tgoop.com/kodak_moslm/8386
Last Update:
#۳۶۵_روز_با_پیامبر
روز ۲۰۶ - جوانان مؤدب
حسن و حسین دیگر بزرگ شده بودند. حالا در سایۀ تربیت پدربزرگشان تبدیل به دو جوان باایمان شده بودند. هوش و ذکاوت در چشمهای هر دو آشکار بود. چهرههای ماهشان همواره خندان بود. در انجام عبادات دقت داشته و در ادای نمازها اصلاً کوتاهی نمیکردند. روزانه پنج نوبت حاضر شدن در پیشگاه الله به ایشان لذتی عمیق میبخشید.
پدربزرگ به آن دو آموخته بود باادب و نزاکت و اهل کمک به دیگران باشند. آن دو، کسی را آزار نمیدادند. با کوبیدن خطاهای افراد به صورت آنها سبب شرمساری شان نمیشدند. اندیشه و رفتار ایشان از سوی همگان ستایش شده و همه جا دربارهٔ ایشان سخن میگفتند.
روزی دو برادر میخواستند وضو بگیرند. سرِ چشمه، پیرمردی را دیدند. حسن به آرامــی بـه برادرش گفت:
"این مرد وضویش را اشتباه میگیرد. به نظرت چطور این موضوع را به او بگوییم؟"
حسین گفت:
"باید طوری بگوییم که دلش نشکند."
حسن گفت: "یافتم." و درِ گوشی به برادرش گفت:
"از او میپرسیم که آیا وضوی ما درست است یا نه، بعد وضویمان را به درستی میگیریم، شاید آن وقت به خطایش پی ببرد."
حسین این فکر را پسندید. آرام نزد پیرمرد رفتند. حسن او را صدا کرد:
"عموجان! از شما تقاضایی داریم. ممکن است لطفاً نگاهی به وضو گرفتن ما بیندازید و بـه مـا بگویید که آیا درست وضو میگیریم یا خیر؟"
پیرمرد گفت: "بله، حتماً"
دو برادر شروع کردند به وضو گرفتن. پیرمرد به دقت ایشان را نگاه میکرد. به زیبایی وضویشان را گرفتند. رو کردند به پیرمرد، چهرهاش خندان بود. فهمید که ایشان چرا این کار را کردند. خیلی تحت تأثیر قرار گرفته بود. با چشمهایی پر از اشک گفت:
"سلامت باشید بچهها! وضوی شما درست است، وضوی من اشتباه بود. چنان زیبا خطای من را به من نشان دادید که برایم درس بسیار خوبی شد. از شما خیلی تشکر میکنم که وضوی درست را به من یاد دادید."
حسن و حسین خوشحال بودند که بیآنکه دلی بشکند به پیرمرد کمک کرده بودند. آن دو، ادب، نزاکت و احترام به بزرگتر را از پدر بزرگشان آموخته بودند.
🌸#ویژه_کودکان_و_نوجوانان
✅«الْحَمْدُ لله عَلَى نعمة الإِسْلام
🌸
🍂🌸🍃
🍃🍂🌸🍃🌸
✨🍃🍂🌸🍃🍂🌸
BY آموزش کودکان مسلمان
Share with your friend now:
tgoop.com/kodak_moslm/8386