tgoop.com/farzandan_parsi/31052
Last Update:
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📓📒📖🖌
#شاهنامه_شاهکارگرانسنگ_ادب_پارسی:
بخش؛ ۴۰۷
اندر ستایش سلطان محمود؛
برگ. ۵۷
بگودرز فرمود کان را ببخش
یزال و بگیو و خداوند رخش
همه جامههای تنش برشمرد
نگه کرد یکسر برستم سپرد
همان یاره و توق کنداوران
همان جوشن و گرزهای گران
ز اسبان بجایی که بودش یله
به تووس سپهبد سپردش گله
همه باغ و گلشن بگودرز داد
بگیتی ز مرزی که آمدش یاد
سلیح تنش هرچ در گنج بود
که او را بدان خواسته رنج بود
سپردند یکسر بگیو دلیر
بدانگه که خسرو شد از گنج سیر
از ایوان و خرگاه و پردهسرای
همان خیمه و آخور و چارپای
فریبرز کاووس را داد شاه
بسی جوشن و ترگ و رومی کلاه
یکی توق روشنتر از مشتری
ز یاقوت رخشان دو انگشتری
نبشته برو نام شاه جهان
که اندر جهان آن نبودی نهان
به بیژن چنین گفت کین یادگار
همی دار و جز تخم نیکی مکار
بایرانیان گفت هنگام من
فراز آمد و تازه شد کام من
بخواهید چیزی که باید ز من
که آمد پراگندن انجمن
همه مهتران زار و گریان شدند
ز درد شهنشاه بریان شدند
همی گفت هرکس که ای شهریار
کرا مانی این تاج را یادگار
چو بشنید دستان خسرو پرست
زمین را ببوسید و برپای جست
چنین گفت کای شهریار جهان
سزد کرزوها ندارم نهان
تو دانی که رستم بایران چه کرد
برزم و ببزم و به ننگ و نبرد
چو کاوس کی شد بمازندران
رهی دور و فرسنگهای گران
چو دیوان ببستند کاووس را
چو گودرز گردنکش و تووس را
تهمتن چو بشنید تنها برفت
بمازندران روی بنهاد تفت
بیابان وتاریکی و دیو و شیر
همان جادوی و اژدهای دلیر
بدان رنج و تیمار ببرید راه
بمازندران شد بنزدیک شاه
بدرید پهلوی دیو سپید
جگرگاه پولاد غندی و بید
سر سنجه را ناگه از تن بکند
خروشش برآمد بابر بلند
چو سهراب فرزند کاندر جهان
کسی را نبود از کهان و مهان
بکشت از پی کین کاوس شاه
ز دردش بگرید همی سال و ماه
وزان پس کجا رزم کاموس کرد
بمردی بابر اندر آورد گرد
ز کردار او چند رانم سخن
که هم داستانها نیاید ببن
اگر شاه سیر آمد از تاج و گاه
چه ماند بدین شیردل نیکخواه
چنین داد پاسخ که کردار اوی
بنزدیک ما رنج و تیمار اوی
که داند مگر کردگار سپهر
نمایندهٔ کام و آرام و مهر
سخنهای او نیست اندر نهفت
نداند کس او را بافاق جفت
بفرمود تا رفت پیشش دبیر
بیاورد قرطاس و مشک و عبیر
نبشتند عهدی ز شاه زمین
سرافراز کیخسرو پاکدین
ز بهر سپهبد گو پیلتن
ستوده بمردی بهر انجمن
که او باشد اندر جهان پیشرو
جهاندار و بیدار و سالار و گو
هم او را بود کشور نیمروز
سپهدار پیروز لشکر فروز
نهادند بر عهد بر مهر زر
برآیین کیخسرو دادگر
بدو داد منشور و کرد آفرین
که آباد بادا برستم زمین
مهانی که با زال سام سوار
برفتند با زیجها بر کنار
ببخشیدشان خلعت و سیم و زر
یکی جام مر هر یکی را گهر
جهاندیده گودرز برپای خاست
بیاراست با شاه گفتار راست
چنین گفت کای شاه پیروز بخت
ندیدیم چون تو خداوند تخت
ز گاه منوچهر تا کیقباد
ز کاوس تا گاه فرخ نژاد
بپیش بزرگان کمر بستهام
بیآزار یک روز ننشستهام
نبیره پسر بود هفتاد و هشت
کنون ماند هشت و دگر برگذشت
همان گیو بیداردل هفت سال
بتوران زمین بود بیخورد و هال
بدشت اندرون گور بد خوردنش
هم از چرم نخچیر پیراهنش
بایران رسید آنچ بد شاه دید
که تیمار او گیو چندی کشید
جهاندار سیر آمد از تاج گاه
همو چشم دارد به نیکی ز شاه.
🖍بازنویسی و ویرایش به پارسی:
به ✍:
#سیــاه_منـصـور.
📘🖌@FARZANDAN_PARSI.💡
🌾🦅🌾🦅🌾🦅
📚📘📔📗📕📖🖌
📚📙📓📗📖🖌
BY سرای فرزندان ایران.
Share with your friend now:
tgoop.com/farzandan_parsi/31052