Telegram Web
کتاب دانش
... یک نکته از کتابِ؛ در باب حکمت زندگی وقتی حادثه‌ای ناگوار اتفاق افتاد و دیگر برگشت‌ناپذیر بود، جایز نیست حتی یک‌بار بیندیشیم، که ممکن بود به‌جای آن اتفاق دیگری بیفتد؛ به‌خصوص نباید در این‌باره فکر کنیم که چگونه می‌توانستیم مانع آن شویم، زیرا این…
....

📖 مطالعه

در ادامهٔ کتاب ؛

[ مقایسۀ جایگاه علاقه و زیبائی
در آثار هنری
]
شیوهٔ هنر کتاب‌خوانی _

در تولید نبوغ ؛ حماسی و نمایشی؛
علاقه مهم است. زیبائی یک اثر هنری
همچون آینه از ایده‌های خاص و
ذاتی‌ست، شعر هم ایده‌ها و
ویژگی‌های خود را نمایان می‌کند.
زیبائی یک امر مرتبط با دانش و
در طلب موضوعات عالمانه است و
هیچ ربطی با اراده ندارد؛ نخیر، ندارد!
همهٔ نمایشنامه‌ها یا شعر توصیفی را
جالب می‌دانیم چون روح و ذهن را
تحریک می‌کند. اگر احساس کنیم در
این رویداد هستیم؛ هربار که قهرمان
داستان تهدید شود، ضربان قلب‌مان
تند شده، خطر به اوج برسد،
لکنت زبان می‌گیریم، تا داستان تمام
نشه، کتاب را کنار نمی‌گذاریم...
گویی همهٔ مصیبت‌های او مربوط به
خودمان است... با خواندن مطالب،
احساس درد و رنج می‌کنیم، برای
لحظه‌ای آرام می‌شویم..‌‌.

قدرت‌های خاص و ناب ذهنی ما
تحت تأثیر قرار گرفته. علاقه یعنی
آنچه فرد به‌طور ارادی به آن توجه
داشته، / هوش ، سادگی ، خلوص، از کارکردهای اراده است. دانش شناخت شخصیت‌ها پیچیده است‌.
زیبائی همان نهایت واقعی هنر است
و علاقه تأثیر زیبائی به آثار هنری.
علاقه فقط مربوط به آثار هنری
شاعرانه است و در مورد موسیقی
یا معماری صدق نمی‌کند.
پرتره را درنظر بگیرید؛ ممکن است
مربوط به فردی باشد که شما یا او
را دوست دارید یا از آن متفرید.
معماری زندان یا خانه. موسیقی
جنگ یا ازدواج. پس علاقه هیچ
ارتباطی با اهداف هنری ندارد و در
همهٔ علائق دیده می‌شود. می‌توان
پذیرفت که برخی نمایش‌ها به‌طور
موقت بر ما تأثیر دارد که خود
تحت‌تأثیر واقعیت است؛ یک تصویر
یا یک شعر... حتی‌المقدور شبیه
نسخهٔ طبیعی خود است و بر ایدهٔ
اصلی تأکید دارد ؛ حقیقت نقطهٔ
مشترک علاقه و زیبائی در یک اثر
هنری است؛ گویی همین حقیقت خالق
توهم است. هم‌زمان شدن واقعیت با
ایده‌آل میسر است. مجسمه را درنظر
بگیرید؛ یک دیدگاه تک بعدی را نشان
می‌دهد، توهم وجود ندارد و اراده
هم نادیده گرفته می‌شود و فقط
به موضوع مورد بحث اشاره
می‌کند. یک مجسمهٔ مومی را
درنظر بگیرید؛ شما به یک مجسمهٔ
مومی همان‌گونه نزدیک می‌شوید
که به یک انسان!
چون هیجان‌زده هستید؛ علاقه
حرف اول را می‌زند و درواقع
پایان واقعی هنر نیست.
اگر علاقه شیوه‌ای برای تولید
زیبائی باشد؛ هر کار جالب نیز باید
زیبا باشد، اما این‌گونه نیست.
یک نمایشنامه یا رمان نظر ما را
به‌خود جلب می‌کند چون جالب است
اما در پایان خواندن ، می‌گوییم
چرا خواندم؟ وقتم فنا شد.
رمان‌هایی که تصوير واقعی از
انسان ارائه نمی‌کنند، سطحی یا
مخدوش هستند
که نمی‌دانید باید آن‌ها را هیولای
واقعی بدانید یا خیر. این احساسات
به حدی شدید هستند که با قهرمان
داستان همدردی می‌کنید و در آن
گرفتار می‌شوید.
■ به‌خاطر داشته باشید آنکه برای
ابلهان می‌نویسد همواره مخاطب
بسیار می‌یابد.



در ادامهٔ کتابِ
|| هنر همیشه بر حق بودن
۳۸راه برای پیروزی
زمانی‌که شکست خورده‌اید.
-/ شوپنهاور

•ادامه دارد

...📚
.
احمق‌هایی را می‌شناسم که
خوب می‌دانند چه می‌کنند.

یعنی می‌دانند که نباید بدانند،
این خود یک توانایی است!

و تمامی قدرتمندان در حالِ
پرورش این‌گونه افرادند...!!

- کامو
👍5👏2
📚

یک مَثَل قدیمی در کره می گوید :

رودخانهٔ تمیز از چشمهٔ پاک جاری
می شود و به واقع این موضوع
صحت دارد ، آب در ارتفاعات باید
تمیز و پاک باشد که رودخانه نیز
تمیز و پاک باشد .
جامعه نیز به همین شکل است .
رهبران باید سالم باشند تا جوامع
نیز سالم بمانند .

📙 سنگفرش هر خیابان از طلاست
#کیم_وو_چونگ

@ktabdansh 📚📚
...📚
👍6🔥1
Audio
📚🎧 ##کلبه_عمو_تم

نویسنده: هریت بیجر استو

ماری درحالی‌که دستمال را
از روی چشم‌هایش
برمی‌داشت گفت بله
سن‌کلار همین‌طور است
او نمی‌فهمد و هرگز
نخواهد فهمید که
سال‌هاست من چه رنجی
می‌برم اگر من اهل
شکایت بودم حرف
می‌زدم آن‌وقت معلوم
می‌شد اما من تصمیم
گرفتم خاموش بمانم و
تسلیم درد شوم

قسمت ۲۱

..
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
- بله من برای امنیت خودم ،
اجازه می‌دم شیطان از مزایای
قانون بهره ببره!

سکانسی قابل تأمل از فیلم
مردی برای تمام فصول
|| فرد زینمان |

📚🌒
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📚🎥

( شکرگزاری از هرآنچه دارید )

📌 دو دسته از آدم‌ها را از زندگیت
حذف نکن
:

آدمی که گذشته‌ات رو می‌پذیره
و همچنان با تموم قلبش شما رو
دوست داره
وَ
آدمی که تموم تلاشش رو می‌کنه
تا شما رو خوشحال نگه‌داره...



در ۳۵ سالگی لازم است
آن‌قدر باهوش باشید
که این ۶ مورد را بدانید


1 گاهی اوقات ساکت باشید
لازم نیست همه‌چیز گفته شود...

2 خانواده‌ای که برای خودت
می‌سازی مهم‌تر از خانواده‌ای است
که از آن آمده‌ای...

3 بهتر است یک دوست واقعی
داشته باشید که برای شما
خوشحال است تا آشناهایی که
حسود، تنبل و خودخواه هستند
نسبت به موفقیت‌های شما
.......

@ktabdansh 📚📚
...📚
کتاب دانش
.... 📖 مطالعه قسمت ۶ جولیوس عاشق این گروه بود. در پایان جلسه حال او بهتر بود و نومیدی‌اش فراموش کرده بود... بنیان‌های استوار جهان‌بینی ما و در نتیجه ژرف یا سطحی بودنش در سال‌های کودکی شکل می‌گیرد. چنين دیدگاهی بعدها پیچیده‌تر، مفصل‌تر و…
...

📖 مطالعه قسمت ۷

فیلیپ ادامه داد:
چشم‌گیرترین قطعات بودنبروک‌ها
مربوط به قسمتی‌ست که بزرگ
خاندان در آستانهٔ مرگ است؛
انسان مبهوت می‌ماند که نویسنده
چطور در دههٔ بیست زندگی‌اش
چنين بصیرتی دارد...
مرگ بودنبروک‌ و احساس سرگشتگی،
نه دیدگاه مذهبی نه تمایلات
مادی‌گرایانه، او را مصون
نگه‌نمی‌دارد.. در این ناامیدی
توماس بودنبروک‌ کتابی
دست دوم را خواند؛
" یک ذهن برتر قادر است این
رویداد مضحک ظالمانه را که
زندگی نامیده می‌شود،
تحت‌تأثیر و نفوذ خود نگه‌دارد. "
جوری می‌خواند که انگار برای
زنده‌ماندن می‌خوانَد. دگرگون شد؛
او چه کشف کرد؟
فیلیپ ، مستقیم جولیوس را
خطاب قرار داد ؛
یک پاراگراف از کتاب را خواند:
" آیا امید داشتم که در پسرم به
زندگی ادامه دهم؟ در شخصیتی
بسیار نزارتر، ضعیف‌تر، وقتی
مُردم کجا خواهم بود؟ ... درون
آن‌هایی که پرمایه‌تر، مقتدر‌ترند .‌‌‌..
در درون شما و با شما ...
فیلیپ کتاب را بست.
چه کسی توماس بودنبروک‌ را
متحول کرد؟
آرتور_شوپنهاور. او مسحور واژه‌ها و
اندیشه‌هایش شد ...
تولستوی، شوپنهاور را " نابغه‌ای
به‌تمام‌معنی در میان ابنای بشر
خوانده.
نیچه گفته است: اجازه دادم آن
نابغهٔ پویا و غم‌زده روی ذهنم کار کند.
بدون او ، ما فروید، ویتگنشتاین،
بکت، ... را بسیار ضعیف‌تر داشتیم ...

جولیوس عصبی شده بود.
سالن خالی شده بود...
دکتر هرتسفلد امروز مخاطب من شما
بودید. من فقط دارم درخواست شما
را برای کمک، اجابت می‌کنم. برایتان
مهم بود که مرا ببینید... شما
ترسیده‌اید و تسلی می‌خواهید...
- داری غافلگیرم می‌کنی! "
حالا به‌هم نزدیک‌تر بودند...
فیلیپ پیشنهادکرد؛ -' یک سرپرست
و استاد راهنما ! جلسه‌مان را نصف
کنیم، توصیه شما برای بیماران و
من راهنمای شما برای شناخت
شوپنهاور. نظرتان چیست؟
فیلیپ فکر کرد ... قرار ملاقات
بعدی‌مان چهارشنبه ...
خاطرات جولیوس:
من از این پیشنهاد میخکوب شدم.
چقدر خودبزرگ‌بین و متکبر است.
اصلا عوض نشده. فکر می‌کند باید
پیشنهادش را در هوا بقاپم. چه
گستاخانه! می‌تواند به رشد فرد
دیگری کمک کند؟

فصل ۸.

مذهب همه‌چیز را همسو با خود دارد:
وحی، پیشگویی‌های پیامبرانه،
حفاظت از حکومت، برترين شکوه
و شهرت ... و افزون بر این‌ها، این
امتیاز گران‌بها را که آموزه‌هایش را
در دوران حساس کودکی در ذهن
حک کند، جایی که به اندیشه‌هایی
ذاتی و سرشتی بدل می‌شوند.


در اینجا راجع به کودکی آرتو
توضیحاتی داده شده: چهار عضو یک خانواده، پایبند به یکدیگر و هم‌زمان
جدا از یکدیگر ... بنابراین هر یک از شوپنهاورها راه جداگانهٔ خویش را می‌رفتند ... در شانزده سالگی پدر
آرتور می‌میرد ...
آرتور در پنجاه‌سالگی نوشت:
اگر می‌توانستیم پیش‌نگری کنیم،
می‌دیدیم مواقعی هست که کودکان،
زندانيان بی‌گناهی به‌نظر می‌آيند که
نه به مرگ، بلکه به زندگی محکومند؛ بااین‌حال هر انسانی دلش می‌خواهد
به پیری برسد... امروز روز بدی است
و هر روز هم بدتر می‌شود، تا آن‌که
بدترین‌ها روی دهد .

|| _ درمان_شوپنهاور
_ اروین_یالوم
• ترجمهٔ سپیده حبیب
• نشر قطره

ادامه دارد

هر روز یک کتاب
برای مطالعه گروهی |

...📚
‌.
آدم نباید بگذارد توی زندگی
لگدمالش کنند؛
مسأله این است رفیق، نه چیز دیگر.

ماریو بارگاس یوسا
🤝5
.
شخصی از ملانصرالدین پرسید

مسلمان به چه‌کسی می‌توان گفت؟
فرمود؛ مسلمان کسی است که
مردم از شر دست و زبان او
در امان باشند.
آن شخص گفت؛ والله کور شوم
اگر تابه‌حال چنین مسلمانی
دیده باشم..!

...📚
👌4
کتاب دانش
... سپس درحالی‌که پاسبان دفترچه یادداشت را در جیبش می‌گذاشت، گونزاک به‌سرعت به‌طرف خیابان ایتالی رفت. با قیافه‌ای پر غرور و با ابهت از سه‌متری مردک خاکستری پوش که روی پیاده‌رو میخکوب شده بود، گذشت. مردک تحقیر او را با تحقیر جواب داد و بین دندان‌ها زمزمه…
...

سبابه و شست ابتدا کارت هویتی به
شمارهٔ ۳۶۷ - ۵۷۹ - ۲ را بیرون
کشید و گونزاک که قبلا در ریاضیات
استعداد خوبی داشت از خود پرسید
این رقم از اعداد اول است یا نه.
بعد کمی ناامید شد:
ویلهم در برابر ویلیام شکست خورد
و نام خانوادگی کرفائوه '
ثابت کرد که مردک خارجی در واقع
اهل برتانی ' - شمال غربی فرانسه
است.

گونزاک که کم کم گرم‌تر می‌شد،
زیر لب غرید: به جهنم.
روی عکسی که تمبر نقش برجستهٔ
فرمانداری بر آن زده شده بود،
سر خم کرد و به این نتیجه رسید
که اهل برتانی یا اهل هر کجای دیگر،
مردک به‌هرحال قیافهٔ کریهی دارد.
سپس بازرسی سرعت گرفت.
تصدیق رانندگی، کارت اتومبیل،
بیمه‌نامه؛ این مدارک را می‌شد
معامله کرد و احتمالا چند نفر از
آشناهای گونزاک که در کار جعل
اسناد بودند، به این مدارک اهمیت
می‌دادند. تمام مدارک به اختصار و
به کمک حرف تعریف ' بدون شغل و
حرفهٔ ویلیام کرفائوه را اعلام
می‌کردند. شکلکی ناشی از تحقیر
روی صورت گونزاک نقش بست
زیرا او، اصول و ضوابط خاص
خودش را داشت:
انسان باید بین کار و ماجراجویی
یکی را انتخاب کند. تنها فساد
اخلاقی مسلم و بی‌چون و چرا این
است که بی‌هیچ زحمت و خطر کردن
از زندگی لذت ببری.
با این همه کرفائوه اگرچه اصول
اخلاقی را رعایت نمی‌کرد اما خوش
سلیقه بود. اولین عکس، صورت
زنی تقریبآ سالمند را که البته آرایش
غلیظی کرده بود، نشان می‌داد.
جای حرف نداشت. زن احتمالآ مادر
کرفائوه یا زن سالمند و ثروتمندش
بود. اما سه عکس دیگر واقعآ جالب
بود!
این دخترک جوان با عکس‌هایی از
پشت، تمام رخ و نیم‌رخ، عجب
تيکهٔ نابی بود.
گونزاک، هیجان‌زده، سومین لیوانش
را سرکشید و صاحب قهوه‌خانه‌ را
صدا زد:
- این‌دفعه یک پروکه ' برایم بیاور.

باز کردن جیب وسطی دیگر
نمی‌توانست به تعویق بیفتد. گونزاک
آخرین معما را برای خود مطرح کرد:
با توجه به ضخامت جیب چه مبلغی
ممکن است در آن جا گرفته باشد؟
با اسکناس‌های صد فرانکی، این
تشک کاغذی پنج یا شش هزار فرانک
می‌ارزید. با اسکناس‌های هزارتایی،
پانزده یا بیست هزار فرانک.
گونزاک زیپ را کشید و ناگهان با
تب‌و‌تاب فراوان کیف را تکان داد و
تمام محتویاتش را روی میز ریخت.
- خدای من ، اسکناس‌های ده هزار
فرانکی.
چه ثروت باد آورده‌ای!
خوابش را هم نمی‌دید...

داستان‌های کوتاه
◇ اقدام شرافتمندانه
نویسنده هروه بازن

قسمت ۶

ادامه دارد...

...📚💫
یکی از تراژدی‌های تلخ زندگی اینِ
که آدمایی که دلت می‌خواد یه
کتکِ مفصل بهشون بزنی، همیشه
از تو قلدرتر و گردن‌کلفت‌ترند! ..

🎥 The Palm Beach Story

📚🌒
😢3
📚📚📚

تحریم‌ها


زندگی را بر مردم لیبی مشکل‌تر
از پیش ساخت. قیمت‌ها
روبه افزایش گذاشت. تورم‌ سالیانه
حدود ۳۵٪ بود که نفس مردم را
گرفت. گرچه دولت نظام کوپنی را
برقرار کرد تا مردم گرسنه نمانند اما
ادامهٔ معیشت برای اکثریت مردم
دشوارتر شد.
علاوه بر این، برای بسیاری از
خانواده‌ها، متکی شدن به کوپن
تجربهٔ حقارت‌باری بود.
آنچه کار را بدتر می‌کرد فساد
موجود در نظام کوپنی بود. مقامات
فقط بخشی از کالاهای کوپنی را
بین مردم توزیع می‌کردند و بقیهٔ
کالاها سر از بازار سیاه درمی‌آورد.

تحریم‌ها موجب سربرآوردن طبقه‌ای
از نوکیسگان شد. این طبقهٔ جدید نه
فقط مقاماتی را شامل می‌شد که از
راه دور زدن تحریم‌ها به سودهای
آنچنانی رسیده بودند بلکه تجار
بخش خصوصی را که پارتی‌های
دم‌کلفت حکومتی داشتند را نیز
شامل می‌شد. اين تجار به لطف
دسترسی به ارزهای خارجی کالا
وارد کشور می‌کردند و این کالاهای
وارداتی را با قیمت‌های گزاف تورم
زده می‌فروختند.
نرخ تورم به قدری بالا بود که مردم
به خرید این کالاها قادر نبودند. هر
گوشی تلفن همراه معادل پنج برابر
حقوق ماهیانه یک استاد دانشگاه
بود....

👇👇👇
...

هم‌زمان ویلاهای شیک که متعلق به
کاسبان تحریم و اقوام و نزدیکان
سران حکومت بود در طرابلس و
بنغازی ساخته می‌شد تا بر زخمِ
مردم لیبی نمک بپاشد.

شکاف روبه گسترش میان اغنیا و
فقرا موجب بروز نفرت و تلخی
در بین آنهایی شده بود که در نبرد
برای یکی کردن خرج و دخلشان
به حال خود وانهاده شده بودند.

📕 قذافی_ظهور_تا_سقوط
#آلیسون_پارچتر

...📚
.
چه اسارتِ بی‌افتخاری‌ست
در بندِ حرفِ این و آن بودن.

_ سارتر
👌1
زندگی با تمام وجود - برنه براون.pdf
14 MB
📚 زندگی با تمام وجود

من کامل نیستم
آسیب‌پذیر هستم
و گاهی می‌ترسم...
اما شهامت دارم هم ارزش
دوست داشته شدن و
داشتن حس تعلق را دارم

یک کتاب در رشد فردی
و موفقیت


نوشتهٔ؛ برنه براون

www.tgoop.com/ktabdansh 📚
.
کتاب دانش
... 📖 مطالعه توصیف معدن صبر و حوصله می‌خواهد صرف‌نظر می‌کنم. کار زوربا این بود: قبل از کارگران به معدن برود، لینییت پیدا کند و برقصد. به رموز کار آشنا شده بود. وظیفهٔ من پول دادن بود. به او می‌گفتم زوربا تعریف کن و او سراسر مقدونیه را از کوه‌ها…
...

📖 مطالعه

باران نرم و ملایمی می‌بارید.
" احساس می‌کردم که خوشبخت
هستم. اشکال این کار در این است
که انسان هنگامی‌که خوشبخت
است، بدان وقوف ندارد. تنها پس
از آن‌که دوران خوشبختی سپری
شد ناگاه _ چه‌بسا ، با حیرت و
اعجاب _ به واقعیت پی می‌برد و
متوجه می‌شود که تا چه حد
خوشبخت بوده است. "
دریای عظیم نیلگون تا سواحل آفریقا
ممتد بود. باد گرم از سرزمین‌های
حاره برمی‌خیزد. بوی هندوانه،
- اصولأ زندگی تباه است. - بودا
پس از هفت سال رنج، در شادی
غرقه شد. اکنون زوربا می‌آمد و
دیگ و آتش را اجرا می‌کرد و چنين
می‌گفت؛ این یکی از کارهایی است
که تمامی ندارد. غذا خوردن هم
لذتی دارد... ارباب غذا که می‌خورم،
تبدیل به کار و خلقِ خوش می‌شود...
- زوربا بچه داری؟
-' بله، یک دختر دارم. با رفیقش
ازدواج کرد... از مرد چه انتظاری
می‌توان داشت جز اینکه در دام
بیفتد. ارباب به من اعتماد داری؟
- بله زوربا....

-' من از پایان مسیری که طی می‌کنیم
هیچ خبر ندارم.
- مسیرت را بگیر و پیش برو.
آن‌گاه زوربا شروع کرد به رقصيدن.
من احساس می‌کردم در این بدن
سالخورده، روحی بزرگ زندانی است..
زوربا بس است! گفت حالم بهتر شد.
شیطانی درون من است که نعره
می‌کشد و من می‌رقصم. بالای سر
جنازهٔ‌ کودکم از شدت غصه
رقصیدم...
کاش به مکتب زوربا می‌رفتم و
حواس پنجگانه و سراسر بدنم را
طوری پرورش می‌دادم که
همه‌چیز را درک کنم... روح و بدنم
را باهم می‌آمیختم...
روی تشک نشسته و بر عمری که
به‌کلی هدر رفته بود تأسف می‌خوردم.
تصور می‌کنم
زوربا حقیقت را دريافته است...
ارباب می‌توانیم الوار باقیمانده را
برای مصرف ساختمان بفروشیم.
باید تونل جدیدی ایجاد کنیم،
موافقی؟ ...
- آری، موافقم و امضا هم می‌کنم.
تا شامگاه می‌نوشتم و احساس
آزادی بیشتری می‌کردم.
ارباب می‌توانیم کارخانه‌ای دایر
کنیم و چوب و دیرک و بست و کشتی
بسازیم. من موهایم سفید شده و
فرصتی برای اتلاف وقت ندارم.
اگر بگویند پیری به انسان وقار و
متانت می‌بخشد، باور مکن. -
برخاست و سنتور را برداشت،
شیطانک ، بیا اینجا ، خاموش و
ساکت روی دیوار چه غلطی می‌کنی؟
سیم‌ها را نوازش کرد...
گویی میل به همکاری با او نداشتند.
-' زیر لب گفت نمی‌خواهد، حاضر
نیست، دلش نمی‌خواهد. نباید به
او زور بگوییم.
جامش را سر کشید. " این دنیا همچون
عجوزی پیر است. اما خالی از لطف
هم نمی‌باشد. اگر با او مشغول باشی
و چراغ خاموش باشد به‌نظر
بیست‌ساله می‌آید.
ارباب نمی‌دانی زن چه موجود
اسرارآمیزی است. اگر هزار مرتبه
سقوط کند، برمی‌خیزد و هربار مانند
دوشیزه‌ای رفتار می‌کند _ چرا؟
چون همه‌چیز را زود فراموش می‌کند.
ارباب باید ببخشی، من هم مثل
پدربزرگم... هستم. چشمانش نمی‌دید
اما دختران را از روی صدا تشخیص
می‌داد. می‌گفت: پسرجان، وقتی
انسان می‌بیند مرگش نزدیک است
آیا نباید گریه کند؟
چند دانه بلوط از زیر آتش درآورد و
پوست کند. گیلاس‌ها را به‌هم زدیم؛
همچون دو خرگوش بزرگ، بلوط‌ها
را می‌جویدیم و به صدای دریا
گوش می‌دادیم....

ص ۱۲۰


|| زوربای_یونانی
نوشتهٔ نیکوس کازانتزاکیس
ترجمهٔ محمود مصاحب
انتشارات نگاه |

• ادامه دارد

{ هر روز یک کتاب برای
مطالعه گروهی }

...📚
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سهراب سپهری

۱۵ مهر ۱۳۰۷ _ ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹

#مستند
■ کارگران: خانم رقیه توکلی

نمایی از گوشه‌های دوران کودکی،
نقاشی، شعر ...
برخی دوستان و منتقدان ادبی
و هنری

باشد که تراود در ما ، همه تو .
خود را در ما بیفکن.
باشد که فراگیرد هستی ما را ،
و دگر نقشی ننشیند در ما .
باشد که به‌هم پیوندد همه‌چیز ،
که نماند نام .
[ سهراب سپهری ]

@ktabdansh 📚📚
...📚
Audio
📚🎧 #کلبه_عمو_تم

نویسنده: هریت بیجر استو

می‌کوشم احساساتی
شایسته یک مرد آزاد
داشته باشم
خدای توانا خودش
می‌دانسته که من
همیشه می‌خواستم کار
نیک کنم حتی در آن
زمان که همه‌چیز بر
علیه من بود باز من
با تحمل زحمت و
دشواری زیاد کوشیدم
که خوب باشم

قسمت ۲۲

...
آدم‌ها همدیگر را با کلمات
به‌دست‌می‌آورند و با رفتار
از دست‌می‌دهند..

- ون‌گوگ

📚🌒
👌2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چه خوش‌مان بیاید چه نیاید

احساساتِ جریحه‌دار‌شده خود‌به‌خود
التیام پیدا نمی‌کنند.

اگر مدیرت‌شان نکنیم؛
مثل بدهی روی‌هم تلنبار می‌شوند و
بالاخره مهلتِ پرداخت و
تسویه‌حساب‌شان سر می‌رسد.

📙 همه‌فن حریف شدن در احساسات
- مارک براکت
.

...📚
👍1
2025/10/08 08:36:27
Back to Top
HTML Embed Code: