KODAK_MOSLM Telegram 8928
Forwarded from سید مجید حسینی
#۳۶۵_روز_با_پیامبر

روز ٢٤٥ - خوشحالیِ دختر کوچولو

روزی پیامبرِ زیبایی‌ها ﷺ به بازار رفت. پیامبر ﷺ ده درهم پول نقد با خود داشت. با چهار درهم برای خودش پیراهنی خرید، و به خانه برگشت. پیراهن را پوشید و دوباره بیرون رفت. در راه مرد فقیری به او نزدیک شد و گفت:
"ای پیامبر خدا! پیراهنی به من بده، ان‌شاءالله خدا لباس بهشت بر تو بپوشاند!"
پیامبر عزیزمان ﷺ فوراً پیراهنش را در آورد و آن را به آن فقیر داد. سپس، دوباره به مغازه رفت و با چهار درهم پیراهنی دیگر خرید. فقط دو درهم برایش مانده بود. در راه برگشت به خانه، دختر کوچولویی را دید که گریه می‌کرد. به او نزدیک شد و پرسید:
"چرا گریه می‌کنی؟!"
دختر کوچولو گفت:
"آقا! من یک برده هستم. اربابم برای خریدِ آرد دو درهم به من داده بود؛ اما من پول را گم کردم. پیامبر عزیزمان ﷺ دو درهمِ باقی مانده را به آن دختر کوچولو داد؛ اما گریه دختر ادامه داشت."
پیامبر ﷺ فرمود:
"عزیزم! مگر پول نمی‌خواستی؟ چرا باز هم گریه می‌کنی؟"
دخترکوچولو گفت:
"آقا! دیر کرده ام و می‌ترسم وقتی به خانه برسم بر من خشم بگیرند."
سپس، پیامبرمان ﷺ فرمود: "نترس عزیزم!" دستش را گرفت و او را تا خانه‌اش همراهی کرد. دمِ درِ خانه که رسیدند؛ با صدای بلند گفت: "السلام علیکم."
کمی صبر کرد، وقتی جوابی از خانه نیامد. سلامش را تکرار کرد. اهل خانه برای بیشتر منتظر نگذاشتن پیامبرمان ﷺ پس از سلام سوم، پاسخ دادند: "و علیکم السلام، ای پیامبر خدا! بفرمایید داخل."
پیامبرمان ﷺ پرسید:
"سلام اول را نشنیدید؟"
گفتند:
"شنیدیم، اما خواستیم سلام هایت بر ما زیاد شود. به ما افتخار دادید؛ سبب اینکه زحمت کشیده و تا اینجا آمده‌اید چیست؟"
پیامبر عزیزمان ﷺ اتفاقی را که برای دختر‌بچه افتاده بود، برایشان تعریف کرد. بعد، فرمود:
"گفتم مبادا بر او خشم بگیرید. لطفاً دعوایش نکنید."
پس از این سخنان پیامبرمان ﷺ، صاحبخانه گفت:
"جان و مالمان فدای شما ای پیامبر خدا! حالا که این دختر کوچولو سبب آمدن تو به خانه ما شده است، من هم از این لحظه به بعد او را آزاد می‌کنم. او دیگر برده نیست. هر جور دلش خواست آزاد است که زندگی کند."
آن لحظه، پیامبر عزیزمان ﷺ و دختر کوچولو چشم در چشم شدند. دختر کوچولو دیگر اشک نمی‌ریخت. چهره‌اش از شادی می‌درخشید. بارها از پیامبرش تشکر کرد. از آن پس شادمان و راحت و مطابق میلش زندگی می‌کرد.
پیامبرمان ﷺ در راهِ خانه با خودش می‌گفت:
"خدایا! چه برکتی به این پول دادی! با آن پول، به من و مردی فقیر پیراهن و به آن دختر کوچک نیکی و شادی را ارزانی داشتی. شکر و سپاس، تنها مخصوص توست.".


🌸#ویژه_کودکان_و_نوجوانان
«الْحَمْدُ لله عَلَى نعمة الإِسْلام
🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🌸
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
4



tgoop.com/kodak_moslm/8928
Create:
Last Update:

#۳۶۵_روز_با_پیامبر

روز ٢٤٥ - خوشحالیِ دختر کوچولو

روزی پیامبرِ زیبایی‌ها ﷺ به بازار رفت. پیامبر ﷺ ده درهم پول نقد با خود داشت. با چهار درهم برای خودش پیراهنی خرید، و به خانه برگشت. پیراهن را پوشید و دوباره بیرون رفت. در راه مرد فقیری به او نزدیک شد و گفت:
"ای پیامبر خدا! پیراهنی به من بده، ان‌شاءالله خدا لباس بهشت بر تو بپوشاند!"
پیامبر عزیزمان ﷺ فوراً پیراهنش را در آورد و آن را به آن فقیر داد. سپس، دوباره به مغازه رفت و با چهار درهم پیراهنی دیگر خرید. فقط دو درهم برایش مانده بود. در راه برگشت به خانه، دختر کوچولویی را دید که گریه می‌کرد. به او نزدیک شد و پرسید:
"چرا گریه می‌کنی؟!"
دختر کوچولو گفت:
"آقا! من یک برده هستم. اربابم برای خریدِ آرد دو درهم به من داده بود؛ اما من پول را گم کردم. پیامبر عزیزمان ﷺ دو درهمِ باقی مانده را به آن دختر کوچولو داد؛ اما گریه دختر ادامه داشت."
پیامبر ﷺ فرمود:
"عزیزم! مگر پول نمی‌خواستی؟ چرا باز هم گریه می‌کنی؟"
دخترکوچولو گفت:
"آقا! دیر کرده ام و می‌ترسم وقتی به خانه برسم بر من خشم بگیرند."
سپس، پیامبرمان ﷺ فرمود: "نترس عزیزم!" دستش را گرفت و او را تا خانه‌اش همراهی کرد. دمِ درِ خانه که رسیدند؛ با صدای بلند گفت: "السلام علیکم."
کمی صبر کرد، وقتی جوابی از خانه نیامد. سلامش را تکرار کرد. اهل خانه برای بیشتر منتظر نگذاشتن پیامبرمان ﷺ پس از سلام سوم، پاسخ دادند: "و علیکم السلام، ای پیامبر خدا! بفرمایید داخل."
پیامبرمان ﷺ پرسید:
"سلام اول را نشنیدید؟"
گفتند:
"شنیدیم، اما خواستیم سلام هایت بر ما زیاد شود. به ما افتخار دادید؛ سبب اینکه زحمت کشیده و تا اینجا آمده‌اید چیست؟"
پیامبر عزیزمان ﷺ اتفاقی را که برای دختر‌بچه افتاده بود، برایشان تعریف کرد. بعد، فرمود:
"گفتم مبادا بر او خشم بگیرید. لطفاً دعوایش نکنید."
پس از این سخنان پیامبرمان ﷺ، صاحبخانه گفت:
"جان و مالمان فدای شما ای پیامبر خدا! حالا که این دختر کوچولو سبب آمدن تو به خانه ما شده است، من هم از این لحظه به بعد او را آزاد می‌کنم. او دیگر برده نیست. هر جور دلش خواست آزاد است که زندگی کند."
آن لحظه، پیامبر عزیزمان ﷺ و دختر کوچولو چشم در چشم شدند. دختر کوچولو دیگر اشک نمی‌ریخت. چهره‌اش از شادی می‌درخشید. بارها از پیامبرش تشکر کرد. از آن پس شادمان و راحت و مطابق میلش زندگی می‌کرد.
پیامبرمان ﷺ در راهِ خانه با خودش می‌گفت:
"خدایا! چه برکتی به این پول دادی! با آن پول، به من و مردی فقیر پیراهن و به آن دختر کوچک نیکی و شادی را ارزانی داشتی. شکر و سپاس، تنها مخصوص توست.".


🌸#ویژه_کودکان_و_نوجوانان
«الْحَمْدُ لله عَلَى نعمة الإِسْلام
🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🌸
🍃🍂🌸🍃🍂🌸

BY آموزش کودکان مسلمان


Share with your friend now:
tgoop.com/kodak_moslm/8928

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Private channels are only accessible to subscribers and don’t appear in public searches. To join a private channel, you need to receive a link from the owner (administrator). A private channel is an excellent solution for companies and teams. You can also use this type of channel to write down personal notes, reflections, etc. By the way, you can make your private channel public at any moment. So far, more than a dozen different members have contributed to the group, posting voice notes of themselves screaming, yelling, groaning, and wailing in various pitches and rhythms. Select: Settings – Manage Channel – Administrators – Add administrator. From your list of subscribers, select the correct user. A new window will appear on the screen. Check the rights you’re willing to give to your administrator. How to create a business channel on Telegram? (Tutorial) In the next window, choose the type of your channel. If you want your channel to be public, you need to develop a link for it. In the screenshot below, it’s ”/catmarketing.” If your selected link is unavailable, you’ll need to suggest another option.
from us


Telegram آموزش کودکان مسلمان
FROM American