tgoop.com/ha_mim1377/5033
Last Update:
*آوار*
در سمتِ راستِ تصویر، آن بالا، شکافی رخ داده و چیزی مدام در حالِ آوار شدن بر این اتاقِ کوچک و تنگاست. دیر یا زود، این فضایِ محدود، در محاصرهی کاملِ آوار قرار خواهد گرفت؛ اما آن سوژهی درونِ تصویر، درگیرِ اندک خُرده شیشههاییست که کف زمین ریخته. او از جمع کردن خُرده شیشهها، در انتها احساس میکند که احتمالا کُنش معناداری کرده، خطرِ خُرده شیشهها را تشخیص داده و بعد اقدام کرده و در انتها احساسِ فعال بودن، کنُشمند بودن دارد.
او رویاش به طرفِ آوارِ بزرگ، آن شکافِ بزرگ نیست. او نگاهش را از آنجا برگردانده؛ یا به کل از ابتدا هم تشخیصاش نداده. از دیدِ او، احتمالا فعالیت یعنی همین. در انجاماش هم موفقاست و میتواند هم به خودش و هم به دیگران نشان بدهد که چه خوب تشخیص داده و شیشهها را جمع کرده. اما آن آوار، آن حفرهی سقف و رسوبها، به همهی اینها بیاعتناست و بهزودی اتاق را، با سوژهی درونش، خواهد بلعید.
سوژهی درون این وضعیت، *معنای اضطرار و نجات را نمیفهمد*.او، آوارشدن را، وضعیتِ طبیعی و عادی و همیشگی پنداشته و بنابراین، با خُرده شیشهها سر و کار دارد. *او درونِ یک وضعیتِ استثنایی و اضطراریست که باید هرچه سریعتر، اضطرارِ حفرهها و منشاهای آوار را تشخیص بدهد*؛ فرصت محدود است
اما *او درگیرِ شبهفعالیتاست؛ درگیرِ شبهِ مبارزهها، درگیر هر چیزِ دستِ چندم و نامهمِ شبیهِ به آن*.
*اینکه همهچیز به همانِ روالِ سابق و همیشگیست، آن فاجعهی اصلیست. این طبیعی شدنِ آوارها، عادیشدنِ فضایی که رو به نابودیست.*
BY حسن مجیدیان
Share with your friend now:
tgoop.com/ha_mim1377/5033