رقیه شرعی ویژه خواهران

#داستان_توبه_استغفار_صدقه

من نوزده ساله از خوانواده مذهبی بودم. عروس شدم باانتخاب خودم و سنتی بود و خودم هم علاقمند بودم به انتخابم هردو مذهبی.
من آدم بدی نبودم فقط نمازهای ظهر وعصر ومغرب رو میخوندم .
ازاذکار ونمازتهجد.اطلاعی نداشتم.
وقت اذان تی وی اذکارسبحان الله میگفت.من میگفتم معنیش چیه برای چی کاربردهایی داره؟
خلاصه عروسی کردیم وهمه چیزخوب بود تااینکه بعدازسه ماه همه چیزتغییرکرد.
جس نفرت و دعوا بین دو خوانواده شروع شد تا کلی بگومگو کشمکش های دیگر.
من به شدت روحیم داغون شد ازهمسرم فاصله گرفتم اونم همینطور.
همه میگفتن برو پیش ملا.
ولی نمی‌رفتم.چون میترسیدم.
خلاصه باهمین منوال رفت تا یکم اوضاع بهترشد و دخترم به دنیا اومد.اومدنش زندگیمون شد بهار.
مشکل داشتیم ها زیاد ولی لال بودم وسکوت میکردم و توکل به خداوندبزرگمون بود.
سه سال بعد پسرم به دنیا اومد دیگه خیلی رزقمون هم خوب شده بود و کشمکش ها پایین اومده بود و آشتی کرده بودند خوانواده ها باخواست الله الرحمن.
ترسید به بارداری سومم .پسرم که بارداربودم یهو اخلاق شوهرم تغییرکردعلیه من.منو بچه هامونو چشمش نمی‌دید.
دو نفر رفیق جدید اومدن پیشش .شراب خوار به تمام معنا.
شوهرم فقط زندگیش اونا بودند.
پول میدادبهشون برنج همه چیشونو تامین می‌کرد.
وازاینور من وبچه هام سکوت میکردیم.
رزقمون اومد ح پایین پایین متاسفانه.
من رفتم پیش ملای زن .اما اثرنکرد .
باز یه نفر گفت برو پیش راقی قرآن. رفتم پیش راقی گفت :خودت باید رابطه ات رو باخدا قوی کنی فقط خدامیتونه کمکت کنه.
ناراحت و دلسرد اومدم خونه.
توفکر بودم چیکارکنم که یه ویدیو ازنمازتهجد دیدم.سریع ساعت دوازده شب شد دورکعت نمازخوندم .سوره سجده و یاسین والرحمن.در هرسبحان الله التماس خدارومیکردم یه بچه هام رحم کنه. تا پنچ شب مرتب خوندم.
یعدازدوهفته:مادرشوهرم گفت خبرنگاری چیشده گفت شوهرت بارفیقاش دعواکرده
سریع سجده شکر کردم .
وازاون روز فقط اوضاع به نفع من و بچه هام تغییر می‌کرد. قشنگ برنامه نویسی کرده بود خدابرامون که تحریف نشدنی بود.
این رفیق هاش صورت دوروشون وکارهای که پشت سر شوهرم انجام دادند رو میشد.
ماحیرت زده🥹
خلاصه قطع ارتباط کردیم .رفیق هاش دختراش سرطان گرفته و زنگ زدبهمون که حلالشون کنیم. گفتم درراه رضایت خداوندبزرگمون حلال میکنم.ولی اونا زندگیشون بدتر بدتر میشد.درحدآوارگی رسیدن.

حالا من برای تشکر ازخداوند متعال هرشب نمازتهجد ونمازشکر و نمازاستغفار میخونم.
هرشب ...
و توبه کردن و دیگران رو هم گفتم فقط خدا یاریگرمون هست:ایاک نعبد وایاک نستعین.
و نگم از وضعیت زندگیمون:چون هرروز باعشق و علاقه بقره هم میخونم:رزقمون به شدت بالا رفته .برکت اومدبه جان ومالمون ومتحد وهمدل هستیم الحمدلله.
کسانی که منو اذیت می‌کردند به من احترام میزارن.آدمای دورو رفتن اززندگیمون. سلامتی حاکم هست الحمدلله. و خیلی آثار دیگر مثل جادو وسحر اثرنمیکنه.
ماشاءالله ولا حول ولا قوة الا بالله العلی

حالا من هم مطالب این گروه و هم داستان زندگیمون برای همه تعریف میکنم والحمدلله همه نتیجه گرفتن.
پس فقط الله
نمازشب
صدقه پنهانی به یتیم
هرروز بقره بخونیم.
من خلاصه وارگفتم.
.
زندگیمون بهشت شده الحمدلله 🕋🌱

@ghoranshefast

❤61👍12😭8👏2

www.tgoop.com/ghoranshefast/6900

2.34K viewsApr 22 at 10:19

#داستان_توبه_استغفار_صدقه

من نوزده ساله از خوانواده مذهبی بودم. عروس شدم باانتخاب خودم و سنتی بود و خودم هم علاقمند بودم به انتخابم هردو مذهبی.
من آدم بدی نبودم فقط نمازهای ظهر وعصر ومغرب رو میخوندم .
ازاذکار ونمازتهجد.اطلاعی نداشتم.
وقت اذان تی وی اذکارسبحان الله میگفت.من میگفتم معنیش چیه برای چی کاربردهایی داره؟
خلاصه عروسی کردیم وهمه چیزخوب بود تااینکه بعدازسه ماه همه چیزتغییرکرد.
جس نفرت و دعوا بین دو خوانواده شروع شد تا کلی بگومگو کشمکش های دیگر.
من به شدت روحیم داغون شد ازهمسرم فاصله گرفتم اونم همینطور.
همه میگفتن برو پیش ملا.
ولی نمی‌رفتم.چون میترسیدم.
خلاصه باهمین منوال رفت تا یکم اوضاع بهترشد و دخترم به دنیا اومد.اومدنش زندگیمون شد بهار.
مشکل داشتیم ها زیاد ولی لال بودم وسکوت میکردم و توکل به خداوندبزرگمون بود.
سه سال بعد پسرم به دنیا اومد دیگه خیلی رزقمون هم خوب شده بود و کشمکش ها پایین اومده بود و آشتی کرده بودند خوانواده ها باخواست الله الرحمن.
ترسید به بارداری سومم .پسرم که بارداربودم یهو اخلاق شوهرم تغییرکردعلیه من.منو بچه هامونو چشمش نمی‌دید.
دو نفر رفیق جدید اومدن پیشش .شراب خوار به تمام معنا.
شوهرم فقط زندگیش اونا بودند.
پول میدادبهشون برنج همه چیشونو تامین می‌کرد.
وازاینور من وبچه هام سکوت میکردیم.
رزقمون اومد ح پایین پایین متاسفانه.
من رفتم پیش ملای زن .اما اثرنکرد .
باز یه نفر گفت برو پیش راقی قرآن. رفتم پیش راقی گفت :خودت باید رابطه ات رو باخدا قوی کنی فقط خدامیتونه کمکت کنه.
ناراحت و دلسرد اومدم خونه.
توفکر بودم چیکارکنم که یه ویدیو ازنمازتهجد دیدم.سریع ساعت دوازده شب شد دورکعت نمازخوندم .سوره سجده و یاسین والرحمن.در هرسبحان الله التماس خدارومیکردم یه بچه هام رحم کنه. تا پنچ شب مرتب خوندم.
یعدازدوهفته:مادرشوهرم گفت خبرنگاری چیشده گفت شوهرت بارفیقاش دعواکرده
سریع سجده شکر کردم .
وازاون روز فقط اوضاع به نفع من و بچه هام تغییر می‌کرد. قشنگ برنامه نویسی کرده بود خدابرامون که تحریف نشدنی بود.
این رفیق هاش صورت دوروشون وکارهای که پشت سر شوهرم انجام دادند رو میشد.
ماحیرت زده🥹
خلاصه قطع ارتباط کردیم .رفیق هاش دختراش سرطان گرفته و زنگ زدبهمون که حلالشون کنیم. گفتم درراه رضایت خداوندبزرگمون حلال میکنم.ولی اونا زندگیشون بدتر بدتر میشد.درحدآوارگی رسیدن.

حالا من برای تشکر ازخداوند متعال هرشب نمازتهجد ونمازشکر و نمازاستغفار میخونم.
هرشب ...
و توبه کردن و دیگران رو هم گفتم فقط خدا یاریگرمون هست:ایاک نعبد وایاک نستعین.
و نگم از وضعیت زندگیمون:چون هرروز باعشق و علاقه بقره هم میخونم:رزقمون به شدت بالا رفته .برکت اومدبه جان ومالمون ومتحد وهمدل هستیم الحمدلله.
کسانی که منو اذیت می‌کردند به من احترام میزارن.آدمای دورو رفتن اززندگیمون. سلامتی حاکم هست الحمدلله. و خیلی آثار دیگر مثل جادو وسحر اثرنمیکنه.
ماشاءالله ولا حول ولا قوة الا بالله العلی

حالا من هم مطالب این گروه و هم داستان زندگیمون برای همه تعریف میکنم والحمدلله همه نتیجه گرفتن.
پس فقط الله
نمازشب
صدقه پنهانی به یتیم
هرروز بقره بخونیم.
من خلاصه وارگفتم.
.
زندگیمون بهشت شده الحمدلله 🕋🌱

@ghoranshefast

BY رقیه شرعی ویژه خواهران