Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
669 - Telegram Web
Telegram Web
تا چند، طلب رنگِ قرارت شکند؟
یا وعده به گَردِ انتظارت شکند؟
آن شیشه که در طاقِ توقع داری
بر سنگ انداز تا خمارت شکند

بیدل
مو گشت سپید، شستم از دل غش را
در خاک نشاندم هوسِ سرکش را
چون صبح دمید رونق ِ شمع نماند
اینجاست که پنبه می‌کشد آتش را

بیدل
آفاق، همه جرعه‌کشِ جامِ فناست
هر زنده که هست لقمه‌ی کامِ فناست
در پیری، صیدِ زندگی نتوان کرد
قدِّ خم‌گشته، حلقه‌ی دامِ فناست

بیدل
افسوس! زمانِ عیشِ دلخواه گذشت
فرصت به غبارِ ناله و آه گذشت
شد روشنم از جاده‌ی موهای سپید
عمری که نداشتم به صد راه گذشت

بیدل
HASAN_KASAI___AZ_KARAN__ZE3.MP3
10.6 MB
که صدا به رنگِ خیال شد.

نی‌نوازی استاد حسن کسایی
بیدل! دگر آن فرصتِ بدمست کجاست؟
وان شیشه و ساغری که بشکست کجاست؟
گیرم پُرخون کنی کف از سودن‌ها
آن رنگِ حنا که رفت از دست کجاست؟

بیدل
بی‌مغز، سری که خودسری جاده‌ی اوست
صدرنگ، خیالِ پوچِ آماده‌ی اوست
بیدادیِ دل، چاره ندارد ز هوس
چون شیشه تهی گشت هوا باده‌ی اوست

بیدل
بنیادِ جسد نبود جز خاکش پشت
آثارِ نفس نداشت جز باد به مشت
گردِ عدمی بال توهم افشاند
خلقی به خیالِ زندگی خود را کشت

بیدل
پیری، رنگِ غرورِ اوهام شکست
گردِ من و ما به مرکزِ عجز نشست
سر از زانو گذشت و بوسید قدم
آخر پرگارِ عمر این دایره بست

بیدل
از موجِ سراب، آب‌ خوردن نتوان
می در قدحِ حباب خوردن نتوان
از خوانِ فلک به وهم قانع می‌باش
قرصِ مه و آفتاب خوردن نتوان

بیدل
تا گردشِ چشمت به تأمل دیدم
در دستِ خیال، ساغرِ مُل دیدم
هرگاه چو غنچه در حدیثِ لعلت
لب وا کردم، دهن پر از گل دیدم

بیدل
عارف به تماشای چمنزارِ کمال
جز در قفسِ دل نگشاید پر و بال
هرچند ز امواج، قدم بردارد
از خویش برون رفتنِ دریاست، محال

بیدل
تا در کفِ نیستی عنانم دادند
از کشمکشِ جهان امانم دادند
چون شمع، سراغِ عافیت می‌جستم
زیرِ قدمِ خویش نشانم دادند

بیدل
در پرده‌ی ساز ما نوا بسیار است
عیب و هنر و رنگ و صفا بسیار است
خواهی کف گیر و خواه گوهر بردار
ما دریاییم و موجِ ما بسیار است

بیدل
هر بوالهوس از ننگ نیاید بیرون
هر آینه از زنگ نیاید بیرون
هر دل ندهد خبر ز کیفیتِ عشق
این شعله ز هر سنگ نیاید بیرون

بیدل
Audio
نی‌نوازی علی شفیعی
دل را سپر تیر بلا ساخته‌ام
در بازی آب و آتش انداخته‌ام
در پای قمار زندگی آخر کار
هر جور حساب می‌کنم باخته‌ام

زری قهارترس
به باغ‌مان دم اردیبهشت جان بدهد
اگر خزان به درختان‌مان امان بدهد

خزان درخت جوان را شبانه كرد عصا
كه مزد كوری و پیری به باغبان بدهد

تو هم درخت جوان! در كنار شاعر باش
كه با غزل به تو آرامش روان بدهد

نمی‌شود كه چشیدن ز میوه‌ات آسان
مگر اشاره تو راه را نشان بدهد

چكد ز كاسه‌ی چشمان تو شراب نگاه
كجاست قسمت من دستم استكان بدهد؟

نشسته‌ام سر راهت چنان درخت كهن
مگر غرور نگاهت مرا تكان بدهد

تو می‌روی و پس از تو همیشه تنهایم
خدا نخواست به ما وصل جاودان بدهد

غلامعلی مهدی‌خانی (مجرد)
عالمی زین بزم عبرت مفلس و مأیوس رفت
کس‌ نشد آگه‌ که‌ چیزی‌ داشت‌ با خود یا نداشت

هرچه پیش آمد همان رو بر قفا کردیم سیر
یک قلم دی داشتیم امروز ما فردا نداشت

حرص هر سو، ره برد بر سیم و زر دارد نظر
زاهد از فردوس هم مطلوب جز دنیا نداشت

تا ز تمکین نگذرند آداب‌دانان وفا
شمع‌ محفل در سر آتش داشت زیر پا نداشت

تا بیابان‌مرگِ نومیدی نباید زیستن
هر‌ کجا رفتیم ما را بی‌کسی تنها نداشت

دوری‌ام زان آستان دیوانه‌ کرد اما چه سود
آنقدر خاکی‌ که افشانم به سر صحرا نداشت

چون نفس بیدل نفسها در تردد سوختم
گوشه‌ی دل جای راحت بود اما جا نداشت


بیدل دهلوی
2025/06/26 14:46:50
Back to Top
HTML Embed Code: