Telegram Web
چطور_با_هر_جور_آدمی_ارتباط_برقرار.pdf
8.1 MB
📚 معرفی کتابِ

چطور با هر جور آدمی
ارتباط برقرار کنیم


۹۲ ترفند برای پیشرفت با
همکاری دیگران!
۹ بخش بی‌نظیر در رابطه
با ارتباط، جسارت، مهارت،
اعتمادبه‌نفس، قانون جذب...

" برترین کتاب تحسین‌شده
روانشناسی و خودیاری "

نویسنده لیل لوندز

باید کلامت را جایگزین
ژست‌هایت کنی
قبل از جواب دادن
لبخند بزن
یادت باشد تکرار یک عادت
شخصیتت را می‌سازد...

www.tgoop.com/ktabdansh 📚
.
1
درد عبور می‌کند و رد آن درد،
معنای ما را تغییر می‌دهد


[ ویکتور فرانکل ;
📗 انسان در جستجوی معنا ]
👍21
کتاب دانش
.... 📖 مطالعه ۵۲ - در کتاب زُهَر آمده است: به محض این‌که انسان پدید آمد گل‌ها نیز پدید آمد. نظر من این است که گل‌ها بسیار پیش از انسان وجود داشتند و با آمدن انسان چنان بهت‌زده شدند که هنوز به حالت عادی برنگشته‌اند.‌ [ کتاب زهر ؛ یک کتاب…
....

📖 مطالعه

۵۹ - با او همیشه به بدترین شکل
رفتار کرده‌ام ،
ولی او کینه‌ای از من به دل ندارد.
از هيچکس ندارد. توهین‌ها را می‌بخشد
و هیچ‌کدام را به‌خاطر نمی‌آورد.
چقدر به او حسادت می‌کنم !
اگر بخواهم به‌پای او برسم باید
چندین و چند زندگی را طی کنم و
تمامی امکانات تناسخم را به‌کارگیرم.

‌[ این نوع از بخشش! یعنی
به حداقل رساندن تأثیر بیرون
از درون ]

۶۰ - پیش از اینکه به قضاوت کسی
بنشینی، خود را جای او بگذار "
این ضرب‌المثل قدیمی هرنوع
قضاوتی را غیرممکن می‌کند!
زیرا ما تنها به این دلیل در مورد کسی
قضاوت می‌کنیم که نمی‌توانیم خود
را جای او بگذاریم.

۶۱ - " دلیل بسیاری از شکست‌ها ؛
ترس از موفقیت است نه ترس از
‌ اقدام کردن. "

۶۲ - آن وقت‌ها که اهانتی به من
می‌شد برای دور کردن میل به
انتقام ، خودم را در گورم تصور
می‌کردم که آرام گرفته‌ام و با این
فکر خشمم فرو می‌نشست.
' نباید جنازهٔ‌مان را خیلی دست‌کم
بگیریم:
بعضی اوقات به‌درد می‌خورد.

[ تفسیر جالبی از آرامش ]

۶۳ - تنها راه برقرار کردن رابطه‌ای
عمیق با دیگری ، رفتن به
عمق جان خودمان است. ...

۶۴ - انسان درست مثل یک
اورانگ گوتان قدیمی است که
قدمت زیادی هم ندارد :
یک تازه‌وارد که فرصت نکرده
یاد بگیرد در زندگی چطور باید
رفتار کرد ...

۶۵ - " حقیقت بر آنکه سرشار از
نفرت و آرزو است، پوشیده می‌ماند.
- بودا -
... یعنی بر هر موجود زنده. ... "

ص ۶۷

🧩 قطعات تفکر
🖊 امیل_سیوران
• نشر مرکز
ترجمهٔ بهمن خلیلی

ادامه دارد

هر روز یک کتاب برای
مطالعه گروهی

...📚
1👍1
🌥
تا قیامت صحبتِ زاهد
نخواهد ماند گرم

زود این هنگامهٔ تزویر برهم می‌خورد..

- صائب تبریزی
👌1
کتاب دانش
... قسمت ۴ نصف چی؟ خجالت نمی‌کشید آقا؟ فکر می‌کنید من کی هستم؟ نمی‌بینید که به‌طرف خیابان شمارهٔ ۳۸ می‌روم؟ همهٔ اهالی منطقهٔ دوازدهم می‌دانستند که شمارهٔ ۳۸ خیابان بوبیلو، کلانتری ناحیهٔ مزون _ بلانش است. گونزاک رابوتن با صدای بلند حرف زده بود.…
...

سپس درحالی‌که پاسبان دفترچه
یادداشت را در جیبش می‌گذاشت،
گونزاک به‌سرعت به‌طرف خیابان
ایتالی رفت.
با قیافه‌ای پر غرور و با ابهت از
سه‌متری مردک خاکستری پوش که
روی پیاده‌رو میخکوب شده بود،
گذشت. مردک تحقیر او را با تحقیر
جواب داد و بین دندان‌ها زمزمه کرد:

- خداوندِ خنگ‌ها کمک‌مان کن !
پنج دقیقه بعد، گونزاک در گوشهٔ
دنجی از قهوه‌خانهٔ ارریونی نشسته
بود و موقتا عقیده داشت که ' از این
دو نفر آن‌که فکر می‌کنید احمق‌تر
نیست. جلوی او لیوان عقیقی
رنگ پرنو " ( نوعی نوشیدنی )
می‌درخشید و کیفی چرمی، با علائم
اختصاری طلایی، پهن بود.
و‌. ک ؛ علائم اختصاری و. ک ! البته
حروف اول اسم و فامیل آد م مرفهی
از اهالی مملکت نبود. و. ک ! صاحب
کیف نه فقط هالو بلکه خارجی بود
و حس وطن‌پرستی گونزاک از درک
این نکته ارضا می‌شد.
وجدان حرفه‌ای‌اش هم همینطور:
کوچکترین توجیهات را باید پذیرفت.
شوخ‌طبعی ظریفانه و سلیقهٔ عالی
گونزاک به کنایه اشاره می‌کرد که:

و.ک. تقریبآ مثل و ث wc است.
مرد جوان با خونسردی دلچسبی
بازرسی‌ کیف را به تعويق می‌انداخت،
نمی‌خواست لذت حل معما فورا به
پایان برسد.
اسم‌های نادری با حرف و "
شروع می‌شوند: والی، نام دخترکی
که به‌خاطر پادشاه خودش را غرق
کرد با و " شروع می‌شد.
اما نه، صاحب کیف حتمآ مرد بود.
ویلهلم گونزاک حاضر شده بود شرط
ببندد که اسمش ویلهلم است. در
گُردان با یک ویلهلم آشنا شده بود،
یارو اهل آلزاس بود، می‌توانست
ده لیوان سر بکشد و سر پا بماند.
- برتران، از همین بیار.
گونزاک محتاطانه دست‌هایش را
ضربدر روی گنج‌اش گذاشت.
اما درحالی‌که برتران نوشابه
می‌ریخت، دست منقبض‌اش روی
کیف، چرم تازه را به صدا درمی‌آورد..

وقتی صاحب قهوه‌خانه‌ به‌طرف
قهوه‌جوش‌ها برگشت، آرنج‌های گونزاک
بالا رفت ، کیف نمایان شد و صاحب
جدیدش، پس از نوشیدن محتوی
لیوان، با آرامش و نرمش به بازرسی
کیف مشغول شد.
اول باید از چیزهای کم اهمیت‌تر
شروع می‌کرد. این یک اصل بود.
باید به میزان مناسب هیجان‌زده
می‌شد و شگفتی‌ها را برای آخر
می‌گذاشت. جیب کوچک جای تمبر
البته خالی بود. جیب مخصوص
بلیط‌های مترو هم همین‌طور:
همهٔ جیب‌بُرها می‌دانند که ابتکار و
خلاقیت کیف سازها صرفآ برای
کسب درآمد بیشتر است. در جیب
باریک جای کارت، در کنار بلیط‌های
اتوبوس، سه بریدگی روزنامه، یک
اجازه نامهٔ حوالهٔ مالیات، دو بلیط
سینما، یک خلال دندان و یک کارت
ویزیت به شکلی معجزه‌آسا جا گرفته
بود. کارت ویزیت به و‌.ک تعلق
نداشت بلکه کارت حرفه‌ای
ژولی سشره ' پرستار دیپلمه، برای
تزریق آمپول در منزل بود.
آن‌وقت انگشت سبابه و شست، در
جیب باریک بعدی، یعنی جیب مدارک،
به کند و کاو پرداخت.
مسئله داشت جدی می‌شد.
گونزاک نوشیدنی‌اش را تا قطرهٔ
آخر سر کشید.
- برتران، یکی دیگه بیار.
تفتیش دقیق جلوی سومین لیوان
ادامه پیدا کرد..‌.

داستان‌های کوتاه
◇ اقدام شرافتمندانه
نویسنده هروه بازن

ادامه دارد...

...📚
آدم همه‌چیزش را از جنگیدن
با ترسش یاد می‌گیرد
..

_ لذت‌های ممنوعه
_ آدام فیلیپس
📚🌒
👍3
واژه‌هایی در اعماق آبی دریا.pdf
16.1 MB
جادوی واژه‌ها
داستان یک کتاب‌فروشی
پر از رمز و راز ، غم و امید ،

برندهٔ جایزهٔ کوئینزلند 2017


می‌گوید مشکل همین‌جاست
مشکل ما مشکل همه هیچکس
حرفی رو که می‌خواد نمی‌زنه...

اگر ما وقتی در سختی‌ها قرار
می‌گیریم چیزهایی رو که
دوستشون داریم رها کنیم
این دنیا جای وحشتناکی می‌شه...

من فکر می‌کنم ما برمی‌گردیم و
گذشته را با دیدی که از زمان حال
داریم نگاه می‌کنیم شاید بهتر
باشد مسیر جلو را ببینی و به
آینده فکر کنی...

تو نباید این‌قدر نگران این باشی
که مردم چه فکری می‌کنند نصف
مشکل تو به‌همین خاطر است...

|| واژه‌هایی در اعماق آبی دریا |

#کت_کرولی

www.tgoop.com/ktabdansh 📚
.
...📚🌱

می‌دونی رمز کارش چی بود؟

می‌دونست چی می‌خواد،
رفت دنبالش، بهش رسید...

آرتور میلر



به هنگام سختی مشو ناامید
کز ابر سیه بارد آب سپید
در چاره‌سازی به خود در مبند
که بسیار تلخی بوَد سودمند...

نظامی گنجوی
👍3
کتاب دانش
... یک نکته از کتابِ؛ در باب حکمت زندگی وقتی حادثه‌ای ناگوار اتفاق افتاد و دیگر برگشت‌ناپذیر بود، جایز نیست حتی یک‌بار بیندیشیم، که ممکن بود به‌جای آن اتفاق دیگری بیفتد؛ به‌خصوص نباید در این‌باره فکر کنیم که چگونه می‌توانستیم مانع آن شویم، زیرا این…
....

📖 مطالعه

در ادامهٔ کتاب ؛

[ مقایسۀ جایگاه علاقه و زیبائی
در آثار هنری
]
شیوهٔ هنر کتاب‌خوانی _

در تولید نبوغ ؛ حماسی و نمایشی؛
علاقه مهم است. زیبائی یک اثر هنری
همچون آینه از ایده‌های خاص و
ذاتی‌ست، شعر هم ایده‌ها و
ویژگی‌های خود را نمایان می‌کند.
زیبائی یک امر مرتبط با دانش و
در طلب موضوعات عالمانه است و
هیچ ربطی با اراده ندارد؛ نخیر، ندارد!
همهٔ نمایشنامه‌ها یا شعر توصیفی را
جالب می‌دانیم چون روح و ذهن را
تحریک می‌کند. اگر احساس کنیم در
این رویداد هستیم؛ هربار که قهرمان
داستان تهدید شود، ضربان قلب‌مان
تند شده، خطر به اوج برسد،
لکنت زبان می‌گیریم، تا داستان تمام
نشه، کتاب را کنار نمی‌گذاریم...
گویی همهٔ مصیبت‌های او مربوط به
خودمان است... با خواندن مطالب،
احساس درد و رنج می‌کنیم، برای
لحظه‌ای آرام می‌شویم..‌‌.

قدرت‌های خاص و ناب ذهنی ما
تحت تأثیر قرار گرفته. علاقه یعنی
آنچه فرد به‌طور ارادی به آن توجه
داشته، / هوش ، سادگی ، خلوص، از کارکردهای اراده است. دانش شناخت شخصیت‌ها پیچیده است‌.
زیبائی همان نهایت واقعی هنر است
و علاقه تأثیر زیبائی به آثار هنری.
علاقه فقط مربوط به آثار هنری
شاعرانه است و در مورد موسیقی
یا معماری صدق نمی‌کند.
پرتره را درنظر بگیرید؛ ممکن است
مربوط به فردی باشد که شما یا او
را دوست دارید یا از آن متفرید.
معماری زندان یا خانه. موسیقی
جنگ یا ازدواج. پس علاقه هیچ
ارتباطی با اهداف هنری ندارد و در
همهٔ علائق دیده می‌شود. می‌توان
پذیرفت که برخی نمایش‌ها به‌طور
موقت بر ما تأثیر دارد که خود
تحت‌تأثیر واقعیت است؛ یک تصویر
یا یک شعر... حتی‌المقدور شبیه
نسخهٔ طبیعی خود است و بر ایدهٔ
اصلی تأکید دارد ؛ حقیقت نقطهٔ
مشترک علاقه و زیبائی در یک اثر
هنری است؛ گویی همین حقیقت خالق
توهم است. هم‌زمان شدن واقعیت با
ایده‌آل میسر است. مجسمه را درنظر
بگیرید؛ یک دیدگاه تک بعدی را نشان
می‌دهد، توهم وجود ندارد و اراده
هم نادیده گرفته می‌شود و فقط
به موضوع مورد بحث اشاره
می‌کند. یک مجسمهٔ مومی را
درنظر بگیرید؛ شما به یک مجسمهٔ
مومی همان‌گونه نزدیک می‌شوید
که به یک انسان!
چون هیجان‌زده هستید؛ علاقه
حرف اول را می‌زند و درواقع
پایان واقعی هنر نیست.
اگر علاقه شیوه‌ای برای تولید
زیبائی باشد؛ هر کار جالب نیز باید
زیبا باشد، اما این‌گونه نیست.
یک نمایشنامه یا رمان نظر ما را
به‌خود جلب می‌کند چون جالب است
اما در پایان خواندن ، می‌گوییم
چرا خواندم؟ وقتم فنا شد.
رمان‌هایی که تصوير واقعی از
انسان ارائه نمی‌کنند، سطحی یا
مخدوش هستند
که نمی‌دانید باید آن‌ها را هیولای
واقعی بدانید یا خیر. این احساسات
به حدی شدید هستند که با قهرمان
داستان همدردی می‌کنید و در آن
گرفتار می‌شوید.
■ به‌خاطر داشته باشید آنکه برای
ابلهان می‌نویسد همواره مخاطب
بسیار می‌یابد.



در ادامهٔ کتابِ
|| هنر همیشه بر حق بودن
۳۸راه برای پیروزی
زمانی‌که شکست خورده‌اید.
-/ شوپنهاور

•ادامه دارد

...📚
.
احمق‌هایی را می‌شناسم که
خوب می‌دانند چه می‌کنند.

یعنی می‌دانند که نباید بدانند،
این خود یک توانایی است!

و تمامی قدرتمندان در حالِ
پرورش این‌گونه افرادند...!!

- کامو
👍5👏2
📚

یک مَثَل قدیمی در کره می گوید :

رودخانهٔ تمیز از چشمهٔ پاک جاری
می شود و به واقع این موضوع
صحت دارد ، آب در ارتفاعات باید
تمیز و پاک باشد که رودخانه نیز
تمیز و پاک باشد .
جامعه نیز به همین شکل است .
رهبران باید سالم باشند تا جوامع
نیز سالم بمانند .

📙 سنگفرش هر خیابان از طلاست
#کیم_وو_چونگ

@ktabdansh 📚📚
...📚
👍6🔥1
Audio
📚🎧 ##کلبه_عمو_تم

نویسنده: هریت بیجر استو

ماری درحالی‌که دستمال را
از روی چشم‌هایش
برمی‌داشت گفت بله
سن‌کلار همین‌طور است
او نمی‌فهمد و هرگز
نخواهد فهمید که
سال‌هاست من چه رنجی
می‌برم اگر من اهل
شکایت بودم حرف
می‌زدم آن‌وقت معلوم
می‌شد اما من تصمیم
گرفتم خاموش بمانم و
تسلیم درد شوم

قسمت ۲۱

..
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
- بله من برای امنیت خودم ،
اجازه می‌دم شیطان از مزایای
قانون بهره ببره!

سکانسی قابل تأمل از فیلم
مردی برای تمام فصول
|| فرد زینمان |

📚🌒
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📚🎥

( شکرگزاری از هرآنچه دارید )

📌 دو دسته از آدم‌ها را از زندگیت
حذف نکن
:

آدمی که گذشته‌ات رو می‌پذیره
و همچنان با تموم قلبش شما رو
دوست داره
وَ
آدمی که تموم تلاشش رو می‌کنه
تا شما رو خوشحال نگه‌داره...



در ۳۵ سالگی لازم است
آن‌قدر باهوش باشید
که این ۶ مورد را بدانید


1 گاهی اوقات ساکت باشید
لازم نیست همه‌چیز گفته شود...

2 خانواده‌ای که برای خودت
می‌سازی مهم‌تر از خانواده‌ای است
که از آن آمده‌ای...

3 بهتر است یک دوست واقعی
داشته باشید که برای شما
خوشحال است تا آشناهایی که
حسود، تنبل و خودخواه هستند
نسبت به موفقیت‌های شما
.......

@ktabdansh 📚📚
...📚
کتاب دانش
.... 📖 مطالعه قسمت ۶ جولیوس عاشق این گروه بود. در پایان جلسه حال او بهتر بود و نومیدی‌اش فراموش کرده بود... بنیان‌های استوار جهان‌بینی ما و در نتیجه ژرف یا سطحی بودنش در سال‌های کودکی شکل می‌گیرد. چنين دیدگاهی بعدها پیچیده‌تر، مفصل‌تر و…
...

📖 مطالعه قسمت ۷

فیلیپ ادامه داد:
چشم‌گیرترین قطعات بودنبروک‌ها
مربوط به قسمتی‌ست که بزرگ
خاندان در آستانهٔ مرگ است؛
انسان مبهوت می‌ماند که نویسنده
چطور در دههٔ بیست زندگی‌اش
چنين بصیرتی دارد...
مرگ بودنبروک‌ و احساس سرگشتگی،
نه دیدگاه مذهبی نه تمایلات
مادی‌گرایانه، او را مصون
نگه‌نمی‌دارد.. در این ناامیدی
توماس بودنبروک‌ کتابی
دست دوم را خواند؛
" یک ذهن برتر قادر است این
رویداد مضحک ظالمانه را که
زندگی نامیده می‌شود،
تحت‌تأثیر و نفوذ خود نگه‌دارد. "
جوری می‌خواند که انگار برای
زنده‌ماندن می‌خوانَد. دگرگون شد؛
او چه کشف کرد؟
فیلیپ ، مستقیم جولیوس را
خطاب قرار داد ؛
یک پاراگراف از کتاب را خواند:
" آیا امید داشتم که در پسرم به
زندگی ادامه دهم؟ در شخصیتی
بسیار نزارتر، ضعیف‌تر، وقتی
مُردم کجا خواهم بود؟ ... درون
آن‌هایی که پرمایه‌تر، مقتدر‌ترند .‌‌‌..
در درون شما و با شما ...
فیلیپ کتاب را بست.
چه کسی توماس بودنبروک‌ را
متحول کرد؟
آرتور_شوپنهاور. او مسحور واژه‌ها و
اندیشه‌هایش شد ...
تولستوی، شوپنهاور را " نابغه‌ای
به‌تمام‌معنی در میان ابنای بشر
خوانده.
نیچه گفته است: اجازه دادم آن
نابغهٔ پویا و غم‌زده روی ذهنم کار کند.
بدون او ، ما فروید، ویتگنشتاین،
بکت، ... را بسیار ضعیف‌تر داشتیم ...

جولیوس عصبی شده بود.
سالن خالی شده بود...
دکتر هرتسفلد امروز مخاطب من شما
بودید. من فقط دارم درخواست شما
را برای کمک، اجابت می‌کنم. برایتان
مهم بود که مرا ببینید... شما
ترسیده‌اید و تسلی می‌خواهید...
- داری غافلگیرم می‌کنی! "
حالا به‌هم نزدیک‌تر بودند...
فیلیپ پیشنهادکرد؛ -' یک سرپرست
و استاد راهنما ! جلسه‌مان را نصف
کنیم، توصیه شما برای بیماران و
من راهنمای شما برای شناخت
شوپنهاور. نظرتان چیست؟
فیلیپ فکر کرد ... قرار ملاقات
بعدی‌مان چهارشنبه ...
خاطرات جولیوس:
من از این پیشنهاد میخکوب شدم.
چقدر خودبزرگ‌بین و متکبر است.
اصلا عوض نشده. فکر می‌کند باید
پیشنهادش را در هوا بقاپم. چه
گستاخانه! می‌تواند به رشد فرد
دیگری کمک کند؟

فصل ۸.

مذهب همه‌چیز را همسو با خود دارد:
وحی، پیشگویی‌های پیامبرانه،
حفاظت از حکومت، برترين شکوه
و شهرت ... و افزون بر این‌ها، این
امتیاز گران‌بها را که آموزه‌هایش را
در دوران حساس کودکی در ذهن
حک کند، جایی که به اندیشه‌هایی
ذاتی و سرشتی بدل می‌شوند.


در اینجا راجع به کودکی آرتو
توضیحاتی داده شده: چهار عضو یک خانواده، پایبند به یکدیگر و هم‌زمان
جدا از یکدیگر ... بنابراین هر یک از شوپنهاورها راه جداگانهٔ خویش را می‌رفتند ... در شانزده سالگی پدر
آرتور می‌میرد ...
آرتور در پنجاه‌سالگی نوشت:
اگر می‌توانستیم پیش‌نگری کنیم،
می‌دیدیم مواقعی هست که کودکان،
زندانيان بی‌گناهی به‌نظر می‌آيند که
نه به مرگ، بلکه به زندگی محکومند؛ بااین‌حال هر انسانی دلش می‌خواهد
به پیری برسد... امروز روز بدی است
و هر روز هم بدتر می‌شود، تا آن‌که
بدترین‌ها روی دهد .

|| _ درمان_شوپنهاور
_ اروین_یالوم
• ترجمهٔ سپیده حبیب
• نشر قطره

ادامه دارد

هر روز یک کتاب
برای مطالعه گروهی |

...📚
‌.
آدم نباید بگذارد توی زندگی
لگدمالش کنند؛
مسأله این است رفیق، نه چیز دیگر.

ماریو بارگاس یوسا
🤝5
.
شخصی از ملانصرالدین پرسید

مسلمان به چه‌کسی می‌توان گفت؟
فرمود؛ مسلمان کسی است که
مردم از شر دست و زبان او
در امان باشند.
آن شخص گفت؛ والله کور شوم
اگر تابه‌حال چنین مسلمانی
دیده باشم..!

...📚
👌4
کتاب دانش
... سپس درحالی‌که پاسبان دفترچه یادداشت را در جیبش می‌گذاشت، گونزاک به‌سرعت به‌طرف خیابان ایتالی رفت. با قیافه‌ای پر غرور و با ابهت از سه‌متری مردک خاکستری پوش که روی پیاده‌رو میخکوب شده بود، گذشت. مردک تحقیر او را با تحقیر جواب داد و بین دندان‌ها زمزمه…
...

سبابه و شست ابتدا کارت هویتی به
شمارهٔ ۳۶۷ - ۵۷۹ - ۲ را بیرون
کشید و گونزاک که قبلا در ریاضیات
استعداد خوبی داشت از خود پرسید
این رقم از اعداد اول است یا نه.
بعد کمی ناامید شد:
ویلهم در برابر ویلیام شکست خورد
و نام خانوادگی کرفائوه '
ثابت کرد که مردک خارجی در واقع
اهل برتانی ' - شمال غربی فرانسه
است.

گونزاک که کم کم گرم‌تر می‌شد،
زیر لب غرید: به جهنم.
روی عکسی که تمبر نقش برجستهٔ
فرمانداری بر آن زده شده بود،
سر خم کرد و به این نتیجه رسید
که اهل برتانی یا اهل هر کجای دیگر،
مردک به‌هرحال قیافهٔ کریهی دارد.
سپس بازرسی سرعت گرفت.
تصدیق رانندگی، کارت اتومبیل،
بیمه‌نامه؛ این مدارک را می‌شد
معامله کرد و احتمالا چند نفر از
آشناهای گونزاک که در کار جعل
اسناد بودند، به این مدارک اهمیت
می‌دادند. تمام مدارک به اختصار و
به کمک حرف تعریف ' بدون شغل و
حرفهٔ ویلیام کرفائوه را اعلام
می‌کردند. شکلکی ناشی از تحقیر
روی صورت گونزاک نقش بست
زیرا او، اصول و ضوابط خاص
خودش را داشت:
انسان باید بین کار و ماجراجویی
یکی را انتخاب کند. تنها فساد
اخلاقی مسلم و بی‌چون و چرا این
است که بی‌هیچ زحمت و خطر کردن
از زندگی لذت ببری.
با این همه کرفائوه اگرچه اصول
اخلاقی را رعایت نمی‌کرد اما خوش
سلیقه بود. اولین عکس، صورت
زنی تقریبآ سالمند را که البته آرایش
غلیظی کرده بود، نشان می‌داد.
جای حرف نداشت. زن احتمالآ مادر
کرفائوه یا زن سالمند و ثروتمندش
بود. اما سه عکس دیگر واقعآ جالب
بود!
این دخترک جوان با عکس‌هایی از
پشت، تمام رخ و نیم‌رخ، عجب
تيکهٔ نابی بود.
گونزاک، هیجان‌زده، سومین لیوانش
را سرکشید و صاحب قهوه‌خانه‌ را
صدا زد:
- این‌دفعه یک پروکه ' برایم بیاور.

باز کردن جیب وسطی دیگر
نمی‌توانست به تعویق بیفتد. گونزاک
آخرین معما را برای خود مطرح کرد:
با توجه به ضخامت جیب چه مبلغی
ممکن است در آن جا گرفته باشد؟
با اسکناس‌های صد فرانکی، این
تشک کاغذی پنج یا شش هزار فرانک
می‌ارزید. با اسکناس‌های هزارتایی،
پانزده یا بیست هزار فرانک.
گونزاک زیپ را کشید و ناگهان با
تب‌و‌تاب فراوان کیف را تکان داد و
تمام محتویاتش را روی میز ریخت.
- خدای من ، اسکناس‌های ده هزار
فرانکی.
چه ثروت باد آورده‌ای!
خوابش را هم نمی‌دید...

داستان‌های کوتاه
◇ اقدام شرافتمندانه
نویسنده هروه بازن

قسمت ۶

ادامه دارد...

...📚💫
یکی از تراژدی‌های تلخ زندگی اینِ
که آدمایی که دلت می‌خواد یه
کتکِ مفصل بهشون بزنی، همیشه
از تو قلدرتر و گردن‌کلفت‌ترند! ..

🎥 The Palm Beach Story

📚🌒
😢3
📚📚📚

تحریم‌ها


زندگی را بر مردم لیبی مشکل‌تر
از پیش ساخت. قیمت‌ها
روبه افزایش گذاشت. تورم‌ سالیانه
حدود ۳۵٪ بود که نفس مردم را
گرفت. گرچه دولت نظام کوپنی را
برقرار کرد تا مردم گرسنه نمانند اما
ادامهٔ معیشت برای اکثریت مردم
دشوارتر شد.
علاوه بر این، برای بسیاری از
خانواده‌ها، متکی شدن به کوپن
تجربهٔ حقارت‌باری بود.
آنچه کار را بدتر می‌کرد فساد
موجود در نظام کوپنی بود. مقامات
فقط بخشی از کالاهای کوپنی را
بین مردم توزیع می‌کردند و بقیهٔ
کالاها سر از بازار سیاه درمی‌آورد.

تحریم‌ها موجب سربرآوردن طبقه‌ای
از نوکیسگان شد. این طبقهٔ جدید نه
فقط مقاماتی را شامل می‌شد که از
راه دور زدن تحریم‌ها به سودهای
آنچنانی رسیده بودند بلکه تجار
بخش خصوصی را که پارتی‌های
دم‌کلفت حکومتی داشتند را نیز
شامل می‌شد. اين تجار به لطف
دسترسی به ارزهای خارجی کالا
وارد کشور می‌کردند و این کالاهای
وارداتی را با قیمت‌های گزاف تورم
زده می‌فروختند.
نرخ تورم به قدری بالا بود که مردم
به خرید این کالاها قادر نبودند. هر
گوشی تلفن همراه معادل پنج برابر
حقوق ماهیانه یک استاد دانشگاه
بود....

👇👇👇
2025/10/08 23:45:52
Back to Top
HTML Embed Code: