KODAK_MOSLM Telegram 8997
#۳۶۵_روز_با_پیامبر

روز ٢٥٣ - على (رض) و ذوالفقار

عمرو، یکی از جسورترین و قوی‌ترین سپاهیان دشمن، اسبش را از تنگ‌ترین قسمت خندق، به سرعت عبور داد. عمرو تا آن روز بر همه حریفانش پیروز شده بود، و جنگاوری نیرومند بود. سوار بر اسب فریاد می‌زد و ناسزا می‌گفت.
"کسی نیست که جرأت جنگیدن با من را داشته باشد؟!"
کسی جسارت روبرو شدن با او را نداشت، پس از سکوتی کوتاه، از درون جمعیت صدایی رسا برخاست: "ای پیامبر خدا! من با او مبارزه خواهم کرد."
این صدای کسی نبود جز حضرتِ علی (رض). پیامبرمان ﷺ با دستان خودش زره را تنِ علی (رض) کرد. سربندش را به سرش بست، و ذوالفقار را بر کمرش آویخت. سپس دعا فرمود:
"خدایا! تو از علی محافظت کن! مرا تنها مگذار!"
حضرت علی (رض) با شجاعت به سمت سرباز دشمن رفت. عمرو اً گستاخانه می‌خندید. گفت:
"تو هنوز بچه‌ای! از تو بزرگتر نبود که با من مبارزه کند؟!"
حضرت علی (رض) این حقارت را نشنیده گرفت و گفت:
"من پیاده‌ام و تو سواره، اگر مردی پیاده شو تا با هم بجنگیم."
عمرو که از حرف‌های حضرت علی (رض) عصبانی شده بود؛ از اسبش پیاده شد. با نگاه‌های خشمگین به سمت حضرت علی (رض) آمد. حضرت علی (رض) با تربیتی که از پیامبرمان ﷺ دریافت کرده بود،  می‌خواست این کار بدون خون‌ریزی
انجام پذیرد. برای همین گفت:
"ای عمرو! تو را به اسلام دعوت می‌کنم."
عمرو گفت:
"نیازی به آن ندارم."
علی گفت:
"پس از جنگ منصرف شو و برگرد به جایی که آمدی!"
عمرو فریاد زد:
"تا خونِ شما را نریزم، یک قدم به عقب بر نخواهم داشت."
علی گفت:
"پس برای مبارزه حاضر باش."
عمرو قهقهه سر داده و با لحنی تمسخر آمیز گفت: "راستش، من فکر نمی‌کردم چنین انسان جسوری در مقابلم قرار گیرد!" سپس، به روی علی (رض) شمشیر کشید.
حضرت علی (رض) شمشیر ذوالفقار را از نیام کشید و پاسخ عمرو را داد.
عمرو با یک ضربه شمشیر علی (رض) بر زمین افتاد و دیگر برنخاست. سپاهیان دشمن که نظاره‌گر ماجرا بودند، در حیرت فرو رفته بودند. مغلوب شدنِ قوی‌ترین مبارزشان، آن‌ها را ترسانده بود. سربازان تازه‌ای برای مبارزه با حضرت علی (رض) فرستادند، اما هیچ کدام بر او پیروز نشدند، و چاره را در فرار از دست علی (رض) دیدند. امیدِ فرمانده سپاهِ دشمن، ابوسفیان، ناامید شده بود. با خود گفت:
"انگار امروز روز خوبی برای ما نیست."
در سوی دیگر میدان، مسلمانان خوشحال و شادمان از پیروزیِ علی (رض)، یک صدا فریادِ تکبیر سر می‌دادند.

🌸#ویژه_کودکان_و_نوجوانان
«الْحَمْدُ لله عَلَى نعمة الإِسْلام
🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🌸
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
4



tgoop.com/kodak_moslm/8997
Create:
Last Update:

#۳۶۵_روز_با_پیامبر

روز ٢٥٣ - على (رض) و ذوالفقار

عمرو، یکی از جسورترین و قوی‌ترین سپاهیان دشمن، اسبش را از تنگ‌ترین قسمت خندق، به سرعت عبور داد. عمرو تا آن روز بر همه حریفانش پیروز شده بود، و جنگاوری نیرومند بود. سوار بر اسب فریاد می‌زد و ناسزا می‌گفت.
"کسی نیست که جرأت جنگیدن با من را داشته باشد؟!"
کسی جسارت روبرو شدن با او را نداشت، پس از سکوتی کوتاه، از درون جمعیت صدایی رسا برخاست: "ای پیامبر خدا! من با او مبارزه خواهم کرد."
این صدای کسی نبود جز حضرتِ علی (رض). پیامبرمان ﷺ با دستان خودش زره را تنِ علی (رض) کرد. سربندش را به سرش بست، و ذوالفقار را بر کمرش آویخت. سپس دعا فرمود:
"خدایا! تو از علی محافظت کن! مرا تنها مگذار!"
حضرت علی (رض) با شجاعت به سمت سرباز دشمن رفت. عمرو اً گستاخانه می‌خندید. گفت:
"تو هنوز بچه‌ای! از تو بزرگتر نبود که با من مبارزه کند؟!"
حضرت علی (رض) این حقارت را نشنیده گرفت و گفت:
"من پیاده‌ام و تو سواره، اگر مردی پیاده شو تا با هم بجنگیم."
عمرو که از حرف‌های حضرت علی (رض) عصبانی شده بود؛ از اسبش پیاده شد. با نگاه‌های خشمگین به سمت حضرت علی (رض) آمد. حضرت علی (رض) با تربیتی که از پیامبرمان ﷺ دریافت کرده بود،  می‌خواست این کار بدون خون‌ریزی
انجام پذیرد. برای همین گفت:
"ای عمرو! تو را به اسلام دعوت می‌کنم."
عمرو گفت:
"نیازی به آن ندارم."
علی گفت:
"پس از جنگ منصرف شو و برگرد به جایی که آمدی!"
عمرو فریاد زد:
"تا خونِ شما را نریزم، یک قدم به عقب بر نخواهم داشت."
علی گفت:
"پس برای مبارزه حاضر باش."
عمرو قهقهه سر داده و با لحنی تمسخر آمیز گفت: "راستش، من فکر نمی‌کردم چنین انسان جسوری در مقابلم قرار گیرد!" سپس، به روی علی (رض) شمشیر کشید.
حضرت علی (رض) شمشیر ذوالفقار را از نیام کشید و پاسخ عمرو را داد.
عمرو با یک ضربه شمشیر علی (رض) بر زمین افتاد و دیگر برنخاست. سپاهیان دشمن که نظاره‌گر ماجرا بودند، در حیرت فرو رفته بودند. مغلوب شدنِ قوی‌ترین مبارزشان، آن‌ها را ترسانده بود. سربازان تازه‌ای برای مبارزه با حضرت علی (رض) فرستادند، اما هیچ کدام بر او پیروز نشدند، و چاره را در فرار از دست علی (رض) دیدند. امیدِ فرمانده سپاهِ دشمن، ابوسفیان، ناامید شده بود. با خود گفت:
"انگار امروز روز خوبی برای ما نیست."
در سوی دیگر میدان، مسلمانان خوشحال و شادمان از پیروزیِ علی (رض)، یک صدا فریادِ تکبیر سر می‌دادند.

🌸#ویژه_کودکان_و_نوجوانان
«الْحَمْدُ لله عَلَى نعمة الإِسْلام
🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🌸
🍃🍂🌸🍃🍂🌸

BY آموزش کودکان مسلمان


Share with your friend now:
tgoop.com/kodak_moslm/8997

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

6How to manage your Telegram channel? Hashtags To edit your name or bio, click the Menu icon and select “Manage Channel.” Today, we will address Telegram channels and how to use them for maximum benefit. Users are more open to new information on workdays rather than weekends.
from us


Telegram آموزش کودکان مسلمان
FROM American