tgoop.com/kodak_moslm/8942
Last Update:
#۳۶۵_روز_با_پیامبر
روز ٢٤٧ - زیباترین باغِ مدينه
همنشینی و هم صحبتی با پیامبر ﷺ چشیدن زیباترین و بهترین شادمانیها بود.
گوش فرا دادن به او، به دلها خوشی و آرامش میبخشید. نگاه کردن به او، به همه دنیا میارزید.
اصحاب، با این اندیشهها اطراف او حلقه زده و به سخنانش گوش میدادند.
پیامبر ﷺ میفرمود: "هنگام کمک کردن به فقرا، بهترین چیزهایتان را به آنها بدهید؛ نه بدترینها را، آنچه را که بیشتر دوست میدارید به ایشان بدهید."
یکی از حاضران که به دقت این سخنان پیامبر ﷺ را میشنید، ابوطلحه بود. او صاحبِ زیباترین باغِ مدینه بود. در آن باغ همه نوع خرمایی وجود داشت. از جایش برخاست و چنین گفت:
"ای پیامبر خدا! میدانی که محبوبترین داراییِ من باغی است با ششصد اصله خرما. برای رضای خدا، این باغ را به شما میسپارم. هر طور که مایلید آن را به فقرا بدهید. آن باغ، دیگر مالِ من نیست؛ مال فقراست."
ابوطلحه پس از گفتن این سخنان، در نهایتِ شادمانی و آرامش آنجا را ترک کرد، و بدون فوتِ وقت به باغش رفت. از ورودیِ باغ نگاهی به آن انداخت. همسرش، رُمَیسا، در باغ بود. در سایه نخلی نشسته و استراحت میکرد.
رُمَیسا با دیدنِ ابوطلحه در بیرونِ باغ، او را صدا زد:
"چرا بیرونِ باغ ایستادهای ابوطلحه! بیا داخل."
پاسخ داد: "این باغ دیگر مالِ ما نیست رُمَیسا! باغ متعلق به کس دیگری است. برای همین داخل نمیآیم. تو هم لوازمت را جمع کن و بیا بیرون لطفاً."
رُمَیسا چیزی از حرفهای شوهرش نفهمید، پرسید: "آخر چرا؟"
ابوطلحه گفت:
"این باغ متعلق به فقرای مدینه است. آن را به پیامبرمان ﷺ بخشیدم. او هم آن را به فقرا خواهد داد."
رُمَیسا هم به اندازۀ همسرش به دینش دلبسته و پایبند بود. گفت:
"خدا از تو راضی باشد ابوطلحه! راستش من هم وقتی فقرای اطراف را میدیدم، به این موضوع فکر کردم؛ اما چیزی به تو نگفتم. خداوند این کار نیک را از تو قبول فرماید!"
پس از این سخنان، بدون آنکه نگاهی به پشت سرش بیندازد از باغ بیرون آمد. زن و شوهر، خشنود از کارشان به خانه برگشتند.
آنها مسلمانانی بودند که هر سخن پیامبرمان ﷺ را بیدرنگ به کار میبستند. آنان مزه و شیرینیِ ایمانِ راستین را چشیده بودند.
🌸#ویژه_کودکان_و_نوجوانان
✅«الْحَمْدُ لله عَلَى نعمة الإِسْلام
🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🌸
✨🍃🍂🌸🍃🍂🌸
BY آموزش کودکان مسلمان
Share with your friend now:
tgoop.com/kodak_moslm/8942