caffeeshno
Leonard Cohen/A Thousand Kisses Deep
که صدا به رنگِ خیال شد.
آنشب ما در حال و هوای نخجیر
کردی خاک ابرِ پهلوانپنبه به زیر
آنشب ماهِ تمامِ رقصنده در آب!
نخ میدادی به چند تا ماهیگیر؟
جواد افرا
کردی خاک ابرِ پهلوانپنبه به زیر
آنشب ماهِ تمامِ رقصنده در آب!
نخ میدادی به چند تا ماهیگیر؟
جواد افرا
پیش من بودی و غیر از تو نمیدیدم هیچ
آسمان گورِ ستارهست شبِ مهتابی
مرتضی رستمی
آسمان گورِ ستارهست شبِ مهتابی
مرتضی رستمی
آهای فلک که چَرخِت از بختِ بدِ ما پنچَره
ما که به غیر شب ندیدیم چیزی از توو پنجره
آسمونم زمین بیاد یهوَخ نیای اینوریا
گندم و سیب و... هرچی بود، مثل ما خر نشی خره!
بیدی نمیرقصه و موجی دیگه کف نمیزنه
قاصدکم مُخبِره، هرجایی خبر نمیبره
اگه بخندی شاد باشی، اَزَت میخوان که ها کنی
آینههایی که عمریه خاطرشون مکدّره
ما با طنابِ کهنهی کسی نرفتیم توی چاه
شُکرِ خدا چیزی که دُورمون پُره، برادره
اون پایینا سنگ میزنن این بالاها شکار میشیم
به جونِ تو هرچی داریم میکِشیم از همین پَره
بالا بِرن پایین بیان همونی هستن که بودهن
پلّهای که هیشکیو هیچجا نرسونده منبره
خیال میکردیم چیزی بارمونه و نفهمیدیم
پالونه که عوض میشه، عمریه خر همون خره
آینه بودیم ما رو شکستن و پراکنده شدیم
توو دست هرکدوممون یه ماه نو یه خنجره
دردِ دلام توو یکّی دوتّا نامه که جا نمیشن
تازه توو شهرِ نُقلیِ ما مگه چندتا کفتره؟
جواد افرا
پن:
آهای فلک كه گردنت از همهمون بلنتره
به ما كه خستهایم بگو خونهی باهار كدوم وره؟
عمران صلاحی
ما که به غیر شب ندیدیم چیزی از توو پنجره
آسمونم زمین بیاد یهوَخ نیای اینوریا
گندم و سیب و... هرچی بود، مثل ما خر نشی خره!
بیدی نمیرقصه و موجی دیگه کف نمیزنه
قاصدکم مُخبِره، هرجایی خبر نمیبره
اگه بخندی شاد باشی، اَزَت میخوان که ها کنی
آینههایی که عمریه خاطرشون مکدّره
ما با طنابِ کهنهی کسی نرفتیم توی چاه
شُکرِ خدا چیزی که دُورمون پُره، برادره
اون پایینا سنگ میزنن این بالاها شکار میشیم
به جونِ تو هرچی داریم میکِشیم از همین پَره
بالا بِرن پایین بیان همونی هستن که بودهن
پلّهای که هیشکیو هیچجا نرسونده منبره
خیال میکردیم چیزی بارمونه و نفهمیدیم
پالونه که عوض میشه، عمریه خر همون خره
آینه بودیم ما رو شکستن و پراکنده شدیم
توو دست هرکدوممون یه ماه نو یه خنجره
دردِ دلام توو یکّی دوتّا نامه که جا نمیشن
تازه توو شهرِ نُقلیِ ما مگه چندتا کفتره؟
جواد افرا
پن:
آهای فلک كه گردنت از همهمون بلنتره
به ما كه خستهایم بگو خونهی باهار كدوم وره؟
عمران صلاحی
Forwarded from دهلیز
چمدونای بستَتو وا کن
بذا تا موندنت نفس بکشه
بذار این تختِ خوابِ یک نفره
به لباسِ شبِ تو دس بکشه
نمیدونی چه حسِ خوبیه که
چترامون باز کنارِ هم وا شن
نمیدونی چه قدر دوس دارم
کفشامون باز کنارِ هم باشن
□
ساعتا رو کی میکشونه جلو؟
ترمینالا چرا همش بازن؟
این بلیطا چه قدر نامردن
اتوبوسا چه قدر لجبازن
اتوبوسا همیشه منتظرن
انگاری بی تو کارشون نمیشه
مثلِ اینکه همیشه بد بینن
به کسی که سوارشون نمیشه
اتوبوسا همیشه مشکوکن
با دلِ هیچکسی نمیسازن
اگه نیس ریگی توی کفشاشون ،
پرده ها رو برا چی میندازن؟
اتوبوسا که راه می افتن
نگرانِ تمامِ جاده میشم
تو ازم دور میشی و غرقِ
لحظه هایی که پا نداده میشم
لحظه هایی که رفت از دستم
لحظه هایی که بی هدف کشتم
چه جوابی باید به خونه بدم
وقتی میبینه بی تو برگشتم؟
□
کاش بیای و ببینی بعد از تو
رفته از یادِ خونه خوشبختی
وقتی نیس شالِ تو روی دستاش
چه پریشونه حالِ جا رختی
(حمید زارعی مرودشت)
@mirirosi
بذا تا موندنت نفس بکشه
بذار این تختِ خوابِ یک نفره
به لباسِ شبِ تو دس بکشه
نمیدونی چه حسِ خوبیه که
چترامون باز کنارِ هم وا شن
نمیدونی چه قدر دوس دارم
کفشامون باز کنارِ هم باشن
□
ساعتا رو کی میکشونه جلو؟
ترمینالا چرا همش بازن؟
این بلیطا چه قدر نامردن
اتوبوسا چه قدر لجبازن
اتوبوسا همیشه منتظرن
انگاری بی تو کارشون نمیشه
مثلِ اینکه همیشه بد بینن
به کسی که سوارشون نمیشه
اتوبوسا همیشه مشکوکن
با دلِ هیچکسی نمیسازن
اگه نیس ریگی توی کفشاشون ،
پرده ها رو برا چی میندازن؟
اتوبوسا که راه می افتن
نگرانِ تمامِ جاده میشم
تو ازم دور میشی و غرقِ
لحظه هایی که پا نداده میشم
لحظه هایی که رفت از دستم
لحظه هایی که بی هدف کشتم
چه جوابی باید به خونه بدم
وقتی میبینه بی تو برگشتم؟
□
کاش بیای و ببینی بعد از تو
رفته از یادِ خونه خوشبختی
وقتی نیس شالِ تو روی دستاش
چه پریشونه حالِ جا رختی
(حمید زارعی مرودشت)
@mirirosi
پیکو بریز و زود برو نذار که غم سوار بشه
بیاد و توو دشتِ گلوی ما یه بُتّه خار بشه
تا کی باید ابری که آوارگی آبش میکنه
روی زمین بیفته قطرهقطره، باز بخار بشه؟
یه روزی کل آدما با هم دری حرف میزدن
اگه کسی دور کسی بود نمیخواس دیوار بشه
شادی بود و چِفتِ دَرا وا بود و لاکپشت نبودیم
کوهِ غمی رو دوشمون باشه و خونه غار بشه
اونیکی شد مرغ مهاجر، اینیکی رف توو درخت
خسته شدیم از این زمستون دیگه، کاش بهار بشه
خونِمونو توو شیشه کردهن، چی میشه یه روز بیاد
که تنِ لهلوردهشون رو لبمون انار بشه؟
جواد افرا
بیاد و توو دشتِ گلوی ما یه بُتّه خار بشه
تا کی باید ابری که آوارگی آبش میکنه
روی زمین بیفته قطرهقطره، باز بخار بشه؟
یه روزی کل آدما با هم دری حرف میزدن
اگه کسی دور کسی بود نمیخواس دیوار بشه
شادی بود و چِفتِ دَرا وا بود و لاکپشت نبودیم
کوهِ غمی رو دوشمون باشه و خونه غار بشه
اونیکی شد مرغ مهاجر، اینیکی رف توو درخت
خسته شدیم از این زمستون دیگه، کاش بهار بشه
خونِمونو توو شیشه کردهن، چی میشه یه روز بیاد
که تنِ لهلوردهشون رو لبمون انار بشه؟
جواد افرا
Forwarded from دهلیز
سحر با باد میگفتم حدیث صورت و سیلی
ندا آمد که فعلا صبر کن تا بعدِ تعطیلی
الا ای دولت طالع که دایم در پی جنگی
چه فرقی میکند جنگ شما با جنگ تحمیلی؟
کسی هرگز نزد سیلی به زیر گوش قدرت ها
چنانکه با ظرافت ضربه زد آقای استیلی!
اگر از بنده میپرسی سیاست را رها کن، چون...
دخالت کردن بیجاست در دعوای فامیلی
زمانی ترسم از بی دانشی و بی سوادی بود
ولی ترسم شده حالا شروع سال تحصیلی
ندارد طاقت این دردها را هیچ انسانی
اگر چه بیمه های آدمی باشند تکمیلی
من از ریش و سیبیلِ توأمان بسیار میترسم
نمیترسم ولی بسیار از افراد سیبیلی
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی
به جای بودن از این خاک، بودم کاش از شیلی
مهدی خضری
@morirosi
ندا آمد که فعلا صبر کن تا بعدِ تعطیلی
الا ای دولت طالع که دایم در پی جنگی
چه فرقی میکند جنگ شما با جنگ تحمیلی؟
کسی هرگز نزد سیلی به زیر گوش قدرت ها
چنانکه با ظرافت ضربه زد آقای استیلی!
اگر از بنده میپرسی سیاست را رها کن، چون...
دخالت کردن بیجاست در دعوای فامیلی
زمانی ترسم از بی دانشی و بی سوادی بود
ولی ترسم شده حالا شروع سال تحصیلی
ندارد طاقت این دردها را هیچ انسانی
اگر چه بیمه های آدمی باشند تکمیلی
من از ریش و سیبیلِ توأمان بسیار میترسم
نمیترسم ولی بسیار از افراد سیبیلی
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی
به جای بودن از این خاک، بودم کاش از شیلی
مهدی خضری
@morirosi
Forwarded from اکرام بسیم
بادِ صبحی که چنین با ناز
گیسوی سروِ سهی را میزند شانه
چند گامی پیش
سخت گرمِ یکهتازی بود
با سرِ یک قاصدک در حال بازی بود
اکرام بسیم
@ikrsim
گیسوی سروِ سهی را میزند شانه
چند گامی پیش
سخت گرمِ یکهتازی بود
با سرِ یک قاصدک در حال بازی بود
اکرام بسیم
@ikrsim
لببرلب او، فدای انگشتانش
سیگار شدم، عصای انگشتانش
انگار که زندگی همان دوران بود
جان کندنِ لابهلای انگشتانش
جواد افرا
سیگار شدم، عصای انگشتانش
انگار که زندگی همان دوران بود
جان کندنِ لابهلای انگشتانش
جواد افرا
ابری تیره به روزِ مرگ آمده بود
بادی هرزه به نازِ برگ آمده بود
من مثل شکوفهای بهاری از عشق
باران میخواستم تگرگ آمده بود
جواد افرا
بادی هرزه به نازِ برگ آمده بود
من مثل شکوفهای بهاری از عشق
باران میخواستم تگرگ آمده بود
جواد افرا
رو به این آیینههای بیپدر
من کیام؟ یک آهِ مفقودالاثر
آشکاراگریهی دیوانهای
ابتدای جادهی بیشانهای
ماتِ عکسی مات، توی آلبومی
جنگلِ افرای توی مِه، گُمی
آهْآهِ رویِکارِ آینه
رودِ بعد از سنگسارِ آینه
جبر، در جغرافیایی تازهام
دفترِ شعری که بیشیرازهام
جوشکاری در خیالِ دوریام
روزها در چارشنبهسوریام
زبریِ سمباده، سختم کرده است
پوستِ دستم درختم کرده است
دلبریده از تمام رَنگها
رِنگِ نی در گوشم از نیرنگها
در شبی که جزئی از پازل نبود
هیچکس جز ماهِ من کامل نبود
ماه کنعان مثل من محجوب بود
من بُریدم، شوخیاش هم خوب بود
چشمهایش بامرامِ مستِ من
مارگیسو شد عصای دست من
شعر، ما را مسخِ مسلخ کرده بود
گرمِ صحبت، چای ما یخ کرده بود
بود پیدا چون جزیره، با کیام
توی دریا هم که باشم خاکیام
باد بودم در کنار میخکم
خم شد و آتش گرفت از فندکم
گونهاش سرخ از شرابِ شرم بود
در رگم چون مرگ با من گرم بود
او خودِ من بود، صفرم تا صدم
بینوا من! شورِ بیخود میزدم
بیخبر، روی سر آوار تگرگ
دستِ باد افتاده بود افسارِ برگ
ماه، امّا کمکم از من رو گرفت
برکه هم شد، ماند یکجا بو گرفت
ماه و من از غصّه هر دو خم شدیم
روسری شب کرد و نامحرم شدیم
آینه بودم ولی او آه بود
میهنش بودم، جداییخواه بود
میوهای که بعدِ چیدن میرسید
به خودش خیلی پس از من میرسید
میخکی در حال خنده قاب شد
طفلی اشکم، پابهپایم آب شد
چون حبابی زیر بارانِ تگرگ
شعر میگفتم در استقبالِ مرگ
شعرِ یک آیینه بعد از کوچِ ها
زمزمه میشد میان کوچهها
شعر، در من ساکت و تنها نشد
شعر، فرزندِ طلاق ما نشد
خواستم با شعر، دیوانی کنم
مثل مجنون، بیددلخوانی کنم
دفتری از خاطراتش داشتم
روز و شب در خاطر آتش داشتم
بی خدای تاهمیشهغایبم
سنگک و آیینه، قوتِ غالبم
بعدِ او من شئ و غم سمسار شد
بعد او من قاب و غم مسمار شد
محو بودم، اینسو و آنسو نمک
بعد او من برف و یاد او نمک
بعد او دنیای اسلوموشنیست
خاکِ عالم بر سرِ ساعتشنیست
آینه جان! من که با تو یکّیام
راستَش من خوب میدانم کیام
از سرش مثل لچک افتادهام
خاکم، از چشمِ الک افتادهام
جواد افرا
من کیام؟ یک آهِ مفقودالاثر
آشکاراگریهی دیوانهای
ابتدای جادهی بیشانهای
ماتِ عکسی مات، توی آلبومی
جنگلِ افرای توی مِه، گُمی
آهْآهِ رویِکارِ آینه
رودِ بعد از سنگسارِ آینه
جبر، در جغرافیایی تازهام
دفترِ شعری که بیشیرازهام
جوشکاری در خیالِ دوریام
روزها در چارشنبهسوریام
زبریِ سمباده، سختم کرده است
پوستِ دستم درختم کرده است
دلبریده از تمام رَنگها
رِنگِ نی در گوشم از نیرنگها
در شبی که جزئی از پازل نبود
هیچکس جز ماهِ من کامل نبود
ماه کنعان مثل من محجوب بود
من بُریدم، شوخیاش هم خوب بود
چشمهایش بامرامِ مستِ من
مارگیسو شد عصای دست من
شعر، ما را مسخِ مسلخ کرده بود
گرمِ صحبت، چای ما یخ کرده بود
بود پیدا چون جزیره، با کیام
توی دریا هم که باشم خاکیام
باد بودم در کنار میخکم
خم شد و آتش گرفت از فندکم
گونهاش سرخ از شرابِ شرم بود
در رگم چون مرگ با من گرم بود
او خودِ من بود، صفرم تا صدم
بینوا من! شورِ بیخود میزدم
بیخبر، روی سر آوار تگرگ
دستِ باد افتاده بود افسارِ برگ
ماه، امّا کمکم از من رو گرفت
برکه هم شد، ماند یکجا بو گرفت
ماه و من از غصّه هر دو خم شدیم
روسری شب کرد و نامحرم شدیم
آینه بودم ولی او آه بود
میهنش بودم، جداییخواه بود
میوهای که بعدِ چیدن میرسید
به خودش خیلی پس از من میرسید
میخکی در حال خنده قاب شد
طفلی اشکم، پابهپایم آب شد
چون حبابی زیر بارانِ تگرگ
شعر میگفتم در استقبالِ مرگ
شعرِ یک آیینه بعد از کوچِ ها
زمزمه میشد میان کوچهها
شعر، در من ساکت و تنها نشد
شعر، فرزندِ طلاق ما نشد
خواستم با شعر، دیوانی کنم
مثل مجنون، بیددلخوانی کنم
دفتری از خاطراتش داشتم
روز و شب در خاطر آتش داشتم
بی خدای تاهمیشهغایبم
سنگک و آیینه، قوتِ غالبم
بعدِ او من شئ و غم سمسار شد
بعد او من قاب و غم مسمار شد
محو بودم، اینسو و آنسو نمک
بعد او من برف و یاد او نمک
بعد او دنیای اسلوموشنیست
خاکِ عالم بر سرِ ساعتشنیست
آینه جان! من که با تو یکّیام
راستَش من خوب میدانم کیام
از سرش مثل لچک افتادهام
خاکم، از چشمِ الک افتادهام
جواد افرا