد مصرف در سال و در ایام و ساعات پرمصرف سال در برق؛ و محاسبات بر اساس صرفاً برق یا سبد انرژی را مبنا قرار دهیم و با کشورهای اروپایی مقایسه کنیم، به دادههایی میرسیم که ممکن است بشود از گزاره «ما الان ۶ برابر اروپا برق مصرف میکنیم» دفاع کرد.
برای مثال، چون تولید ناخالص داخلی آلمان ۴۵۰۰ میلیارد دلار و تولید ناخالص داخلی ایران ۴۰۴ میلیارد دلار (با گزارش بانک جهانی) است؛ و مصرف برق آلمان ۵۰۵ و ایران ۳۸۰ تراوات ساعت است؛ میزان مصرف برق (نه کل سبد انرژی) برای تولید ناخالص داخلی در ایران، حدود ۹ برابر آلمان است.
اما، چند نکته هست:
▪️ آلمان مساوی اروپا نیست.
▪️ گفته نشده «مصرف برق ما بر اساس شدت انرژی، ۹ برابر آلمان است.»
▪️ اعداد و ارقام به صورت تفکیکی و بر حسب میزان مصرف در بخش صنعت، خانگی، کشاورزی و عمومی گفته نشده است.
▪️ سبد انرژی هم لحاظ نشده است.
همه اینها سبب میشود، عبارت «ما الان ۶ برابر اروپا برق مصرف میکنیم» عبارتی غیردقیق، تفسیرپذیر، نادرست، قابل نقد کارشناسی جدی، و مستمسکی در دست مغرضان برای طعنه به رئیسجمهور باشد.
این نوع گفتارها، اعتماد و سرمایه اجتماعی دولت را نابود میکنند. این نوع گفتهها سبب میشوند ادعای «کار کارشناسی» رئیسجمهور زیر تیغ برود. این گفتهها سطح فرهنگ عمومی در عرصه امر سیاستی را پایین میآورند و از اعتبار کارشناسی دولت میکاهند.
نتیجهگیری
مقامات دولتی باید کم حرف بزنند، و همان کم را نیز با دقت و تراشخورده بیان کنند. مقام دولتی نباید سخنی بگوید که قبل از بیان، کارشناسانی آنرا تأیید نکرده و ابعاد آنرا نسنجیده باشند. آن کارشناسان هم باید در مقابل تأیید سخن، مسئولیت داشته باشند.
بیخود نیست که رؤسای جمهوری کشورهای معتبر، سخنرانینویس دارند و سخنرانیها به صورت متن رسمی تدوین و منتشر میشوند.
سخن سیاستمدار، اثر اجتماعی و سیاسی دارد، جامعهای را ملتهب یا آرام میکند، اعتماد میسازد یا به فنا میدهد. سخن سیاستمدار باید تابع آداب و اندازه اثر اجتماعی آن باشد.
سیاست مدار باید سخن دقیق بگوید (دقت کارشناسی، دقت اجتماعی، دقت سیاسی) و مشاورانش باید نگهبان سخن و نگهدارنده اعتماد اجتماعی به سیاستمدار باشند.
🔵زنجانی در قامت یک موسسه اعتباری غیر مجاز
بابک زنجانی قطعا نیاز به معرفی ندارد او یکی از معروف ترین سلبریتی های اقتصادی است که شهرتش را نه با تولید و یا تلاش های صنعتی بلکه با گودال های بزرگ اقتصادی شبیه آنچه در ایران زمین رخ داد به دست آورده است. ارتعاش رفتار اقتصادی او از ایران زمین تا ونک و تا اکنون، همیشه بر دیوار زندگی مردم نشسته و تن مخاطبان اقتصادی را لرزانده است، شبیه همین امروز که سایه اش به جاده مخصوص و حوالی سایپا رسیده و باز همان لرزش ها تکرار می شوند.
او یک پست چند خطی را توییت کرده است و با لحنی که می شود فهمید حق به جانب و با غروری وصف ناپذیر ادا شده، هشدار داده است که اگر دو میلیارد پول ندارید سمت سایپا متمایل نشوید که خرید این کارتل خودرویی حداقل دو میلیارد دلار پول می خواهد. او این بار درست می گوید، خرید سایپا به پول نیاز دارد اما آیا هرکس پول داشت صلاحیت کار تولید و به دست گرفتن سرنوشت توسعه صنعتی کشور را نیز دارد؟
بابک زنجانی عجیب شبیه موسسات اعتباری است. آنهای غول های بزرگی بودند که بدن های بزرگی هم داشتند اما در ناحیه سر و نقطه ثقل تفکر رشد نکرده بودند. موجوداتی در آفرینش عجیب؛ جثه های بزرگ و سرهای کوچک که خاطرات بدی نیز برای اقتصاد ایران بر جای گذاشتند. تمام تکیه این موسسات بر دوتا تکیه گاه بود، یکی پول و دیگری رانت. در نهایت اما کار به جایی رسید که ۳۶ هزار میلیارد تومان به اقتصاد ایران و خزانه بیت المال آسیب زدند. این جدا از تصویر زشتی است که برای نظام اقتصادی ایران به وجود آوردند.
بابک هم این روزها دقیقا اینگونه سخن میگوید. من دو میلیارد دلار پول دارم پس اهلیت دارم اما آیا در دنیای امروز که تولید و صنعت به شدت وابسته به مقتضیات اجتماعی، سرمایه های اجتماعی و باورهای نیک مردم است، آیا فقط می توان با منم منم های این شکلی و دارم دارم های پولی پراید را بنز کرد؟ ما آغشته به تجربیات تلخیم، اگر غیر اعتباری ها توانستند، بابک هم می تواند. جالب اینجاست که همیشه ادعاهای این شکلی نیز سوار بر شانه پولهای بادآورده بوده برای همین آتیه آنها سقوط در بن بست را نشان داده است. اینگونه نیست. /امتداد
بابک زنجانی قطعا نیاز به معرفی ندارد او یکی از معروف ترین سلبریتی های اقتصادی است که شهرتش را نه با تولید و یا تلاش های صنعتی بلکه با گودال های بزرگ اقتصادی شبیه آنچه در ایران زمین رخ داد به دست آورده است. ارتعاش رفتار اقتصادی او از ایران زمین تا ونک و تا اکنون، همیشه بر دیوار زندگی مردم نشسته و تن مخاطبان اقتصادی را لرزانده است، شبیه همین امروز که سایه اش به جاده مخصوص و حوالی سایپا رسیده و باز همان لرزش ها تکرار می شوند.
او یک پست چند خطی را توییت کرده است و با لحنی که می شود فهمید حق به جانب و با غروری وصف ناپذیر ادا شده، هشدار داده است که اگر دو میلیارد پول ندارید سمت سایپا متمایل نشوید که خرید این کارتل خودرویی حداقل دو میلیارد دلار پول می خواهد. او این بار درست می گوید، خرید سایپا به پول نیاز دارد اما آیا هرکس پول داشت صلاحیت کار تولید و به دست گرفتن سرنوشت توسعه صنعتی کشور را نیز دارد؟
بابک زنجانی عجیب شبیه موسسات اعتباری است. آنهای غول های بزرگی بودند که بدن های بزرگی هم داشتند اما در ناحیه سر و نقطه ثقل تفکر رشد نکرده بودند. موجوداتی در آفرینش عجیب؛ جثه های بزرگ و سرهای کوچک که خاطرات بدی نیز برای اقتصاد ایران بر جای گذاشتند. تمام تکیه این موسسات بر دوتا تکیه گاه بود، یکی پول و دیگری رانت. در نهایت اما کار به جایی رسید که ۳۶ هزار میلیارد تومان به اقتصاد ایران و خزانه بیت المال آسیب زدند. این جدا از تصویر زشتی است که برای نظام اقتصادی ایران به وجود آوردند.
بابک هم این روزها دقیقا اینگونه سخن میگوید. من دو میلیارد دلار پول دارم پس اهلیت دارم اما آیا در دنیای امروز که تولید و صنعت به شدت وابسته به مقتضیات اجتماعی، سرمایه های اجتماعی و باورهای نیک مردم است، آیا فقط می توان با منم منم های این شکلی و دارم دارم های پولی پراید را بنز کرد؟ ما آغشته به تجربیات تلخیم، اگر غیر اعتباری ها توانستند، بابک هم می تواند. جالب اینجاست که همیشه ادعاهای این شکلی نیز سوار بر شانه پولهای بادآورده بوده برای همین آتیه آنها سقوط در بن بست را نشان داده است. اینگونه نیست. /امتداد
🔵گامهای بزرگ در پسا توافق
محمدعلی دستمالی؛ پژوهشگر حکمرانی
حالا که موضوع تصویب مشروط پالرمو بهظاهر به عنوان یک نقطه امید برجسته شده، بیایید روند اجمالی آن را بررسی کنیم تا بهدرستی متوجه شویم که با چه تابلویی روبهرو هستیم.
۱. در دوره حسن روحانی، لایحه پیوستن ایران به کنوانسیون پالرمو، در آذر ۱۳۹۲ به مجلس نهم فرستاده شد، ولی نمایندگان مخالف بودند و نتیجهای حاصل نشد.
۲. امضای سند توافق برجام به روحانی و کابینه او اعتمادبهنفس بیشتری داد و لایحه پالرمو باز هم در سال ۱۳۹۵ به مجلس دهم رفت و نهایتا در سال ۱۳۹۶ با شروطی تصویب شد.
۳. در همان سال، لایحه پس از تصویب اولیه در مجلس، در شورای نگهبان با ایراداتی روبهرو شد و در سال ۱۳۹۷ برای تعیینتکلیف نهایی به مجمع تشخیص فرستاده شد.
۴. مجمع در اواخر سال ۱۴۰۳ یک مطالعه کارشناسی چهارماهه را آغاز کرد و پس از هفتسال و در اردیبهشت ۱۴۰۴ با قید چند شرط و ایراد، آن را تصویب کرد.
یادآوری همین روند ۱۳ساله! میتواند تصویری عینی و آشکار از رویکرد نظام حکمرانی کشور به چنین موضوعات مهمی نشان دهد.
تصویب مشروط پالرمو در مجمع تشخیص نشان داد: اول اینکه بین تصویب پالرمو در سال ۲۰۰۰ توسط سازمان ملل متحد تا تصویب آن در ایران، ۲۵سال فاصله زمانی وجود دارد!
دوم اینکه دو قوه مجریه و مقننه در ایران، همراه با دو نهاد اقماری دیگر به نام شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت، ۱۲سال آزگار رفتند و آمدند تا برای پیوستن نیمبند و مشروط به یک کنوانسیون بینالمللی به اجماع نظر دست پیدا کنند!
سوم اینکه شروط مجمع، حاکی از آن است که عمل کردن به مفاد کنوانسیون مزبور در ایران، عملا در قد و قواره پاس کردن یک درس هشتواحدی تفسیر و هرمنوتیک خواهد بود!
حالا بیایید به این فکر کنیم؛ در صورت نهایی شدن الحاق ایران به FATF، علاوه بر ضرورت بازاندیشی در مورد قانون اساسی و برخی اسناد بالادستی، در کدام بخشهای دیگر با چالش ضرورت تغییر روبهرو هستیم.
بهعنوان مثال، در رویکرد کلان حکمرانی جمهوری اسلامی ایران به مفاهیمی همچون صادرات و واردات و همچنین بررسی کارنامه مالی نهادهای کوچک و بزرگ دولتی و خصولتی، جایگاه «شفافیت مالی»، دقیقا کجاست؟
آیا قوه قضائیه و ساختار کنونی نظارت مالی در بانک مرکزی و دیگر نهادها، آمادگی آن را دارند که برای مبارزه جدی با «پولشویی» و مهار رانت، به شکل جدی وارد میدان شوند؟
در کشوری با ارز چندنرخی و دهها گونه مختلف از رانتهای کوچک و بزرگ، قاچاق سوخت، کمبود انرژی و ناکارآمدی در نظارت مالی و مالیاتگیری و عدماحصای روشن نظام پرداخت تسهیلات بانکی، حتی در داخل هم نمیتوان شعار شفافیت مالی و مبارزه با پولشویی سر داد، چه رسد به معاملات شفاف با بانکها و موسسات بینالمللی و فراهم آوردن زمینههای مناسب برای ورود سرمایه گذاران خارجی.
پس باید این واقعیت را بپذیریم که اولا نظام حکمرانی در کشور ما به چابکسازی حقیقی و حذف نهادهای موازی نیاز دارد تا رویه سخت و دنده پهن تصمیمگیری تغییر کند؛ دوم اینکه در صورت تلاش برای پیوستن به سازمان تجارت جهانی و افزایش مبادلات تجاری به شکل شفاف، نهتنها قوانین و مکانیزمهای تصمیمگیری و اجرا، بلکه ساختار پیچیده نهادهای خصولتی، میزان نقشآفرینی بخش خصوصی و محتوا و فرم اجرای سیاست خارجی به اصلاحات جدی نیاز دارد.
محمدعلی دستمالی؛ پژوهشگر حکمرانی
حالا که موضوع تصویب مشروط پالرمو بهظاهر به عنوان یک نقطه امید برجسته شده، بیایید روند اجمالی آن را بررسی کنیم تا بهدرستی متوجه شویم که با چه تابلویی روبهرو هستیم.
۱. در دوره حسن روحانی، لایحه پیوستن ایران به کنوانسیون پالرمو، در آذر ۱۳۹۲ به مجلس نهم فرستاده شد، ولی نمایندگان مخالف بودند و نتیجهای حاصل نشد.
۲. امضای سند توافق برجام به روحانی و کابینه او اعتمادبهنفس بیشتری داد و لایحه پالرمو باز هم در سال ۱۳۹۵ به مجلس دهم رفت و نهایتا در سال ۱۳۹۶ با شروطی تصویب شد.
۳. در همان سال، لایحه پس از تصویب اولیه در مجلس، در شورای نگهبان با ایراداتی روبهرو شد و در سال ۱۳۹۷ برای تعیینتکلیف نهایی به مجمع تشخیص فرستاده شد.
۴. مجمع در اواخر سال ۱۴۰۳ یک مطالعه کارشناسی چهارماهه را آغاز کرد و پس از هفتسال و در اردیبهشت ۱۴۰۴ با قید چند شرط و ایراد، آن را تصویب کرد.
یادآوری همین روند ۱۳ساله! میتواند تصویری عینی و آشکار از رویکرد نظام حکمرانی کشور به چنین موضوعات مهمی نشان دهد.
تصویب مشروط پالرمو در مجمع تشخیص نشان داد: اول اینکه بین تصویب پالرمو در سال ۲۰۰۰ توسط سازمان ملل متحد تا تصویب آن در ایران، ۲۵سال فاصله زمانی وجود دارد!
دوم اینکه دو قوه مجریه و مقننه در ایران، همراه با دو نهاد اقماری دیگر به نام شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت، ۱۲سال آزگار رفتند و آمدند تا برای پیوستن نیمبند و مشروط به یک کنوانسیون بینالمللی به اجماع نظر دست پیدا کنند!
سوم اینکه شروط مجمع، حاکی از آن است که عمل کردن به مفاد کنوانسیون مزبور در ایران، عملا در قد و قواره پاس کردن یک درس هشتواحدی تفسیر و هرمنوتیک خواهد بود!
حالا بیایید به این فکر کنیم؛ در صورت نهایی شدن الحاق ایران به FATF، علاوه بر ضرورت بازاندیشی در مورد قانون اساسی و برخی اسناد بالادستی، در کدام بخشهای دیگر با چالش ضرورت تغییر روبهرو هستیم.
بهعنوان مثال، در رویکرد کلان حکمرانی جمهوری اسلامی ایران به مفاهیمی همچون صادرات و واردات و همچنین بررسی کارنامه مالی نهادهای کوچک و بزرگ دولتی و خصولتی، جایگاه «شفافیت مالی»، دقیقا کجاست؟
آیا قوه قضائیه و ساختار کنونی نظارت مالی در بانک مرکزی و دیگر نهادها، آمادگی آن را دارند که برای مبارزه جدی با «پولشویی» و مهار رانت، به شکل جدی وارد میدان شوند؟
در کشوری با ارز چندنرخی و دهها گونه مختلف از رانتهای کوچک و بزرگ، قاچاق سوخت، کمبود انرژی و ناکارآمدی در نظارت مالی و مالیاتگیری و عدماحصای روشن نظام پرداخت تسهیلات بانکی، حتی در داخل هم نمیتوان شعار شفافیت مالی و مبارزه با پولشویی سر داد، چه رسد به معاملات شفاف با بانکها و موسسات بینالمللی و فراهم آوردن زمینههای مناسب برای ورود سرمایه گذاران خارجی.
پس باید این واقعیت را بپذیریم که اولا نظام حکمرانی در کشور ما به چابکسازی حقیقی و حذف نهادهای موازی نیاز دارد تا رویه سخت و دنده پهن تصمیمگیری تغییر کند؛ دوم اینکه در صورت تلاش برای پیوستن به سازمان تجارت جهانی و افزایش مبادلات تجاری به شکل شفاف، نهتنها قوانین و مکانیزمهای تصمیمگیری و اجرا، بلکه ساختار پیچیده نهادهای خصولتی، میزان نقشآفرینی بخش خصوصی و محتوا و فرم اجرای سیاست خارجی به اصلاحات جدی نیاز دارد.
🔵در ایران غنی سازی بشود یا نشود؟
✍️حامد پاک طینت
با اینکه از فرط تکرار موضوع مذاکره و قصه تمام نشدنی معامله هسته ای همگی خسته و بی حس شده ایم بدلیل اثر جدی این موضوع بر تصمیمات اقتصادی هر از گاهی آنرا بروز رسانی می کنیم
همانطور که سه هفته پیش در کانال اعلام کردیم، اختلافات از زمان ورود به جزئیات فنی آغاز میشود و پیش از آن بیشتر تعارفات دپلماتیک است که طبیعی است بعد از این همه سال چند جلسه ای طول بکشد
در ایران غنی سازی بشود یا نشود؟
گره اصلی اینجاست.
سه متغیر می تواند به کمک باز کردن این گره بیاید:
اعداد حتی کوچک غنی سازی که برنده شدن ترامپ نسبت به برجام و همزمان اقتدار ایران را منتج کند
واسطه شدن قطر که حالا بعنوان یکی از اثرگذارترین لابی گرهای جدی با آمریکا حداقل تا سه سال آینده نقش آفرینی خواهد کرد
و ایده کنسرسیوم غنی سازی مشترک با کشورهای عربی
شما اما بعنوان فعال اقتصادی در شرایط کنونی باید ترکیبی حرفه ای از مدیریت نقدینگی و تنوع بخشی در بازار در کوتاه مدت و خلق شایستگی محوری در بلند مدت را دستور کار قرار دهید- این راز ماندگاری شماست/
✍️حامد پاک طینت
با اینکه از فرط تکرار موضوع مذاکره و قصه تمام نشدنی معامله هسته ای همگی خسته و بی حس شده ایم بدلیل اثر جدی این موضوع بر تصمیمات اقتصادی هر از گاهی آنرا بروز رسانی می کنیم
همانطور که سه هفته پیش در کانال اعلام کردیم، اختلافات از زمان ورود به جزئیات فنی آغاز میشود و پیش از آن بیشتر تعارفات دپلماتیک است که طبیعی است بعد از این همه سال چند جلسه ای طول بکشد
در ایران غنی سازی بشود یا نشود؟
گره اصلی اینجاست.
سه متغیر می تواند به کمک باز کردن این گره بیاید:
اعداد حتی کوچک غنی سازی که برنده شدن ترامپ نسبت به برجام و همزمان اقتدار ایران را منتج کند
واسطه شدن قطر که حالا بعنوان یکی از اثرگذارترین لابی گرهای جدی با آمریکا حداقل تا سه سال آینده نقش آفرینی خواهد کرد
و ایده کنسرسیوم غنی سازی مشترک با کشورهای عربی
شما اما بعنوان فعال اقتصادی در شرایط کنونی باید ترکیبی حرفه ای از مدیریت نقدینگی و تنوع بخشی در بازار در کوتاه مدت و خلق شایستگی محوری در بلند مدت را دستور کار قرار دهید- این راز ماندگاری شماست/
🔵در بارهٔ مراسم بزرگداشت مرحوم رئیسی
✍️احمد زیدآبادی
گرامیداشت یاد مردگان سنت است و سنت پسندیدهای هم هست. گرامیداشت را میتوان با یک مراسم ساده و کمخرج برگزار کرد. چیزی بیش از آن، گرامیداشت نیست و هدفی فراتر از آن را دنبال میکند.
گویا قرار است به مناسبت سالگرد درگذشت مرحوم سید ابراهیم رئیسی 120 هزار مراسم در سراسر کشور به صورت سازماندهی شده برگزار شود.
گفته میشود هزینهٔ این ۱۲۰ هزار مجلس از بودجهٔ عمومی است.
روشن است که منظور از برپایی این میزان از مجالس و مراسم، یادبود معمول و متعارف برای درگذشتگان نیست و مقصودی فراتر از آن مد نظر برگزارکنندگان است. پرسش اما این است که چه مقصودی؟
اگر مقصود معرفی مرحوم رئیسی به عنوان رئیس جمهوری نمونه برای کشور است که این مقصود با برگزاری مراسم پرحجم حاصل نمیشود و اگر به فرض محال حاصل هم شود چه نتیجهای دارد؟
اینکه دکتر مسعود پزشکیان راه او را ادامه دهد؟ یا اینکه مردم متقاعد شوند بعد از دور اول ریاستجمهوری آقای پزشکیان، به فردی با مختصات مرحوم رئیسی و تیم همراه او برای ورود دوباره به پاستور رأی دهند؟
اگر قرار به تشویق پزشکیان به ادامهٔ راه مرحوم رئیسی است که اولاً نیازی به این همه مراسم نیست و ثانیاً چه نکتهٔ خاصی در کارنامهٔ آن مرحوم بوده که الان ادامه یا تکرار آن توسط آقای پزشکیان دردی از دردهای بیشمار کشور را درمان میکند؟
اما اگر این حجم از مراسم، خیزی سیاسی برای بازگشت تیم مرحوم رئیسی به قوهٔ مجریه در آینده است، به نظرم این اتفاق رخ نخواهد داد زیرا ذائقهٔ جامعهٔ ایرانی هزاران فرسنگ از علایق و گرایشهای این طیف فاصله گرفته است.
آن یک بار هم عمدتاً از سر تصادف و جبر روزگار بود و گرنه نسبتی با شرایط ایران نداشت.
✍️احمد زیدآبادی
گرامیداشت یاد مردگان سنت است و سنت پسندیدهای هم هست. گرامیداشت را میتوان با یک مراسم ساده و کمخرج برگزار کرد. چیزی بیش از آن، گرامیداشت نیست و هدفی فراتر از آن را دنبال میکند.
گویا قرار است به مناسبت سالگرد درگذشت مرحوم سید ابراهیم رئیسی 120 هزار مراسم در سراسر کشور به صورت سازماندهی شده برگزار شود.
گفته میشود هزینهٔ این ۱۲۰ هزار مجلس از بودجهٔ عمومی است.
روشن است که منظور از برپایی این میزان از مجالس و مراسم، یادبود معمول و متعارف برای درگذشتگان نیست و مقصودی فراتر از آن مد نظر برگزارکنندگان است. پرسش اما این است که چه مقصودی؟
اگر مقصود معرفی مرحوم رئیسی به عنوان رئیس جمهوری نمونه برای کشور است که این مقصود با برگزاری مراسم پرحجم حاصل نمیشود و اگر به فرض محال حاصل هم شود چه نتیجهای دارد؟
اینکه دکتر مسعود پزشکیان راه او را ادامه دهد؟ یا اینکه مردم متقاعد شوند بعد از دور اول ریاستجمهوری آقای پزشکیان، به فردی با مختصات مرحوم رئیسی و تیم همراه او برای ورود دوباره به پاستور رأی دهند؟
اگر قرار به تشویق پزشکیان به ادامهٔ راه مرحوم رئیسی است که اولاً نیازی به این همه مراسم نیست و ثانیاً چه نکتهٔ خاصی در کارنامهٔ آن مرحوم بوده که الان ادامه یا تکرار آن توسط آقای پزشکیان دردی از دردهای بیشمار کشور را درمان میکند؟
اما اگر این حجم از مراسم، خیزی سیاسی برای بازگشت تیم مرحوم رئیسی به قوهٔ مجریه در آینده است، به نظرم این اتفاق رخ نخواهد داد زیرا ذائقهٔ جامعهٔ ایرانی هزاران فرسنگ از علایق و گرایشهای این طیف فاصله گرفته است.
آن یک بار هم عمدتاً از سر تصادف و جبر روزگار بود و گرنه نسبتی با شرایط ایران نداشت.