Telegram Web
▪️مجموعه عکس‌های شیر و خورشید که توسط هوش مصنوعی ساخته شده
▫️سری سوم

@l_write_therefore_i_am
▪️مجموعه عکس‌های شیر و خورشید که توسط هوش مصنوعی ساخته شده
▫️سری چهارم

@l_write_therefore_i_am
نوحه‌ی اصلی و سوگ اصلی…💔

کاش در این شهر کسی، ظلم روا ندارد
ظلم اگر باب شود، ملک بقا ندارد

به چلجراغ گریه شبانه
ستاره‌های اشک دانه دانهن
فس گرفته کو هوای تازه
جنازه در جنازه در جنازه

شرمت باد شرمت
دستان به خون آلوده
برخیزید برخیزید
ای مردم خواب آلوده

خطبه‌ی دیگر، کاخ ستمگر،
بر سر سلطان می‌ریزد
یوسف کنعان از غم زندان بار دگر می‌آید
با نام آزادی، خشم خدایان می‌گیرد
این موج بیداری، آینه را پس می‌گیرد

شادی و غم، جور و ستم
میگذرد از پی هم
ناله نی، خنده نی،
میگذر موسم دی

🔸شاعر: شهاب‌الدین موسوی
🔸با نوای: احمد دشمه
🔸مسجد حظیره یزد - ۱۳۹۷

@l_write_therefore_i_am
روز واقعه

از سفیدی چشم‌هایی که از وسط این پرچم... سرخ... درو شدیم... به سمت آن گیاه عجیب... سبز... از سرد شدن دست‌هایش... اینکه نفس نمی‌کشد... نمی‌تپد... نمی‌خواند... ۵۷ روز سوگ و نوحه و عزا... ۵۷ بار سقوط و از دست رفتن تمام علائم حیات… قطع امید از دیدن دوباره‌ات و بازگشت نبض این سرزمین… به سیاهی خو‌کرده‌ایم شاه‌رضا… به مصیبت و زدن توی سر و سینه‌ی تاریخ… باید مناسبت خاصی‌ باشد خرمی یک شهر را بکوبند بشود صحرای کربلا... باید خون خوردن مردم در اتصال کارون به شاهرگ اصلی‌شان را ببینی... صدای هزار پرنده‌ی یتیم... پرنده‌ی زخمی... پرنده‌هایی که سرشان روی سینه‌ی این خاک... می‌رقصیم با سری بریده و کاردی تا استخوان... صدای شمشیرها و شیهه‌هایی که خواب دیده‌‌ام ۷ گاو لاغر ۷نسل مرا شخم می‌زند و پیش می‌راند... خواب دیده‌ام بدون تو توی همین خاک... ماه‌منیر درو شد... خدانور… مجیدرضا... محمدحسین با پیراهنی آغشته به خون یک پرنده که پرواز را به خاطر سپرده بود... و لحن آب و زمین را می‌فهمید... زندگی را می‌فهمید و در چند قدمی یک شلیک... قسم به آتش به بوی گوشت سوخته... به استنشاق عطر شیمیایی هوا که می‌رقصاندم پای هر انفجار... بی‌دست... بی‌چشم... قسم به تاریکی این عصر که هر بار منور زدند... هر بار نجات‌دهنده به مقصد این خاک... خیابان‌ها شاهدند هر پلی که فرو ریخت... چیزی به نام مردم تمام شد... هر قدمی که از ما دور شدی… خاک را دادیم... آب را... پدر را... ماه‌منیر را... نگاه کن چگونه همه با هم از ریل خارج می‌شویم... همه دست در دست هم می‌کوبیم به کوه... سقوط می‌کنیم در یک سوگ ابدی... ما را ببخش شاه‌رضا که هرچه کاشتی با یک داس... هر چه ساختی با یک چکش... هرچه جلوتر می‌روم انگار این صحرا این واقعه... این اسب‌های بی‌سوار... لباس‌های سیاه... مویه‌ها و زنانی که بر سر می‌زنند… تاریخ دوباره تکرار می‌شود... برمی‌گردیم عقب به مردی با لباسی سرخ که شمشیر را توی هوا ‌می‌چرخاند... همه‌ی مسیرهای آب را می‌بندد... و سر بریده‌ی این سرزمین را در لباس سبزش… به خاک کشیده شدیم…

#ماریکیو
۵ مرداد ۴۰۲

@l_write_therefore_i_am
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🏴روز واقعه

حاکم وقت دبی در سال ۵۳ به ایران آمد و روزی برای صرف ناهار مهمان شاه ایران شد و بطور خصوصی با یکدیگر صحبت‌ کردند.

بعد از صرف ناهار اسداله‌علم وزیر دربار از شاه پرسید؛ شيخ راشد آل مكتوم چطور آدمی بود؟
شاه در جواب گفت: این شخص نسبت به دیگر حکام عرب بسیار روشنفکر و مترقی‌تر است. به زبان انگلیسی کاملا مسلط است. از ما در راه پیشرفت دبی درخواست كمک کرد که تا دبی هم مثل کشور ما آباد شود، حتی در خواست کردند کنترل امنیت آنها را ما بدست بگیریم.

🔘برگرفته از کتاب یادداشت های اسداله‌علم

@l_write_therefore_i_am
زن زندگی آزادی شاه 👑

@l_write_therefore_i_am
Forwarded from مصطفی علوی
تمام شهر پر از قصه ی لواط شماست
و این بیانگر میزان انحطاط شماست

بهشت و هرچه در آن است،مفتِ چنگت باد
اگر مسیر چنین است و این صراط شماست

نگاه مردم دنیا به تشتِ رسواییست
که سرنگون شده از بام و در حیاط شماست

رسیده دوره ی شیطان به انتها امروز
که هرچه فعل حرام است در بساط شماست

هزارها بده بِستان میان خود دارید
عجب معامله ای پشت ارتباط شماست

چه خلوتیست که لبریز از خودارضایی ست؟
چه حرکتیست که بُن مایه ی نشاط شماست؟

مرا به امر به معروفتان نیازی نیست
که منکرات شمایید و اختلاط شماست

برای ما دم از اخلاق میزنی یا شیخ؟
نگاه کن،همه جا صحبت از لواط شماست


#قوم_لوط
#باجناق
#مصطفی_علوی
@moalavi
گفت: «هرچیزی را زکاتی است و زکات عقل، اندوه ِ طویل است»

و از آن جاست که کانَ رسول الله، صلی الله علی و آله و سلّم، متواصِلُ الاحزان- {گفت}:
«چنان که عجب بوَد که در بهشت گریند، عجبتر آن بوَد که کسی در دنیا خندد»

تذکرة الاولیا - عطار
https://ganjoor.net/attar/tazkerat-ol-ouliya/sh10

@l_write_therefore_i_am
گفت: «در دنیا شروع کردن آسان است. امّا بیرون آمدن و خلاص یافتن دشوار».

گفت: «دنیا بیمارستانی است و خلق در وی چون دیوانگان‌اند و دیوانگان را در بیمارستان غل و بند بود»

تذکرة الاولیا - عطار
https://ganjoor.net/attar/tazkerat-ol-ouliya/sh10

@l_write_therefore_i_am
گفت: «جنگ کردن با خردمندان آسان تر است از حلوا خوردن با بی خردان».

تذکرة الاولیا - عطار
https://ganjoor.net/attar/tazkerat-ol-ouliya/sh10

@l_write_therefore_i_am
نقل است که حسن رابعه را گفت: رغبت کنی تا نکاحی کنیم و عقد بندیم.
گفت: عقد نکاح بر وجودی فروآید. اینجا وجود برخاسته است که نیست خود گشته ام. و هست شده بدو، و همه از آن او ام. و در سایه حکم اوام، خطبه از او باید خواست نه از من.
گفت: ای رابعه! این بچه یافتی؟
گفت: به آنکه همه یافتها گم کردم درو.
حسن گفت: او را چون دانی؟
گفت: یا حسن! چون تو دانی، ما بیچون دانیم.

تذکرة الاولیا - عطار
ذکر رابعه عدویه رحمة الله علیها

@l_write_therefore_i_am
2025/06/26 22:12:56
Back to Top
HTML Embed Code: