tgoop.com/jelsastory300year/17779
Last Update:
#فاصله🥀
پارت 2
هیکاپ
السا اصلا حال روحیه خوبی نداره نمیتونم اینجوری ببینمش، خیلی برام سخته که دوستم رو تو این وضعیت ببینم.
جک
تو اداره پلیس نشسته بودم که رئیس اومد
جک: سلام قربان
ریچارد: سلام جک پسرم خوشحالم که میبینمت . این بار ماموریت از چیزی که فکر میکنی سخت تره مطمئنی که میتونی از پسش بربیای
جک : مطمئنم
السا
با آنا و هیکاپ رفتیم دنبال استرید ، رابطه استرید و هیکاپ خیلی خوبه بعضی وقتا بهشون حسودی میکنم.همینطوری تو فکر بودم که آنا صدام کرد
آنا :اصلا صدام رو میشنوی با توام ها
السا : اوه اره حق باتوعه
آنا : واقعا که اصلا اهمیت میدی گفتم که قراره بعد از دانشگاه برم خونه کریستوف
السا: باشه خوشبگذره
چند دقیقه بعد هیکاپ و استرید اومدن
استرید: سلام بچه ها
السا: سلام
آنا: سلام دلمون برات تنگ شده بود
استرید: منم همینطور
هیکاپ: خب همینطور که شما دارید حرف میزنید منم راه میوفتم
باشه ای گفتیم و راه افتادیم همونطور که داشتیم میرفتیم یکدفعه ای چراغ قرمز شد .داشتم بیرون رو نگاه میکردم که از شیشه ماشین یه پسر مو سفید دیدم وقتی دیدمش انگار زمان ایستاد مو های سفید و صورت مثل برفش. همینطور که نگاهش میکردم فهمیدم که اونم دقیقا داره منو نگاه میکنه که چراغ سبز شد و راه افتادیم هنوز صورتم قفل پنجره ماشین بود که با صدای هیکاپ به خودم اومدم
هیکاپ: حالت خوبه
السا : آره فقط برام عجیبه
هیکاپ : چی عجیبه
السا: هیچی ، مهم نیست
جک
چه دختر خوشگلی بود چشای آبی و موهای سفیدش با روح و روان آدم حرف میزد ولی نه من عاشق یکی دیگم این فکرای مزخرف دیگه چی بود من یه قولی دادم . نزدیک خونه بودم که متوجه شدم هرچی به الکسا زنگ میزنم جواب نمی ده با خودم گفتم حتما خوابه ولی به محض وارد شدن به اندازه صد سال پشیمون شدم
BY ❄jᎬᏞsᎪ sᏆᎾᏒᎽ ❄
Share with your friend now:
tgoop.com/jelsastory300year/17779