FARHADHAS Telegram 3344
بخش‌‌ی از شعر بلند «مسافر»
📝 سهراب سپهری

غروب بود.
صدای هوش گیاهان به گوش می‌آمد.
مسافر آمده بود
و روی صندلی راحتی، کنار چمن،
نشسته بود.
«دلم گرفته؛
دلم عجیب گرفته است.

تمام راه به یک چیز فکر می‌کردم؛
و رنگ دامنه‌ها هوش از سرم می‌برد.
خطوط جاده در اندوه دشت‌ها گم بود.
چه درّه‌های عجیب‌ی!

و اسب، یادت هست؟
سپید بود
و مثل واژه‌ی پاک‌ی، سکوت سبز چمن‌وار را چرا می‌کرد.

و بعد، غربت رنگین قریه‌های سر راه؛
و بعد، تونل‌ها.

دلم گرفته؛
دلم عجیب گرفته است؛
و هیچ چیز،
نه این دقایق خوشبو، که روی شاخه‌ی نارنج می‌شود خاموش،
نه این صداقت حرف‌ی، که در سکوت میان دو برگِ این گل شب بوست،
نه، هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی‌رهاند؛
و فکر می‌کنم
که این ترنّم موزونِ حُزن تا به ابد
شنیده خواهد شد.»

نگاه مرد مسافر به روی میز افتاد:
«چه سیب‌های قشنگی!
حیات نشئه‌ی تنهایی است.»
و میزبان پرسید:
«قشنگ یعنی چه؟»
- قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه‌ی اَشکال.
و عشق، تنها عشق ترا به گرمی یک سیب می‌کند مأنوس؛
و عشق، تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی‌ها برد؛
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن.»
- و نوش‌داروی اندوه؟
- صدای خالص اکسیر می‌دهد این نوش.

و حال، شب شده بود.
چراغ روشن بود؛
و چای می‌خوردند.

- چرا گرفته دل‌ت؟ مثل آنکه تنهایی.
- چقدر هم تنها!
- خیال می‌کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ‌ها هستی.
- دچار یعنی عاشق.
- و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک، دچار آبی دریای بی‌کران باشد.

- چه فکر نازک غمناک‌ی!
- و غم تبسّم پوشیده‌ی نگاه گیاه است.
و غم اشاره‌ی محوی به ردّ وحدت اشیاست.
- خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دستِ مُنبَسطِ نور روی شانه‌ی آنهاست.
- نه، وصل ممکن نیست،
همیشه فاصله‌ای هست.
اگر چه منحنی آب، بالش خوبی است
برای خواب دل‌آویز و ترد نیلوفر،
همیشه فاصله‌ای هست.
دچار باید بود
و گرنه زمزمه‌ی حیرت میان دو حرف
حرام خواهد شد.
و عشق
سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست.
و عشق
صدای فاصله‌هاست.
صدای فاصله‌هایی که غرق ابهامند
- نه،
صدای فاصله‌هایی که مثل نقره تمیزند
و با شنیدن یک «هیچ» می‌شوند کدر.
همیشه عاشق تنهاست.
و دست عاشق در دست ترد ثانیه‌هاست.
و او و ثانیه‌ها می‌روند آن طرف روز؛
و او و ثانیه‌ها روی نور می‌خوابند؛
و او و ثانیه‌ها بهترین کتاب جهان را
به آب می‌بخشند؛
و خوب می‌دانند
که هیچ ماهی هرگز
هزار و یک گرهِ رودخانه را نگشود؛
و نیمه شب‌ها، با زورق قدیمی اِشراق
در آب‌های هدایت روانه می‌گردند
و تا تجلّی اِعجاب پیش می‌رانند.
- هوای حرف تو آدم را
عبور می‌دهد از کوچه‌باغ‌های حکایات
و در عروق چنین لحن
چه خون تازه‌ی محزون‌ی!

حیاط روشن بود؛
و باد می‌آمد؛
و خونِ شب جریان داشت در سکوت دو مرد.

«اتاق، خلوت پاک‌ی است.
برای فکر، چه ابعاد ساده‌ای دارد!»

دل‌م عجیب گرفته است.
خیال خواب ندارم.»
کنار پنجره رفت
و روی صندلی نرم پارچه‌ای نشست.
«هنوز در سفرم.
خیال می‌کنم
در آب‌های جهان قایق‌ی است
و من -مسافر قایق- هزارها سال است
سرود زنده‌ی دریانوردهای کهن را
به گوش روزنه‌های فصول می‌خوانم
و پیش می‌رانم.
مرا سفر به کجا می‌برد؟
کجا نشان قدم ناتمام خواهد ماند؟
و بند کفش به انگشت‌های نرم فراغت
گشوده خواهد شد؟
کجاست جای رسیدن
و پهن کردن یک فرش
و بی خیال نشستن
و گوش دادن به
صدای شستن یک ظرف زیر شیر مجاور؟
و در کدام بهار
درنگ خواهی کرد
و سطح روح پر از برگ سبز خواهد شد؟

شراب باید خورد
و در جوانی یک سایه راه باید رفت،
همین.

کجاست سمت حیات؟


@farhadhas


📆 زادروز سهراب سپهری
      ۱۴ مهرماه
17👍1



tgoop.com/farhadhas/3344
Create:
Last Update:

بخش‌‌ی از شعر بلند «مسافر»
📝 سهراب سپهری

غروب بود.
صدای هوش گیاهان به گوش می‌آمد.
مسافر آمده بود
و روی صندلی راحتی، کنار چمن،
نشسته بود.
«دلم گرفته؛
دلم عجیب گرفته است.

تمام راه به یک چیز فکر می‌کردم؛
و رنگ دامنه‌ها هوش از سرم می‌برد.
خطوط جاده در اندوه دشت‌ها گم بود.
چه درّه‌های عجیب‌ی!

و اسب، یادت هست؟
سپید بود
و مثل واژه‌ی پاک‌ی، سکوت سبز چمن‌وار را چرا می‌کرد.

و بعد، غربت رنگین قریه‌های سر راه؛
و بعد، تونل‌ها.

دلم گرفته؛
دلم عجیب گرفته است؛
و هیچ چیز،
نه این دقایق خوشبو، که روی شاخه‌ی نارنج می‌شود خاموش،
نه این صداقت حرف‌ی، که در سکوت میان دو برگِ این گل شب بوست،
نه، هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی‌رهاند؛
و فکر می‌کنم
که این ترنّم موزونِ حُزن تا به ابد
شنیده خواهد شد.»

نگاه مرد مسافر به روی میز افتاد:
«چه سیب‌های قشنگی!
حیات نشئه‌ی تنهایی است.»
و میزبان پرسید:
«قشنگ یعنی چه؟»
- قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه‌ی اَشکال.
و عشق، تنها عشق ترا به گرمی یک سیب می‌کند مأنوس؛
و عشق، تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی‌ها برد؛
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن.»
- و نوش‌داروی اندوه؟
- صدای خالص اکسیر می‌دهد این نوش.

و حال، شب شده بود.
چراغ روشن بود؛
و چای می‌خوردند.

- چرا گرفته دل‌ت؟ مثل آنکه تنهایی.
- چقدر هم تنها!
- خیال می‌کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ‌ها هستی.
- دچار یعنی عاشق.
- و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک، دچار آبی دریای بی‌کران باشد.

- چه فکر نازک غمناک‌ی!
- و غم تبسّم پوشیده‌ی نگاه گیاه است.
و غم اشاره‌ی محوی به ردّ وحدت اشیاست.
- خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دستِ مُنبَسطِ نور روی شانه‌ی آنهاست.
- نه، وصل ممکن نیست،
همیشه فاصله‌ای هست.
اگر چه منحنی آب، بالش خوبی است
برای خواب دل‌آویز و ترد نیلوفر،
همیشه فاصله‌ای هست.
دچار باید بود
و گرنه زمزمه‌ی حیرت میان دو حرف
حرام خواهد شد.
و عشق
سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست.
و عشق
صدای فاصله‌هاست.
صدای فاصله‌هایی که غرق ابهامند
- نه،
صدای فاصله‌هایی که مثل نقره تمیزند
و با شنیدن یک «هیچ» می‌شوند کدر.
همیشه عاشق تنهاست.
و دست عاشق در دست ترد ثانیه‌هاست.
و او و ثانیه‌ها می‌روند آن طرف روز؛
و او و ثانیه‌ها روی نور می‌خوابند؛
و او و ثانیه‌ها بهترین کتاب جهان را
به آب می‌بخشند؛
و خوب می‌دانند
که هیچ ماهی هرگز
هزار و یک گرهِ رودخانه را نگشود؛
و نیمه شب‌ها، با زورق قدیمی اِشراق
در آب‌های هدایت روانه می‌گردند
و تا تجلّی اِعجاب پیش می‌رانند.
- هوای حرف تو آدم را
عبور می‌دهد از کوچه‌باغ‌های حکایات
و در عروق چنین لحن
چه خون تازه‌ی محزون‌ی!

حیاط روشن بود؛
و باد می‌آمد؛
و خونِ شب جریان داشت در سکوت دو مرد.

«اتاق، خلوت پاک‌ی است.
برای فکر، چه ابعاد ساده‌ای دارد!»

دل‌م عجیب گرفته است.
خیال خواب ندارم.»
کنار پنجره رفت
و روی صندلی نرم پارچه‌ای نشست.
«هنوز در سفرم.
خیال می‌کنم
در آب‌های جهان قایق‌ی است
و من -مسافر قایق- هزارها سال است
سرود زنده‌ی دریانوردهای کهن را
به گوش روزنه‌های فصول می‌خوانم
و پیش می‌رانم.
مرا سفر به کجا می‌برد؟
کجا نشان قدم ناتمام خواهد ماند؟
و بند کفش به انگشت‌های نرم فراغت
گشوده خواهد شد؟
کجاست جای رسیدن
و پهن کردن یک فرش
و بی خیال نشستن
و گوش دادن به
صدای شستن یک ظرف زیر شیر مجاور؟
و در کدام بهار
درنگ خواهی کرد
و سطح روح پر از برگ سبز خواهد شد؟

شراب باید خورد
و در جوانی یک سایه راه باید رفت،
همین.

کجاست سمت حیات؟


@farhadhas


📆 زادروز سهراب سپهری
      ۱۴ مهرماه

BY دیوار فرهاد حسن‌زاده


Share with your friend now:
tgoop.com/farhadhas/3344

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Among the requests, the Brazilian electoral Court wanted to know if they could obtain data on the origins of malicious content posted on the platform. According to the TSE, this would enable the authorities to track false content and identify the user responsible for publishing it in the first place. During the meeting with TSE Minister Edson Fachin, Perekopsky also mentioned the TSE channel on the platform as one of the firm's key success stories. Launched as part of the company's commitments to tackle the spread of fake news in Brazil, the verified channel has attracted more than 184,000 members in less than a month. But a Telegram statement also said: "Any requests related to political censorship or limiting human rights such as the rights to free speech or assembly are not and will not be considered." While the character limit is 255, try to fit into 200 characters. This way, users will be able to take in your text fast and efficiently. Reveal the essence of your channel and provide contact information. For example, you can add a bot name, link to your pricing plans, etc. With Bitcoin down 30% in the past week, some crypto traders have taken to Telegram to “voice” their feelings.
from us


Telegram دیوار فرهاد حسن‌زاده
FROM American