Telegram Web
Forwarded from Chapkosh
"رسالت یک انسان برای رسیدن به آزادی در صف ایستادن نیست بلکه برهم زدن صف است..."
کمراد ارنستو چگوارا

"می‌دانم شما نروژی‌ها به پروتکل‌ها خیلی علاقمندید و همه چیز بر طبق پروتکل‌ها باید پیش برود ولی ما ایرانی‌ها(چپول کمونیست های بی وطن) پروتکل‌ها را میشکنیم و این سنت ماست."
رفیقه ی پدرتوده ای گلشیفته فراهانی

رفیقه ی مربوطه چپول بازی های تروریستی خرابکارانه ی پدر توده ای خود را با فرهنگ مبتنی بر احترام به همه ی فرهنگ ها از دوران کهن ایران اشتباه گرفته است...
و شیطان
یقینا چیزی نیست جز
تجسم انسانی زندگی غریزی ناهشیار
که سرکوب شده است.


@freudisalive

منش و اروتیسم مقعدی، ۱۹۰۸
زیگموند فروید
به فارسی مهدی حبیب زاده
I write therefore I am
و شیطان یقینا چیزی نیست جز تجسم انسانی زندگی غریزی ناهشیار که سرکوب شده است. ■ @freudisalive منش و اروتیسم مقعدی، ۱۹۰۸ زیگموند فروید به فارسی مهدی حبیب زاده
بدون شک کلید درک مفاهیم بنیادینی چون خدا، شیطان، بهشت، جهنم و... از فروید می‌گذرد.

در تمام سالهای مطالعاتم روی فلسفه، ادیان، اسطوره، روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و حتی اقتصاد همیشه شاهد وجود ردپایی از فروید در فهم و درک مفاهیم بنیادی به صورت عمیق‌تر و عقلانی‌تر بودم که بیشتر از آنچه در ظاهر دیده می‌شود بود.

یکی از کلیدی‌ترین و مهم‌ترین نظریات فروید، سه‌گانه‌ی Id, ego, Super-ego می‌باشد که خط و مرز بین تئیسم و آتئیسم است و نشان می‌دهد چگونه طبق باورمندان خدا و ادیان و برخلاف تصور خداناباوران، شیطان وجود دارد، اما نه آن شیطان فرازمینی ایستاده در ماورا، بلکه شیطانی تکامل‌یافته از ID و ناخوداگاه که توسط پدر یا همان Superego از بارگاه ملکوت رانده شده یا درواقع سرکوب شده است.

حال با چنین تعریف دقیقی از خدا به مثابه پدر یا سوپرایگو، و از شیطان به مثابه ID باید گفت هیچ گروهی به اندازه آتئیست‌ها خصوصا آتئیست‌هایی با مطالعات و نگرش سطحی که مطالعاتی دقیق در فلسفه و روانکاوی و شناخت آرکیتایپ‌ها ندارند، به بیراهه نرفته‌اند‌.

وضعیت تئیست‌ها یا دین‌داران که مشخص است، صرفا یک جایگزین ساده برای مفاهیم بنیادین اید و سوپرایگو خلق کرده‌اند که قابل فهم‌تر و قابل دسترس‌تر و قابل آموزش همگانی است و می‌توان با آن تمدن را از گزند عوارض سرکوب ID توسط یک سوپرایگوی بخشنده و مهربان اما کاریزماتیک و سخت‌گیر در امان نگه داشت و با این اوصاف در سطح خود یا درواقع در دامنه‌ی ارتفاعات اندیشه، نیازی به پیمودن بلندیهای دهشتناک فلسفه و فروید و سقوط و نزول‌های آن نیست و یک زندگی عادی با تمثیل‌های عادی و قابل فهم در چهارچوب یک جامعه آزاد و سالم و بودن در بخش comfort zone برای مردم و عامه کافی و بس می‌باشد.

باید دانست که مساله اصلی فساد و تباهی جامعه بستر دین است و نه نوع و استراکچر و خود دین. چرک و زخم از بستر شروع می‌شود و بعد توسط شریانهای ریشه‌داری مثل دین یا رسوم و سنت جامعه را بیمار می‌کند. برای همین برخلاف باور آتئیست‌های جوان آتشین که به دنبال مبارزه با دین و باور مردم هستند باید با بسترسازان فاسد یک جامعه و سیستم سیاسی بیمار یک جامعه مبارزه کرد تا به سلامت در جامعه حتی به واسطه وجود انواع ادیان و باورها و اعتقادات غلط و درست رسید.

در این میان آتئیست‌هایی که در حذف کامل دین یا همان فرارفتن از دین به جای تعمق در فروید و ریشه‌های دین و خدا، به طور کلی منکر وجود پدیده‌ها و المانهای دینی و اساطیری شدند و آنها را به جای درک به باد تمسخر گرفتند و حتی بدتر به مبارزه برای نفی و نابودی این پدیده‌های عمیق روانی بشر برخواستند و در این میان با چماق علم بخصوص فیزیک و تکامل بالای سر خداباوران و دینداران قرار گرفتند، دقیقا کسانی هستند که ناخواسته با رها کردن و دور شدن از مشکل اصلی فساد و بیماری جامعه (یعنی بستر سیاسی)، به بیماری بیشتر همان جامعه با رادیکال‌کردن هرچه بیشتر دینداران و از آن بدتر با رها کردن مردم عامه و ایدهای سرکوب شده‌شان در جامعه با حذف خدا و شیطان، به سقوط و مرگ مکرر آن جامعه توسط ID و سوپرایگوهای سرکوب شده‌ی رها در جامعه دامن زدند.

حتی اگر بحث اینکه کل پروژه آتئیسم از کمونیسم و بازگشت به کمون اولیه یا همان ID سرکوب شده یا همان شیطان ادیان نشئت می‌گیرد را کنار بگذاریم، باید این واقعیت را پذیرفت که بعد از لاک، مونتسکیو، دو توکویل و همه پیشگامان جامعه آزاد لیبرال قانونمند که مساله سیاسی دین و جامعه را با به وجود آوردن بستر سیاسی قانونمند فرادینی که به سلامت جامعه منتهی می‌شد حل کرده بودند و دین و نهادهای دینی را برای مقابله با ایدهای سرکوب شده بشر و حفره‌هایی که آزادی جامعه می‌توانست باعث آزادسازی این ایدها شود، به کار گرفته بودند، بازگشت آتئیسم و مارکسیسم و چپ نو بعد از مرگ جدشان کمونیسم و مبارزه دوباره با دین و خداباوران تا سرحد دشمنی و تهدید به نیست کردنشان، چیزی جز عبور از جامعه آزاد لیبرال به سمت یک جامعه نئوکمونیستی و یا پساکمونیستی برای آزادسازی حداکثری امیال به درجه بیماری رسیده ID سرکوب شده نخواهد بود.

جهان امروز ما اینبار اینگونه در معرض انحطاط دوباره توسط کمونیسم با روکش آتئیسم و تحریف سوءدارش از علم قرار گرفته است.

ماریکیو
۲۹ آذر ۴۰۲

@l_write_therefore_i_am
نمونه‌ای از یک آتئیست جوان آتشین که معمولا به حضرت داروین قسم می‌خوره، آتئیسم رو مثل یک دین تبلیغ میکنه و تمام تلاشش رو در جهت مسخره‌کردن و نفی دین گذاشته.
به مفاهیم دینی نه به شکل روانکاوانه یا اساطیری بلکه به شکل طنز و جوک نگاه می‌کنه که با این نگاه کل شاهنامه یا منطق‌الطیر و تذکره الاولیا هم چیزی جز طنز و مسخره‌بازی نخواهد بود.
این افراد چون دربست در خدمت علم تجربی هستن طبیعتا فرصت مطالعه علوم انسانی بخصوص فلسفه، روانشناسی و اساطیر و ادبیات رو ندارن و درنتیجه به راحتی توسط مارکسیست‌های فرهنگی و چپ نو در قالب آتئیسم بلعیده می‌شن.
اینکه می‌گن دانشگاه‌های غرب رو به تباهی و نابودی هست برای اینه.
اونهایی که علوم انسانی رو می‌خونن در فلسفه چپ نو و روانشناسی‌های چپ گرفتار و ماندگار می‌شن، اونهایی هم که نمی‌خونن توسط اونهایی که فلسفه چپ رو خوندن و گرفتار شدن زامبی‌وار مبتلا می‌شن و مثل سرباز خط مقدم به جنگ اشتباهی در یک جبهه‌ی اشتباهی فرستاده می‌شن.

خوندن اقتصاد لیبرال، فلسفه لیبرال، فروید و سپس نیچه (برای گرفتار نشدن در حرکت‌های جمعی که به نام لیبرالیسم شکل میگیره) ضروری هست.

@l_write_therefore_i_am
I write therefore I am
نمونه‌ای از یک آتئیست جوان آتشین که معمولا به حضرت داروین قسم می‌خوره، آتئیسم رو مثل یک دین تبلیغ میکنه و تمام تلاشش رو در جهت مسخره‌کردن و نفی دین گذاشته. به مفاهیم دینی نه به شکل روانکاوانه یا اساطیری بلکه به شکل طنز و جوک نگاه می‌کنه که با این نگاه کل…
ببینین در این اسلاید کاملا در مورد علم و تحقیقات درست صحبت کرده و معلوم هست که کاملا متوجه موضوع علم و مقالات علمی هست.
اما به علت فقدان سواد کافی در منطق برای نتیجه گیری و بسط دادن یک موضوع یا الگوریتم به یک موضوع دیگه، در اسلاید دو بدترین و سطحی‌ترین نتیجه ممکن رو در مورد دین گرفته و در اسلاید سوم می‌بینین که کل دغدغه و ساختار فکری این دانشجوی دکتری آتئیست، از بین رفتن دین هست و هیچ نگاه، دیدگاه و ذهنیتی در مورد ساختار سیاسی یک جامعه نداره.

این گرفتاری در بسیاری از افراد به اصطلاح مبارز ما هم وجود داره و همین هست که باعث شده تا یک جنبش متعالی و مترقی و سیاسی در بستر جامعه‌ی ایرانی قابل شکل‌گیری نباشه.

@l_write_therefore_i_am
🔘به دو نکته در این متن فروید دقت کنید:
۱. توضیح او به معنای رد دین نیست
۲. دین سرچشمه الهی دارد غلط نیست

بعد به خود توضیحات فروید دقت کنین و ببینین که چگونه و چقدر آتئیست‌های جوان آتشین (اسیر در چنگ تفکرات مارکسیستی) از فهم و اداراک مسئله دین و الاهیات دور افتاده و به بیراهه رفتن.

به نظر من اونچه که امروز ما به عنوان عبور از دین باید بهش توجه کنیم از سه راه بیشتر نمی‌گذره:
۱. مسیری که فروید در تفسیر و تعمق در ساختار روان بشر به اون رسید و در پیش گرفت

۲. مسیری که یونگ رو از فروید جدا کرد تا برای همه مسائلی که فروید بدون جواب و برعهده خود بشر گذاشت، جوابی فرادینی و جدا از دین و الاهیات داده باشه

۳. مسیری که نیچه به اون رسید: بشو هر آنچه هستی و شدن رو از بودن‌ها و قالب‌های روانی فراتر دید

می‌شه یکی ازین مسیرها رو در غیاب دین انتخاب کرد، می‌شه بین این مسیرها چرخید و مسیر منحصر به فرد خود رو پیدا کرد. اما اینکه از دین خارج بشی و مسیری نداشته باشی و این مسیرها رو نشناسی، جز این نخواهد بود که سرو کله‌ی کمونیسم در اشکال مختلف پیدا می‌شه و تو رو به مسیر و راه خودش می‌کشونه و نابود می‌کنه.

@l_write_therefore_i_am
▪️ولتر

نمی‌دونم چرا فکر می‌کنم باید لااقل کسی مثل من باشه که در جامعه امروز نقش ولتر رو بازی کنه.

ولتر پادشاهی‌خواه بود، به وجود دین و ضرورت اون برای مردم اعتقاد داشت و درعین حال از واسطه‌ها و دلالان دینی و رادیکالیسم دینی بیزار بود، به لیبرالیسم و آزادی اعتقاد داشت، مخالف سرسخت روسو و زیست شامپانزه‌ای (امیال آزاد و بدون قید و بند) بود.
نویسنده‌ی قهاری بود.
به مونادولوژی لایبنیتزی اعتقادی نداشت و خلاصه دقیقا نماد کسی بود که الان در جامعه نیاز داریم.

وقت کردین کمی ولتر بخونین، هم زندگی‌نامه و هم داستاناش رو و لذت ببرین و سعی کنین روح ولتر رو دوباره برای این جامعه نیازمند به این سطح از تفکر والا زنده کنین. ✌️🤗

@l_write_therefore_i_am
▪️خدا به مثابه پدر

نمی‌دونم جول اوستین رو می‌شناسین یا نه، احتمال زیاد نه، مخصوصا اگر مواضع ضددینی دارین و ازین دست افراد خوشتون نمیاد.
اما این قسمت کوتاه سخنرانیش رو ببینین و با دقت بهش گوش بدین.
بعد برگردین و به اون جمعیت کثیری که دارن دقیقا با صداقت و ذوق کودکانه بهش گوش می‌دن و لذت می‌برن نگاه کنین.
شما در این جو و این حرف‌ها و این جمعیت دلیلی بر بد بودن یا مشکل‌ساز بودن دین و خدا می‌بینین؟ یا بلعکس
جمعیتی که همچون کودک، پدر خودش رو در آسمانها پیدا کرده و به حرف‌های آرامشبخش نماینده‌ی پدر خودش یعنی این کشیش پرطرفدار و دوست‌داشتنی گوش می‌ده و سعی می‌کنه بنای اخلاقی زندگیش رو بر اساس خواست‌های اخلاقی پدر بنا کنه.
چه چیز این نظام دینی، این نگرش و این جمعیت رو در مسیر درست انسانی قرار داده؟
قطعا سیستم سیاسی اون کشور.
با نگاهی به رویکردهای دینی در کشورهایی با سیستم سیاسی درست و لیبرال باید یکبار برای همیشه تکلیف خودتون رو با دین مشخص کنین. به جای نفی و مبارزه با دین و دینداران، به دنبال مبارزه با سیستم‌های فاسد و غلط سیاسی باشین تا بتونین به پیروزی واقعی برعلیه شر دست پیدا کنین.

@l_write_therefore_i_am
اگر هرآنچه که در این دنیا بر ما پدیدار می‌شود، جز در ذهن ما نباشد، چگونه می‌توان به وجود چیزی پی برد؟

دکارت از این پرسش شروع می‌کند و می‌رسد به عبارت مشهور می‌اندیشم، پس هستم.
یعنی اندیشیدن را دلیلی بر وجود فرد و هست شدن و وجود داشتن می‌گیرد.
قرنها بعد این عبارت توسط اگزیستانسیالیست‌ها و پساساختارگراها تا سرحد وارونگی تغییر می‌کند و به چالش کشیده می‌شود اما با همه‌ی نقدها بر این پاسخ، تا کنون پاسخ درست و جامع و کامل دیگری به پرسش دکارت مبنی بر اثبات وجود من و هست بودن من داده نشده هست و به نوعی بعد از دکارت با وارونه کردن پاسخ او و مفروض گرفتن من هستم، به وجود و سپس اندیشیدن رسیده‌اند.
اما پرسش مهم‌تر در این میان و دقیقا در دوران پسادکارتی و پساروشنگری شاید این باشد:
اگر ما هنوز توان اثبات وجود و هست بودن خودمان را نداریم، چگونه وجود و هست بودن خدا یا خدایان ادیان و باورمندان را می‌توانیم به چالش بکشیم؟
مگر نه اینکه برای چنین ابرچالش و چنین ابرنفی‌‌ای ابتدا وجود خود را بدون اثبات و به صورت فرض اولیه به عنوان فرد اندیشش‌گر در باب غایت هستی، خدا و جهانش پذیرفته‌ایم؟
چرا خداناباوران فکر می‌کنند خداباوران حق ندارند همچون دکارت همه‌ی سیب‌ها حتی خود را از سبد بیرون گذارند و صرفا به جای مفروض گرفتن خود، خدا را به عنوان فرض اولیه وجود و هستی مفروض بگیرند و بعد خود و باقی هستی را بر آن بنا کنند؟
دقت کنید که در این نوع نگاه فرق پایه مفروضات اگزیستانسیالیست با خداباوری فقط به اندازه یک متغیر هست. یعنی جهان اگزیستانسیال بر پایه‌ی فرض اولیه‌ی فرد یا مثلا ai ساخته می‌شود و جهان خداباوران بر پایه‌ی مثلا aj.

در جهان اگزیستانسیال فرویدی وجود فرد را بدون اثبات می‌پذیریم و سپس او خدا و جهان هستیش را خلق می‌کند (بعلاوه‌ی کمی اتفاقات و واکنش‌های خودبخودی به مثابه C یا متغیر ثابت) اما در جهان خداباوران دینی، این وجود خداست که بدون اثبات به عنوان فرض اولیه پذیرفته می‌شود تا با آن انسان و جهان هستی به‌وجود آید. (بدون هیچ واکنش خودبه‌خودی)

دعوای حال حاضر میان تئیست‌ها و آتئیست‌ها در حال حاضر از لحاظ فلسفی چنین شکلی دارد: هر کدام به جای ساختن جهان بعد از فرض اولیه، دنبال خراب کردن جهان برای اثبات فرض اولیه‌ی اثبات‌ناپذیر خود هستند و از آن بالاتر معتقد هستند فرض اولیه‌شان درست و برای توضیح مدل هستی، یگانه، جهان‌شمول و کامل است.

در این میان که علم جدید از فیزیک تا شیمی تا ریاضیات ظاهرا بیشتر طرف باورمندان به خداست تا خداناباوران (البته آنها با غصب علم و جایگاه‌های علمی حاضر به نفع خود این حقیقت را تا سرحد امکان وارونه جلوه داده‌اند که در آینده بدان بیشتر خواهم پرداخت) بیشترین و بزرگترین پرسشگر و به چالش‌کشنده‌ی خدا و دین را می‌توان روانشناسی و فلسفه دانست. با تکیه بر پرسش‌گری در باب ذهن، وجود، هستی، بودن، شدن و...

با مروری بر آغاز عصر شک به همه چیز حتی خود با دکارت می‌خواهم وارد عصر روشنگری و ولتر شوم و سپس به فروید و نیچه بازگردم و در هر مرحله توضیح دهم که چرا مساله دین و خدا هیچ‌گاه نمی‌تواند زیرمجموعه مساله فرد و وجود و اندیشه‌اش باشد، یعنی فرد توان حل و پاسخ به پرسش در باب خدا و هستیش را به صورت کامل و تمام شده داشته باشد (لاادری‌گری یا اگنوستیسیزم از اینجا آغاز می‌شود) و اگر درجاهایی بلعکس این اتفاق نیفتد، دست‌کم مساله دین و خدا تنها مساله‌ای‌ست که ظاهرا تا ابد و تا مرگ، به موازات مساله انسان و وجودش با همان مقدار ابهام و غیرقابل اثبات بودن پیش خواهد رفت.
(البته من به فرضیه‌ای در این زمینه مبنی بر وجود خدا با توجه به گفته‌های فروید و کمی نگاه در علم فیزیک کوانتوم بخصوص نظریه ریسمانها و ابعاد بالاتر، رسیده‌ام که بعدها در اینجا یا در کتابم در مورد آن بحث خواهم کرد. فرضیه‌ای که می‌تواند بدور از تعاریف دینی، اساطیری و حتی اسپینوزایی، دلیلی بر وجود خالقی با نام خدا باشد که چیزی فراتر از پدر در نگرش فروید است.)

@l_write_therefore_i_am
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
جهان‌های مجازی‌ای که به‌وسیله‌ی گرافیک رایانه‌ای ساخته شده‌اند، این ایده را برجسته می‌سازند که می‌توان واقعیت را ساخت، حتی در شرایطی که هیچ واقعیت از-پیش-موجودی وجود ندارد تا این نسخه‌ی مجازی بازنمایی‌اش کند.
بودریار

قبل از پرداختن به عصر ولتر و روشنگری، گریزی به پساساختارگرایی و جایی بزنیم که در اون با ورود به عصر رایانه و جهان مجازی دوباره به پرسش دکارت برمی‌گردیم و از خود می‌پرسیم اگر هرآنچه که در این دنیا بر ما پدیدار می‌شود جز در ذهن ما نباشد، چگونه می‌توان به وجود چیزی پی برد؟
و اینبار مثال واضح و روشنی همچون دنیای مجازی و دنیای بازیهای رایانه‌ای رو برای پرسش سخت و بنیادین خود داریم.

بر هر آتئیست علم‌گرایی واجبه که قبل از اونکه بخواد، خدا و چگونگی پیدایش جهان رو نفی کنه، اول به این پرسش مهم در مورد خودش پاسخ بده که آیا وجود داره و تا چه اندازه مطمئن هست که وجود داره و این وجود نفی‌کننده تا چه اندازه حقیقی‌ هست؟
پس چگونه وقتی نمی‌شه به راحتی به این پرسش پاسخ داد، یک آتئیست می‌تونه وجود داشتن یا نداشتن موجود یا هست دیگری رو به عنوان کل به چالش بکشه و نفی کنه؟

@l_write_therefore_i_am
کسی که نمی‌تونه وجود خودش رو اثبات کنه و ظاهرا چیزی بیشتر از یک شبیه‌سازی نیست، چجوری می‌تونه وجود دیگری رو نفی یا اثبات کنه؟
فرض کنیم ما یک جهان مجازی با آدم‌های مجازی هوشمند طراحی کردیم. طبیعتا اون جهان مجازی چون ابعاد ما رو نداره و یک جهان دوبعدی حساب می‌شه، بدون داشتن درکی از وجود خالق کدنویسش، کاملا داستان به وجود اومدنش رو توسط یک خالق نفی می‌کنه و معتقد هست که صرفا بر اثر تکامل کدها و جهان رایانه‌ای و کمی تصادف هست که اون به این سطح از تکامل پیچیده رسیده.
هرچند نظرش در مورد تکامل درست هست اما می‌دونیم که نظرش در مورد خالقش درست نیست و هرچند خالق اون یک فرد خاص نیست اما می‌شه اسم اون خالق رو گذاشت انسان، فارغ از تنوع گونه‌ایش.
حالا مساله اینه که چگونه فرد مجازی وقتی نمی‌تونه وجود خودش رو مثلا یک بعد بالاتر اثبات کنه و می‌دونیم که یک بعد بالاتر چیزی جز پیکسل و کد نیست، می‌تونه در مورد خالق خودش نظر بده؟ یعنی این فرد مجازی حتی در مورد خودش شناخت لازم و کافی رو نداره چجوری می‌تونه راجع به خالقش به این شناخت دست پیدا کنه؟

هنوز این فرد به من هستم دکارت نرسیده چگونه می‌تونه به پس می‌اندیشم و حتی بالاتر می‌اندیشم که نیست برسه؟
بدون اثبات جزء چگونه می‌شه در مورد کل نظر داد یا حتی اون رو نفی کرد؟

اما عکس این قضیه صادق نیست.
یعنی فرد خداباور می‌تونه کل رو به مثابه خدا و مجموعه مرجع در نظر بگیره و به واسطه‌ی اون خودش رو اثبات کنه. و بعد از اثبات وجود خودش به این روش، از مسیر فلسفه در باب منشاء هستی و پدیدآورنده‌ی هستی و جهان بیاندیشه و به تعابیر مختلفی از مجموعه‌ی کل دست پیدا کنه.
مثلا فرد مجازی معتقد باشه به‌وجود آورنده‌ای داره و حالا فکر کنه که اون به‌وجودآورمده چگونه و به چه روشی اون و همجنس‌هاش رو به‌وجود آورده و یا حتی بالاتر فکر کنه که این به‌وجودآورنده چه ماهیت و ساختاری می‌تونه داشته باشه؟

در ادیان اما این مسیر اندیشش فلسفی حذف شده و اون رو به عهده یک نفر به نام پیامبر و ولی خدا می‌ذارن و ازش اطاعت می‌کنن و اینجوری متریال محدود از لحاظ زمانی اندیشه رو صرف ساخت جهان و همیاری دینی و اقلیمی می‌کنن که به ظاهر کاربردی‌تر و عملی‌تر از گونه‌ی اندیشش فلسفی جز به کل هست.

نهایت اگر در دنیایی شبیه‌سازی‌شده باشیم و تمدن بالاتری وجود داشته باشه، چندان به بیراهه نرفتیم و اون تمدن بالاتر می‌تونه به مثابه خدا باشه و نظام پاداش و جزا و کارما هم که تقریبا در تمام بازیها وجود داره، پس وجودش در بازی ما نه‌تنها قابل انطباق و اثبات هست بلکه بسیار ضروری و واجب الوجوده.

باید بدونیم اگر ما خودمون در دنیای شبیه‌سازی شده نباشیم، روزی بلاخره خواهیم تونست اون دنیای شبیه‌سازی شده رو به وجود بیاریم و اینجاست که پای نظریه فراکتال میاد وسط!
اگر ما توان به وجود آوردن دنیای شبیه‌سازی شده انسانی رو دقیقا مثل جهان خودمون داشته باشیم آیا با توجه به فرمول Z=Z^2+C فراکتالها، کسی نباید وجود داشته باشه که قدرت آفریدن جهان ما رو دقیقا به همین صورت داشته باشه؟

به سبب همین پرسشها و مشابه اونهاست که باعث می‌شه به عنوان یک ندانم‌گرا به جای نفی همه چیز و رفتن سمت دیدگاه ماتریالیستی، همه چیز رو به پرسش بکشم و بدون پاسخ رها کنم (در بیشتر سوالها گمانم صلاحیت لازم برای پاسخ دادن وجود نداره) و درعین حال برای رهایی از سرگردانی در وضعیت بلاتکلیف ندانم‌گرایی، از نگاه و زاویه‌ی نئوپوزیتویستی و پساپراگماتیستی (عبور از دیدگاه ماتریالیستی پراگماتیسم) کفه‌ی ترازو رو به نفع خدا و ادیان سنگین‌تر ببینم و به سمتش برم.
تازه همه‌ی اینها قبل از این هست که شخصا بدون داشتن هیچ موضع دینی و اعتقادی خاصی، شهود رو تجربه کنم و با کمک شهود، برگ برنده‌ی این بازی رو سمت خداباوری ببینم.
فعلا صرفا با نگاه فلسفی به این موضوع پیش می‌ریم و وارد داستان‌های شهود نمی‌شم.
اما در آینده در باب شهود که یکی از ابزارهای مهم من برای شناخت و تقویت قدرت دید جهان هستی ورای دید معمول هست، مفصل خواهم نوشت.

@l_write_therefore_i_am
قبلا به خاطر سطح بالایی از فحش و توهین در کامنتها، گروه این کانال رو بسته بودم.
اما درحال حاضر لازم دیدم دوباره کامنت‌ها رو باز کنم، اگر دوستانی که پای پست‌ها علامت 👎 گذاشتن، نظر متفاوت یا نقدی دارن بیان مودبانه و دوستانه بگن با هم بررسی کنیم.
مساله خدا و ادیان مساله کوچکی نیست، درواقع شاید بر خلاف انتظار خیلی‌ها بزرگترین مساله فلسفی جهان ما باشه.
اینکه من یا یک خداناباور یا خداباور بخواد این بحث رو صرفا با مفروضات و دانش کم خودش تمام کنه و نتیجه‌گیری کنه کاری بسیار کودکانه و نابخردانه هست.
این مسائل مثل مسائل حوزه علم نیستن که شواهد و محاسبات کافی منجر به پیدایش قانون بشه و کسی نتونه روش حرفی بزنه.
تا ابد روش حرف خواهد بود و تا ابد ما نسبت به این سوژه‌ها در تاریکی خواهیم موند و در تاریکی حرف خواهیم زد.
این حرف‌ و حدیث‌ها بیشتر بدرد بلاتکلیف‌ها و اهل شک و پرسش می‌خوره، وگرنه اونهایی که تکلیف‌شون رو با وجود یا عدم وجود خدا مشخص کردن و مسیر خودشون رو در پیش گرفتن، شاید این حرف‌ها نه تنها بدردشون نخوره که حتی براشون وقت‌گیر و بیهوده هم باشه.
بهرحال از نظرات مخالف در چهارچوب ادب و احترام استقبال می‌کنم.
افرادی که خارج از این چهارچوب صحبت کنن و به هر دلیلی و به هر کسی در کامنتها و در گروه توهین کنن، بلاک خواهند شد.

سپاس که همراهی می‌کنین 🙏

@l_write_therefore_i_am
تصویر فراکتال فیبوناچی رو برای لوگوی گروه انتخاب کردم، چون به نظرم بخوایم مبحث خدا رو در محض‌ترین حالت ممکن پیش ببریم، چیزی جز همون ۱ مولد دنباله فیبوناچی نیست، که جهان هستی رو به صورت فراکتالی خلق می‌کنه.
نکته جالب این فراکتال اینه که در اون هم هیچ-صفر آتئیست‌ها و هم ۱ تئیست‌ها لحاظ شده و از جمع این دو عدد، باقی دنباله یا ظاهرا همون جهان هستی به وجود اومده.
این بینش هرچند دئیستی یا حتی اسپینوزایی هست و یجورایی جبر توشه و از خدای ادیان دور میفته اما با بازگشت به فروید و شکل بخشیدن به سوپرایگو به مثابه پدر-خدا و اید به مثابه شیطان وقتی به عدد ۲ و ۳ در این دنباله می‌رسیم، یک گام از مرحله‌ی اولیه‌ شکل‌گیری جهان هستی جلوتر رفتیم و وارد بحث تثلیث‌ها و سه‌گانه‌هایی می‌شیم که ادیان ازون شروع کردن.
بذارین اینجوری بگم:
فیزیک کوانتوم از صفر این دنباله، اسپینوزایی‌ها از ۱ این دنباله، خداباوران از ۲ی دنباله و ادیان از ۳ی این دنباله شروع می‌کنن.
و چون با حذف زمان، تاخر و تقدم این سلسله مراتب هم حذف می‌شه، بحث بر سر اینکه کدوم درست می‌گن و کدوم اول هستن، در الگوی تکرار فراکتالی، بحث بیهوده‌ای هست.

@l_write_therefore_i_am
لطفا به این نظرسنجی پاسخ بدین، ببینیم بیشترین مخاطبین این کانال از چه دسته‌ای هستن و بحث‌ها رو باید با چه دیدگاهی پیش برد.
Anonymous Poll
19%
خداناباور (آتئیست)
26%
ندانم‌گرا (اگنوستیک)
26%
خداباور (تئیست)
13%
مسلمان
6%
زرتشتی
2%
میترایی
1%
ادیان دیگر (مسیحی، یهودی، یوگا، شینتو...)
2%
پراگماتیست (منفعت‌گرا)
11%
نمی‌دونم و انتخاب نکردم هنوز
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چپ‌ماتریکس

در این انیمیشن ذهنیت چپ‌نویی نویسنده و کارگردان مثل فیلم ماترکیس می‌خواد نشون بده که جهان چجوری مثل یک ماتریکس هست و شما هرچیزی بدست بیارین درواقع اون چیزی هست که ماتریکس ازتون می‌خواد و نه خودتون.
اینجا حتی به ورزش و دوومیدانی هم رحم نمی‌کنن و رکورد ورزشی رو جز خواست‌های ماتریکسی می‌دونن.
می‌خوام قبل از اینکه دوباره برگردم به مبحث تحلیل فرویدی خدا، یکبار برای همیشه توجه‌تون رو به تحلیل فرویدی ماتریکس جلب کنم.
ماتریکس چیزی هست که نماد سوپرایگو یا همون پدر برای بشر هست. درواقع اصطلاح خودشناسی برای خروج از ماتریکس رسیدن به ایگو و درنتیجه خروج از فرمان پدر و قوانین اخلاقی سوپرایگو هست.
اما از اونجا که اید هیچ‌وقت بیکار نمی‌مونه تا شما به راحتی سوپرایگو و قوانین ماتریکسیش رو زیر پا بذارین و به راحتی به ایگو برسین، هرگونه مبارزه برای خروج از ماتریکس توسط این دست از خوارج به مسیر افسارگسیخته و آنارشیستی اید که خواست چپ هست منجر می‌شه.
راه گریز از ماتریکس شکستن ماتریکس یا خودشناسی نیست، ساختن ماتریکسی درون ماتریکس بزرگ برای محافظت از خود و سپس رشد این خود درون همون ماتریکس هست.

@l_write_therefore_i_am
ماتریکس-نیچه-فروید

اگر دقت کنین بیشترین و شاید تمام نظریات مربوط به خروج از ماتریکس مربوط به پیجها و سایت‌های مروج نظریات توطئه هست که بافت آنارشیستی و چپ‌گرایانه دارن. این پیج‌ها معمولا هرچیزی رو که مرتبط با دولت، مذهب، ورزش و مسابقات، آموزش و پروش و ... هست رو ماتریکس می‌دونن و یک اصطلاحی یاد گرفتن با نام خودشناسی و مدام ازین اصطلاح به عنوان راه‌حل خروج از ماتریکس اشاره می‌کنن.
اما از اونجا که خودشناسی چیزی جز رسیدن به ایگو نیست و ایگو هم چیزی نیست که یک‌شبه به دست بیاد و در طی مراحل مختلف تجربی و آموزشی و فکری فرد و گذر از اید و سوپرایگو در شرایط رشد فکری و حتی جسمی به وجود میاد که اتفاقا از همون دولت، مذهب، ورزش، آموزش و پرورش به مثابه سوپرایگوی جمعی در کنار شناخت غرایز و ارضا صحیح امیال به توی لیبرالیسم و آزادی لیبرال (و نه آنارشیستی) و خردورزی و رسیدن به تعالی با توجه به سطوح هرم مازلو می‌گذره، هرگونه پیام یا دستور برای شکستن این ماتریکس اسیر شدن و افتادن در یک ماتریکس مخوف‌تر و ویرانگر متمایل به چپ‌نیروهای کنترل‌گر خواهد بود.
به همین جهت بهتره به جای شکستن و نفی این ماتریکس‌ها وقتی هنوز در مرحله درست شناخت قرار نگرفتیم، شروع به ساختن ماتریکس یا سیستم و دستگاه فکری خودمون برای ایگوی شخصی درون همین مجموعه ماتریکسی باشیم.
به نوعی برداشت‌های شخصی خودمون از مذهب، مسیرهای شخصی در آموزش و پروش (مثلا مدارس خصوصی مورد تاییدمون) ، حضور فعال سیاسی در جامعه برای انتخاب دولت مناسب، (به جای نفی و طرد دولت)، همکاری با سازمانهای ورزشی و..‌ رو داشته باشیم.
این چیزی هست که خواست نیچه در ساختن و داشتن نیروی خلاق و چرخش از شتر و شیر به سمت کودک سازنده هست و با اون چیزی که عموم در مورد نیچه درباب ویرانگری و آنارشیستی بودنش فکر می‌کنن بسیار متفاوت هست.
نیچه در زرتشت خالق ایگوی سیستم‌ساز و ماتریکس‌ساز هست و نه اید ویرانگر ماتریکس. دیونیسوس نیچه در کنار آپولون (همچون تاناتوس فروید در برابر اروس) قرار میگیره و اینها با هم صرفا کشتی نمیگیرن که همدیگر رو نابود کنن بلکه در ایگوی زرتشت به کمال، تعالی و چرخش می‌رسن.

شاید در آینده با دقت و با جزئیات تمام کتاب زرتشت نیچه رو از این دریچه و با خوانشی فرویدی براتون تفسیر کنم.
تا اون موقع متوجه این امر مهم باشید که قبل از اونکه بخواین چیزی رو از بیخ و بن ویران کنین، پلنی برای ساختن چیزی نو و خلاقانه داشته باشین که مفیدتر و کاربردی‌تر و به‌روزتر از نوع قبلی خودش باشه. حتی اگر اون چیز بنای اخلاقی یا مذهبی یا سیاسی‌ای باشه که امروز جایگاه خودش رو از دست داده.
اگر جایگزینی ندارین، با ویران‌کردن بناها و دستگاه‌های فکری و عملی باستانی گذشته، چیزی که انتظار شما رو خواهد کشید تنها برهوت نیچه است و بس.

برهوت سربرآورده است، وای بر آن کس که برهوت را کتمان کند.
#فریدریش_نیچه

اما در تفسیر این برهوت دهشتناک داریم:

برهوت فقط ویرانی نیست چون ویرانی را می‌توان ساخت. برهوت واقعی یعنی تمام نیروهایی که قرار بود در برابر نیستی و تباهی بایستند، خود به نیروهای ویرانگر تبدیل شده‌اند.
#مارتین_هایدگر

ماریکیو
۲۶ دی ۴۰۲

@l_write_therefore_i_am
2025/06/28 21:52:37
Back to Top
HTML Embed Code: