tgoop.com/kafe_nevisandeh_ir/5008
Last Update:
#یک_قاچ_کتاب
او به من نگاهی انداخت و سپس افزود:
-برای اینکه بهتر به حرفم پی ببری مثالی برایت میزنم:
ما در کشورمان(ایران) افسانه ای داریم به نام لیلی و مجنون. این دو عاشق و معشوق همدیگر را خیلی دوست داشتند. روزی لیلی مشغول فروختن شیر بود و مجنون در این صف شیر قرار داشت. مجنون دائما به نزد لیلی میرفت و به او میگفت: شیر مرا زودتر بده. و لیلی نیز بی اعتنایی میکرد. مجنون چندین بار دیگه اصرار کرد تا اینکه بالاخره لیلی عصبانی میشود و کاسه مجنون را از دست او میگیرد و به زمین میزند و میشکند. مجنون که این وضع را دید به طرف خانه خود حرکت کرد تا ظرف دیگری بیاورد. در بین راه مردمی که در صف شیر بودند به مجنون خندیدند و گفتند: دیدی مجنون! لیلی کاسه تو را شکست!. مجنون نیز درحالیکه خوشحال بود به آن مردم گفت: من ازین خوشحال هستم که لیلی در میان این همه کاسه، کاسه مرا شکست!
ازین قصه هم نتیجه میگیریم، ان مریضی که مبتلا به سرطان است، به خدا میگوید: خدایا! تو را شکر میکنم که میان این همه مردم مرا به این بیماری مبتلا کردی و زودتر به پیش خود میخوانی
البته این در صورتی است که ان شخص دارای ایمانی قوی باشد....
📚🖌 @kafe_nevisandeh_ir
BY 📚کافه نویسنده انجمن نویسندگان ایران 💚

Share with your friend now:
tgoop.com/kafe_nevisandeh_ir/5008